«کشمیری» بنا بود یک چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار حضرت امام بگذارد، در زمانی که ریاست جمهور، رییس مجلس و نخستوزیر و وزرا خدمت حضرت امام میآمدند.
شهدای ایران: پس از فاجعه انفجار هفتم تیر و حضور گسترده مردم در حمایت از امام و نظام جمهوری اسلامی، سازمان (منافقین خلق) در تداوم اقدامات تروریستی خود، ابتدا تلاش کرد امکان بمبگذاری در «بیت امام» را بیابد و بعد از ناکامی در این قصد شوم، رئیس جمهور و نخست وزیر را هدف قرار داد. حجه الاسلام سید احمد خمینی در این باره چنین گفته است:
«... آن شخص که با منافقین کار میکرد، یعنی «کشمیری» بنا بود یک چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار حضرت امام بگذارد، در زمانی که ریاست جمهور، رییس مجلس و نخستوزیر و وزرا خدمت حضرت امام میآمدند ....
(از محل) سه راه بیت حضرت امام آمدند گفتند: آقای «کشمیری» با یک ساک هست همراه رئیس و نخست وزیر و وزرا که در آن ساک وسایل و چیزهایی که بناست یادداشت کنند قرار دارد... گفتن نه ما (به دلیلی ممنوعیت ورود هر نوع کیف و بسته) اجازه نمیدهیم... «کشمیری» از ترس اینکه نکند آن چمدان را در (محل حفاظت) سه راه بیت بگذارد و خودش بیاید، در آنجا بچههای حفاظت بیت به آن ساک مشکوک شوند و مسئله روشن شود، به عنوان اعتراض، همراه کیفش برگشت. همان کیف در نخستوزیری جلوی مرحوم «رجایی» و «باهنر» گذاشته شد و آنجا را منفجر کرد و این دو شهید بزرگوار را از دست ما گرفتند.»
در خاطرات، حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی که در آن زمان ریاست مجلس شورای اسلامی را برعهده داشت، در مورد واقعه انفجار نخست وزیری چنین نگاشته شده است.
«یکشنبه 8 شهریور (1360)
جلسه علنی داشتیم و لایحه بازسازی مطرح بود. ساعت سه بعد از ظهر، هنگامی که عازم رفتن به جلسه علنی بودم، صدای انفجاری شنیدم. معلوم شد در نخستوزیری بوده، دود و آتش بلند شد. از پنجره دفترم نگاه کردم. گفتند اتاق جلسات دولت است. فورا خبر رسید که جلسه شورای امنیت بوده و آقایان رجایی و با هنر هم حضور داشتهاند.
یک ربع بعد، بهزاد نبوی آمد - که خودش در نخستوزیری بوده -؛ سخت ناراحت و شوکه بود. گفت: آقایان باهنر و رجایی شهید شده اند و عدهای نجات یافتهاند...
خبرهای متناقض میرسید. عدهای مدعی بودند که بعد از انفجار، آقایان رجایی و باهنر را در حال انتقال به بیمارستان زنده دیدهاند و عدهای میگفتند: اشتباه میکنند، آنها در آتش سوختهاند. رئیس شهربانی سرهنگ وحید (دستگردی)، معاون ژاندارمری سرهنگ ضیایی، و معاون نیروی زمینی تیمسار شرفخواه، و سرهنگ کتیبه مجروح و بستری بودند. (یوسف) کلاهدوز مسئول سپاه پاسداران و (خسرو) تهرانی سالم درآمده بودند. تهرانی کمی سوخته بود.»
بعد از ظهر روز یکشنبه 8 شهریور ماه 1360، هنگامی که محمدعلی رجایی- رئیس جمهور و محمد جواد باهنر - نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران، به اتفاق چند تن از مسئولان کشوری و لشکری، در جلسه شورای امنیت کشور در ساختمان مرکزی نخستوزیری شرکت کرده بودند، بر اثر انفجار یک بمب قوی که در کیفی جاسازی شده بود، رئیس جمهور و نخست وزیر و نیز بعد از مدتی مجروحیت شدید، رئیس شهربانی جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند و عدهای زخمی شدند.
