پسر بیست و چهار ساله که تحمل رنج مادر را به دلیل بیماری کلیه نداشت، یکی از کلیههای خود را پنهانی به او اهدا کرد.
شهدای ایران:وقتی از اهدای عضو سخن گفته می شود، همه نگاه ها معطوف بیماران مرگ مغزی می شود که خانواده هایشان بدون هیچ چشمداشتی، اعضای بدن عزیزان خود را به بیماران نیازمند هدیه می دهند اما این بار فردی که عضوی از بدنش را اهدا کرد یک بیمار مغزی نبود، بلکه پسر بیست و چهار ساله ای است که پس از 10 سال طاقت نداشت مادرش را که به نارسایی کلیه مبتلا بود روی تخت بیمارستان و در حال دیالیز شدن ببیند. این جوان تصمیم گرفت یکی از کلیه هایش را بدون آن که مادرش بداند به او هدیه دهد.
رییس انجمن حمایت از بیماران کلیوی استان آذربایجان غربی در این باره به جام جم گفت: زن پنجاه و یک ساله ای به دلیل نارسایی کلیه هایش از روزهای پایانی تیر سال 1383 برای انجام دیالیز به این انجمن می آمد و به دلیل این که وضع مالی مناسبی نداشت، به مراکز درمانی معرفی می شد تا رایگان دیالیز شود.
حسن اشتری افزود: در این ده سال او تحت درمان قرار داشت و حتی نام وی در فهرست گیرندگان عضو پیوندی ثبت شده بود، اما به دلیل گروه خونی خاصی که داشت موفق به دریافت عضو نشده بود، تا این که پسر بیست و چهارساله وی یکی از کلیه هایش را به مادرش اهدا کرد.
این زن پنجاه و یک ساله که نمی خواست خود را معرفی کند، به خبرنگار ما گفت: از ده سال پیش از بیماری کلیه رنج می بردم. اوایل نمی دانستم دچار ناراحتی کلیه هستم تا این که یک روز در خانه بی هوش شدم. خانواده ام وقتی مرا به بیمارستان بردند، پزشک احتمال داد دچار ناراحتی کلیه شده باشم بنابراین پس از چند آزمایش معلوم شد کلیه هایم دچار مشکل شده و باید درمان جدی را شروع کنم. از آن موقع به بعد سه بار در هفته دیالیز می شدم. زن میانسال افزود: پس از مدتی هر دو کلیه ام را از دست دادم و شوهرم با جمع آوری ضایعات هزینه زندگی مان را تامین می کرد. اما او نیز به دلیل بیماری کم سو شده و بسختی می توانست کار کند بنابراین با از کار افتاده شدن شوهرم، تحت پوشش کمیته امداد قرار گرفتیم و دیگر پولی نداشتیم که با آن کلیه بخریم.
این گیرنده عضو پیوندی اضافه کرد: سال ها از پی هم می گذشت و حال من هر روز وخیم تر می شد چند روز پیش پسرم به ملاقاتم آمد و گفت یک اهداکننده کلیه بدون هیچ چشمداشتی می خواهد یکی از کلیه هایش را به من هدیه کند. با شنیدن این حرف گریستم و خدا را شکر کردم که هنوز انسان هایی هستند که برای رضای خدا کار نیک انجام می دهند. هزاران بار دهنده عضو و خانواده اش را دعا کردم که به یاری ام شتافتند.
وی خاطرنشان کرد: هر چه از او خواستم نام دهنده کلیه را بگوید حاضر به گفتن نام وی نشد و زمانی متوجه شدم، فرزندم کلیه خود را به من هدیه کرده که او را در ورودی اتاق عمل دیدم. لحظه ای که روی برانکارد بودم و به سمت واحد پیوند می رفتم، او را دیدم که خود را برای عمل آماده می کرد. پسرم با دیدن من خندید و خواست آرام باشم. فهمیدم او همان فردی است که به من کلیه هدیه کرده است.
دیگر نمی توانستم رنج مادرم را ببینم
پسر بیست و چهار ساله این زن نیز به خبرنگار ما گفت: در این سال ها وقتی رنج مادرم را می دیدم عذاب می کشیدم و نمی توانستم این همه درد و رنج او را تحمل کنم.وقتی همه راه ها را بر روی خود بسته دیدم تنها چیزی که به ذهنم خطور کرد این بود که خود دست به کار شوم و یکی از کلیه هایم را به او هدیه کنم، اما می دانستم اگر او بداند دهنده کلیه من هستم آن را نخواهد پذیرفت.
