«نارین»، دختر ایزدی خاطرات تلخ خود را از دوران اسارت، کنیزی و نحوه فرار از چنگ داعش شرح داد.
خبرگزاری فارس: خاطرات تلخ دختر ایزدی که از چنگ داعش گریخت
شهدای ایران: "نارین" دختر فراری ایزدی از دست داعش، خاطرات تلخ خود را برای روزنامه "واشنگتن پست" آمریکا بازگو کرد.
سایت خبری "بوابة فیتو" عراق در این باره گزارش داد؛ "محمد صالح" در مقالهای در این روزنامه خاطرات این دختر 14 ساله ایزدی را به چاپ رساند.
نارین که هم اکنون در شمال کردستان عراق ساکن شده است گفت: "در سوم آگوست و به محض شنیدن حرکت داعش به سمت موصل، از خانه فرار کردیم و به سمت کوه سنجار رفتیم.
ما پیش از رسیدن به این کوه، توسط داعشیها محاصره و بازداشت شدیم.
داعشیها زنان را سوار کامیون کردند و تمامی مردان ما را به قتل رساندند و سپس ما را به موصل منتقل کردند.
آنان در موصل ما را در سالنی زندانی کردند که تعداد زیاد دیگری از زنان ایزدی در آنجا بودند.
ما 20 روز در آنجا زندانی بودیم، روی زمین میخوابیدیم و تنها یک وعده غذا در شبانه روز به ما میدادند.
من و دختر دیگری را به دو داعشی به نام های "ابو حسین" و "ابو احمد" هدیه دادند و آن دو ما را با خود به فلوجه بردند.
ابو احمد بارها قصد تجاوز به من را داشت، اما هر بار من ممانعت کردم و مورد ضرب و کتک قرار گرفتم.
نارین در مورد فرار خود گفت؛ پس از مدتی توانستیم به گوشی موبایلی دست پیدا کنیم و با عموی دوستم "شیما" تماس گرفتیم و وقتی که ابو احمد برای مأموریت از شهر رفت و ابو حسین نیز متوجه نبود، عموی شیما ما را از خانه فراری داد و با یک هواپیما به اربیل فرستاد.
*جبهه جهانی مستضعفین
نارین که هم اکنون در شمال کردستان عراق ساکن شده است گفت: "در سوم آگوست و به محض شنیدن حرکت داعش به سمت موصل، از خانه فرار کردیم و به سمت کوه سنجار رفتیم.
ما پیش از رسیدن به این کوه، توسط داعشیها محاصره و بازداشت شدیم.
داعشیها زنان را سوار کامیون کردند و تمامی مردان ما را به قتل رساندند و سپس ما را به موصل منتقل کردند.
آنان در موصل ما را در سالنی زندانی کردند که تعداد زیاد دیگری از زنان ایزدی در آنجا بودند.
ما 20 روز در آنجا زندانی بودیم، روی زمین میخوابیدیم و تنها یک وعده غذا در شبانه روز به ما میدادند.
من و دختر دیگری را به دو داعشی به نام های "ابو حسین" و "ابو احمد" هدیه دادند و آن دو ما را با خود به فلوجه بردند.
ابو احمد بارها قصد تجاوز به من را داشت، اما هر بار من ممانعت کردم و مورد ضرب و کتک قرار گرفتم.
نارین در مورد فرار خود گفت؛ پس از مدتی توانستیم به گوشی موبایلی دست پیدا کنیم و با عموی دوستم "شیما" تماس گرفتیم و وقتی که ابو احمد برای مأموریت از شهر رفت و ابو حسین نیز متوجه نبود، عموی شیما ما را از خانه فراری داد و با یک هواپیما به اربیل فرستاد.
*جبهه جهانی مستضعفین