سرهنگ کتیبه یکی از بازماندگان جلسه مزبور که در آن زمان رییس اداره دوم ارتش بود، مشاهدات خود را از لحظات انفجار، چنین شرح داده است:
«جلسه در آن روز در ساعت 3 بعد از ظهر در دفتر کنفرانس نخست وزیری تشکیل شد. من موقع ورودم به اتاق کنفرانس مشاهده نمودم که آن خائن از خدا بیخبر (کشمیری) در حال ورود به جلسه است ... شهید رجایی جلسه را با سوره والعصر شروع کردند ... در جلسات شورای امنیت معمولا مسئولین گزارشات وقایع هفتگی خود را عنوان میکنند... در همین لحظات که بحث و گفتوگو در جلسه ادامه داشت من ناگهان احساس کردم همینطور که روی صندلی نشسته بودم بیاراده سرپا ایستاده و تمام صورتم و مخصوصا پیشانیام به شدت میسوزد. مثل اینکه باروت یا بنزین روی صورت و سرم ریخته باشند. پیشانیام به شدت میسوزد. مثل اینکه باروت یا بنزین روی صورت و سرم ریخته باشند. پیشانی ام به شدت میسوخت و آتش از سر و رویم بالا میرفت... چشمم را باز کردم دیدم اتاق را دود قهوهای رنگ غلیظی پوشانده و اتاق، تاریک است. آن میز بزرگی که میز کنفرانس بود، مثل اینکه ذوب شده و در زمین فرو رفته بود....
مسئلهای که برای من اهمیت دارد، شدت انفجار بود که ما صدای آن را در آن لحظه شنیدیم، پردههای گوش افرادی که آنجا بودند تمام پاره شده بود... کشمیری با قیافه حق به جانب آن قدر خود را نزدیک کرده بود که واقعا ما احساس میکردیم یکی از نزدیکترین افراد به آقای رجایی است.»
مهندس بهزاد نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی نیز همان زمان مشاهدات خود را این گونه بیان نمود: «حدود ساعت 3 بود که من در اتاقم صدای انفجاری را شنیدم. از پنجره به حیاط نخستوزیری نگاه کردم. دیدم از یکی از اتاقها آتش و دود بیرون میآید. همراه با دو سه نفر از برادرانی که آنجا بودند به سرعت به طبقه پایین آمدیم. دیدیم که انفجار در یکی از اتاق ها صورت گرفته و تعدادی از افرادی که در اتاق حضور داشته و خراشهای سطحی برداشته بودند خود از اتاق بیرون آمدند.
اجساد شهدای فاجعه به حدی سوخته بود که به هیچ وجه شناسایی آنها ممکن نبود. از سوی دیگر، در میان زخمیهای این حادثه اثری از رجایی و باهنر به چشم نمیخورد؛ و بدین جهت حدس زده شد که دو جسد از سه جسد متعلق به رئیسجمهور و نخستوزیر باشد. در ساعت آخر و شبانگاه همان روز، اجساد توسط نزدیکان - از روی علایمی که در دندانهای هر یک از آنها بود، مورد شناسایی قرار گرفت.»
دوشنبه 9 شهریور، از سوی شورای موقت ریاست جمهوری، تعطیل و تا آخر هفته نیز عزای عمومی اعلام شد. ساعت 10 صبح همین روز تشییع جنازه اعلام شده بود که بیش از یک میلیون نفر در آن شرکت کردند. جمعیت مزبور جلو مجلس تجمع کرد و چند تن از نمایندگان و شخصیتهای سیاسی و نظامی سخنرانی کردند.
جنازهها را (که) به سالن مجلس آوردند، مشاهده کردم. سخت سوخته بودند آقایان باهنر و رجایی را فقط از دندانهای طلای جلو دهان و آسیایشان میشد تشخیص داد. علامت دیگری نمانده بود مقداری گوشت هم در کیسه نایلونی کرده بودند: به عنوان فرد دیگری به نام مسعود کشمیری، منشی جلسه.
با تصویب شورای ریاست جمهوری، مسئولیت نظارت بر تحقیق در مورد فاجعه انفجار نخستوزیری که بهزاد نبوی پیگیری میکرد، بر عهده آیتالله ربانی املشی دادستان کل کشور قرار گرفت.