وی افزود: دعا می کردم بعد از آزمایش پاسخ مثبت از پزشکان بگیرم و عمل پیوند انجام بشود تا مادرم نجات یابد. وقتی جواب آزمایش ها آمد و متوجه شدم این کار عملی است، خوشحال شدم و از این که توانستم دین خود را به مادرم ادا کنم، خوشحالم و امیدوارم او از من راضی باشد.
منبع: جام جم
رییس انجمن حمایت از بیماران کلیوی استان آذربایجان غربی در این باره به جام جم گفت: زن پنجاه و یک ساله ای به دلیل نارسایی کلیه هایش از روزهای پایانی تیر سال 1383 برای انجام دیالیز به این انجمن می آمد و به دلیل این که وضع مالی مناسبی نداشت، به مراکز درمانی معرفی می شد تا رایگان دیالیز شود.
حسن اشتری افزود: در این ده سال او تحت درمان قرار داشت و حتی نام وی در فهرست گیرندگان عضو پیوندی ثبت شده بود، اما به دلیل گروه خونی خاصی که داشت موفق به دریافت عضو نشده بود، تا این که پسر بیست و چهارساله وی یکی از کلیه هایش را به مادرش اهدا کرد.
این زن پنجاه و یک ساله که نمی خواست خود را معرفی کند، به خبرنگار ما گفت: از ده سال پیش از بیماری کلیه رنج می بردم. اوایل نمی دانستم دچار ناراحتی کلیه هستم تا این که یک روز در خانه بی هوش شدم. خانواده ام وقتی مرا به بیمارستان بردند، پزشک احتمال داد دچار ناراحتی کلیه شده باشم بنابراین پس از چند آزمایش معلوم شد کلیه هایم دچار مشکل شده و باید درمان جدی را شروع کنم. از آن موقع به بعد سه بار در هفته دیالیز می شدم. زن میانسال افزود: پس از مدتی هر دو کلیه ام را از دست دادم و شوهرم با جمع آوری ضایعات هزینه زندگی مان را تامین می کرد. اما او نیز به دلیل بیماری کم سو شده و بسختی می توانست کار کند بنابراین با از کار افتاده شدن شوهرم، تحت پوشش کمیته امداد قرار گرفتیم و دیگر پولی نداشتیم که با آن کلیه بخریم.
این گیرنده عضو پیوندی اضافه کرد: سال ها از پی هم می گذشت و حال من هر روز وخیم تر می شد چند روز پیش پسرم به ملاقاتم آمد و گفت یک اهداکننده کلیه بدون هیچ چشمداشتی می خواهد یکی از کلیه هایش را به من هدیه کند. با شنیدن این حرف گریستم و خدا را شکر کردم که هنوز انسان هایی هستند که برای رضای خدا کار نیک انجام می دهند. هزاران بار دهنده عضو و خانواده اش را دعا کردم که به یاری ام شتافتند.
وی خاطرنشان کرد: هر چه از او خواستم نام دهنده کلیه را بگوید حاضر به گفتن نام وی نشد و زمانی متوجه شدم، فرزندم کلیه خود را به من هدیه کرده که او را در ورودی اتاق عمل دیدم. لحظه ای که روی برانکارد بودم و به سمت واحد پیوند می رفتم، او را دیدم که خود را برای عمل آماده می کرد. پسرم با دیدن من خندید و خواست آرام باشم. فهمیدم او همان فردی است که به من کلیه هدیه کرده است.
دیگر نمی توانستم رنج مادرم را ببینم
پسر بیست و چهار ساله این زن نیز به خبرنگار ما گفت: در این سال ها وقتی رنج مادرم را می دیدم عذاب می کشیدم و نمی توانستم این همه درد و رنج او را تحمل کنم.وقتی همه راه ها را بر روی خود بسته دیدم تنها چیزی که به ذهنم خطور کرد این بود که خود دست به کار شوم و یکی از کلیه هایم را به او هدیه کنم، اما می دانستم اگر او بداند دهنده کلیه من هستم آن را نخواهد پذیرفت.
وی افزود: دعا می کردم بعد از آزمایش پاسخ مثبت از پزشکان بگیرم و عمل پیوند انجام بشود تا مادرم نجات یابد. وقتی جواب آزمایش ها آمد و متوجه شدم این کار عملی است، خوشحال شدم و از این که توانستم دین خود را به مادرم ادا کنم، خوشحالم و امیدوارم او از من راضی باشد.
منبع: جام جم