امام خمینی (ره) طی یک سخنرانی در روز دهم شهریور ماه 1360 در حسینیه جماران، در مورد رعایت اکید قوانین توسط مسئولان امنیتی و قضایی نکات مهمی بیان کرد. نظر به اهمیت مطالب مزبور، این بخش از سخنرانی امام را عینا نقل میکنیم:
«... تمام محاکمی که هستند و تمام دستاندرکارانی که هستند، این مطلب را توجه بدهند که مبادا یک وقت این طور شرارتهایی که در ایران میشود، مثل یک همچون قضیه ناگواری که برای ما پیش آمد و دو نفر از بهترین جوانان و بهترین کارکنان ایران از بین رفت، مبادا یک وقت کنترل خودشان را از دست بدهند و زاید بر آنچه حکم خدا و قانون اسلام است، عمل کنند.
مباد این (فاجعه) اسباب این بشود که خشونت زیاد با اسیرها بکنند و با زندانیها بکنند؛ و بدون دقت و بدون توجه، یک وقت افرادی را بگیرند که خدای نخواسته گنهکار نبودهاند و گرفتار شدهاند.
اسلام و مسلمین باید - همان طوری که اسلام است- با تأنی و طمأنینه، بدون اینکه دست و پای خودشان را گم بکنند، به کار خودشان ادامه بدهند، و با اسرا (= زندانیان) رفتار خوب بکنند؛ و آنچه قانون اسلامی اقتضا میکند، به آنها عمل بکنند؛ و هرگز با عصبانیت و با دستپاچگی کاری انجام ندهند، و به طور متانت و طمأنینه بر موازین قانونی و بر موازین اسلامی با آنها عمل بکنند.
مبادا یک وقت شهادت عزیزان ما اسباب این بشود که با شدت عمل بیشتر از آن مقداری که باید به آنها عمل بشود، عمل بکنند. با زندانیان رفتار خوب میکنند- و بیشتر کنند، و با اسرا رفتار خوب میکردند و میکنند- و بیشتر کنند؛ و محاکم با قدرت هر چه تممتر به کار خودشان ادامه دهند، و مردم و ملت با قدرت هر چه بیشتر توجه کنند و (به) کسانی که توطئهگر هستند توجه کنند و به محاکم صالحه و به مقامات انتظامی اطلاع بدهند.
آنها [= محاکم و مقامات] مفسدین را به جزای خودشان برسانند و کسانی که بیگناه هستند، از حبس خارج کنند و علی ایّ حال، رفتارها رفتارهای اسلامی باشد.
جمهوری، جمهوری اسلامی است. رفتارها حتی با کسانی که قاتل شناخته شدهاند، رفتارهای اسلامی باشد؛ ولو اینکه با شدت عمل و شدت دید، آنها را به جزای خودشان برسانند، اما فقط همان رساندن به جزا باشد و تعدی زیادتر نشود.»
«... آن شخص که با منافقین کار میکرد، یعنی «کشمیری» بنا بود یک چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار حضرت امام بگذارد، در زمانی که ریاست جمهور، رییس مجلس و نخستوزیر و وزرا خدمت حضرت امام میآمدند ....
(از محل) سه راه بیت حضرت امام آمدند گفتند: آقای «کشمیری» با یک ساک هست همراه رئیس و نخست وزیر و وزرا که در آن ساک وسایل و چیزهایی که بناست یادداشت کنند قرار دارد... گفتن نه ما (به دلیلی ممنوعیت ورود هر نوع کیف و بسته) اجازه نمیدهیم... «کشمیری» از ترس اینکه نکند آن چمدان را در (محل حفاظت) سه راه بیت بگذارد و خودش بیاید، در آنجا بچههای حفاظت بیت به آن ساک مشکوک شوند و مسئله روشن شود، به عنوان اعتراض، همراه کیفش برگشت. همان کیف در نخستوزیری جلوی مرحوم «رجایی» و «باهنر» گذاشته شد و آنجا را منفجر کرد و این دو شهید بزرگوار را از دست ما گرفتند.»
در خاطرات، حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی که در آن زمان ریاست مجلس شورای اسلامی را برعهده داشت، در مورد واقعه انفجار نخست وزیری چنین نگاشته شده است.
«یکشنبه 8 شهریور (1360)
جلسه علنی داشتیم و لایحه بازسازی مطرح بود. ساعت سه بعد از ظهر، هنگامی که عازم رفتن به جلسه علنی بودم، صدای انفجاری شنیدم. معلوم شد در نخستوزیری بوده، دود و آتش بلند شد. از پنجره دفترم نگاه کردم. گفتند اتاق جلسات دولت است. فورا خبر رسید که جلسه شورای امنیت بوده و آقایان رجایی و با هنر هم حضور داشتهاند.
یک ربع بعد، بهزاد نبوی آمد - که خودش در نخستوزیری بوده -؛ سخت ناراحت و شوکه بود. گفت: آقایان باهنر و رجایی شهید شده اند و عدهای نجات یافتهاند...
خبرهای متناقض میرسید. عدهای مدعی بودند که بعد از انفجار، آقایان رجایی و باهنر را در حال انتقال به بیمارستان زنده دیدهاند و عدهای میگفتند: اشتباه میکنند، آنها در آتش سوختهاند. رئیس شهربانی سرهنگ وحید (دستگردی)، معاون ژاندارمری سرهنگ ضیایی، و معاون نیروی زمینی تیمسار شرفخواه، و سرهنگ کتیبه مجروح و بستری بودند. (یوسف) کلاهدوز مسئول سپاه پاسداران و (خسرو) تهرانی سالم درآمده بودند. تهرانی کمی سوخته بود.»
بعد از ظهر روز یکشنبه 8 شهریور ماه 1360، هنگامی که محمدعلی رجایی- رئیس جمهور و محمد جواد باهنر - نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران، به اتفاق چند تن از مسئولان کشوری و لشکری، در جلسه شورای امنیت کشور در ساختمان مرکزی نخستوزیری شرکت کرده بودند، بر اثر انفجار یک بمب قوی که در کیفی جاسازی شده بود، رئیس جمهور و نخست وزیر و نیز بعد از مدتی مجروحیت شدید، رئیس شهربانی جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند و عدهای زخمی شدند.
سرهنگ کتیبه یکی از بازماندگان جلسه مزبور که در آن زمان رییس اداره دوم ارتش بود، مشاهدات خود را از لحظات انفجار، چنین شرح داده است:
«جلسه در آن روز در ساعت 3 بعد از ظهر در دفتر کنفرانس نخست وزیری تشکیل شد. من موقع ورودم به اتاق کنفرانس مشاهده نمودم که آن خائن از خدا بیخبر (کشمیری) در حال ورود به جلسه است ... شهید رجایی جلسه را با سوره والعصر شروع کردند ... در جلسات شورای امنیت معمولا مسئولین گزارشات وقایع هفتگی خود را عنوان میکنند... در همین لحظات که بحث و گفتوگو در جلسه ادامه داشت من ناگهان احساس کردم همینطور که روی صندلی نشسته بودم بیاراده سرپا ایستاده و تمام صورتم و مخصوصا پیشانیام به شدت میسوزد. مثل اینکه باروت یا بنزین روی صورت و سرم ریخته باشند. پیشانیام به شدت میسوزد. مثل اینکه باروت یا بنزین روی صورت و سرم ریخته باشند. پیشانی ام به شدت میسوخت و آتش از سر و رویم بالا میرفت... چشمم را باز کردم دیدم اتاق را دود قهوهای رنگ غلیظی پوشانده و اتاق، تاریک است. آن میز بزرگی که میز کنفرانس بود، مثل اینکه ذوب شده و در زمین فرو رفته بود....
مسئلهای که برای من اهمیت دارد، شدت انفجار بود که ما صدای آن را در آن لحظه شنیدیم، پردههای گوش افرادی که آنجا بودند تمام پاره شده بود... کشمیری با قیافه حق به جانب آن قدر خود را نزدیک کرده بود که واقعا ما احساس میکردیم یکی از نزدیکترین افراد به آقای رجایی است.»
مهندس بهزاد نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی نیز همان زمان مشاهدات خود را این گونه بیان نمود: «حدود ساعت 3 بود که من در اتاقم صدای انفجاری را شنیدم. از پنجره به حیاط نخستوزیری نگاه کردم. دیدم از یکی از اتاقها آتش و دود بیرون میآید. همراه با دو سه نفر از برادرانی که آنجا بودند به سرعت به طبقه پایین آمدیم. دیدیم که انفجار در یکی از اتاق ها صورت گرفته و تعدادی از افرادی که در اتاق حضور داشته و خراشهای سطحی برداشته بودند خود از اتاق بیرون آمدند.
اجساد شهدای فاجعه به حدی سوخته بود که به هیچ وجه شناسایی آنها ممکن نبود. از سوی دیگر، در میان زخمیهای این حادثه اثری از رجایی و باهنر به چشم نمیخورد؛ و بدین جهت حدس زده شد که دو جسد از سه جسد متعلق به رئیسجمهور و نخستوزیر باشد. در ساعت آخر و شبانگاه همان روز، اجساد توسط نزدیکان - از روی علایمی که در دندانهای هر یک از آنها بود، مورد شناسایی قرار گرفت.»
دوشنبه 9 شهریور، از سوی شورای موقت ریاست جمهوری، تعطیل و تا آخر هفته نیز عزای عمومی اعلام شد. ساعت 10 صبح همین روز تشییع جنازه اعلام شده بود که بیش از یک میلیون نفر در آن شرکت کردند. جمعیت مزبور جلو مجلس تجمع کرد و چند تن از نمایندگان و شخصیتهای سیاسی و نظامی سخنرانی کردند.
جنازهها را (که) به سالن مجلس آوردند، مشاهده کردم. سخت سوخته بودند آقایان باهنر و رجایی را فقط از دندانهای طلای جلو دهان و آسیایشان میشد تشخیص داد. علامت دیگری نمانده بود مقداری گوشت هم در کیسه نایلونی کرده بودند: به عنوان فرد دیگری به نام مسعود کشمیری، منشی جلسه.
با تصویب شورای ریاست جمهوری، مسئولیت نظارت بر تحقیق در مورد فاجعه انفجار نخستوزیری که بهزاد نبوی پیگیری میکرد، بر عهده آیتالله ربانی املشی دادستان کل کشور قرار گرفت.
امام خمینی (ره) طی یک سخنرانی در روز دهم شهریور ماه 1360 در حسینیه جماران، در مورد رعایت اکید قوانین توسط مسئولان امنیتی و قضایی نکات مهمی بیان کرد. نظر به اهمیت مطالب مزبور، این بخش از سخنرانی امام را عینا نقل میکنیم:
«... تمام محاکمی که هستند و تمام دستاندرکارانی که هستند، این مطلب را توجه بدهند که مبادا یک وقت این طور شرارتهایی که در ایران میشود، مثل یک همچون قضیه ناگواری که برای ما پیش آمد و دو نفر از بهترین جوانان و بهترین کارکنان ایران از بین رفت، مبادا یک وقت کنترل خودشان را از دست بدهند و زاید بر آنچه حکم خدا و قانون اسلام است، عمل کنند.
مباد این (فاجعه) اسباب این بشود که خشونت زیاد با اسیرها بکنند و با زندانیها بکنند؛ و بدون دقت و بدون توجه، یک وقت افرادی را بگیرند که خدای نخواسته گنهکار نبودهاند و گرفتار شدهاند.
اسلام و مسلمین باید - همان طوری که اسلام است- با تأنی و طمأنینه، بدون اینکه دست و پای خودشان را گم بکنند، به کار خودشان ادامه بدهند، و با اسرا (= زندانیان) رفتار خوب بکنند؛ و آنچه قانون اسلامی اقتضا میکند، به آنها عمل بکنند؛ و هرگز با عصبانیت و با دستپاچگی کاری انجام ندهند، و به طور متانت و طمأنینه بر موازین قانونی و بر موازین اسلامی با آنها عمل بکنند.
مبادا یک وقت شهادت عزیزان ما اسباب این بشود که با شدت عمل بیشتر از آن مقداری که باید به آنها عمل بشود، عمل بکنند. با زندانیان رفتار خوب میکنند- و بیشتر کنند، و با اسرا رفتار خوب میکردند و میکنند- و بیشتر کنند؛ و محاکم با قدرت هر چه تممتر به کار خودشان ادامه دهند، و مردم و ملت با قدرت هر چه بیشتر توجه کنند و (به) کسانی که توطئهگر هستند توجه کنند و به محاکم صالحه و به مقامات انتظامی اطلاع بدهند.
آنها [= محاکم و مقامات] مفسدین را به جزای خودشان برسانند و کسانی که بیگناه هستند، از حبس خارج کنند و علی ایّ حال، رفتارها رفتارهای اسلامی باشد.
جمهوری، جمهوری اسلامی است. رفتارها حتی با کسانی که قاتل شناخته شدهاند، رفتارهای اسلامی باشد؛ ولو اینکه با شدت عمل و شدت دید، آنها را به جزای خودشان برسانند، اما فقط همان رساندن به جزا باشد و تعدی زیادتر نشود.»