یكی از سوالاتی كه ذهن را به خود مشغول می كند این است كه آیا مسلم ابن عقیل پسرعموی امام حسین(علیه السلام) فقط حامل نامه ای بود كه باید آن را می رسانید و برمی گشت (یا در منزلی منتظر رسیدن امام می شد) یا سفیر و نماینده ای بود كه باید مقدمات حضور امام زمانش را فراهم می كرد و در صورت بروز مانعی آن را مرتفع می ساخت؟ آیا شرایط كوفه و بلاد اسلامی طوری بود كه با رسانیدن یك نامه تا حضور امام هیچ مانع و مشكلی بوجود نمی آمد؟ یا با این ساده انگاری ها آن می شد كه شد؟
در پاسخ باید گفت اشراف و درایت امام حسین (علیه السلام) اقتضا می كرد كه پیش بینی همه جوانب را كرده باشند تا حداقل همراهی كوفیان قبل از ورود به كوفه سنجیده شود و فرصت پیش آمده از دست نرود، بر همین اساس جناب مسلم هم نماینده و سفیر امام زمانش بود و هم مامور فراهم آوردن مقدمات آمدن امام زمان شیعیان (علیه السلام) به شهری كه برای ایجاد پایگاه امام بر حق مسلمین برای اقامه فریضه امر به معروف و نهی از منكر و عمل به سیره پیامبر(ص) اعلام آمادگی كرده است. در چنین شرایطی كسانی كه دعوت كننده و بیعت كنندگان با فرستاده ایشان بودند وظیفه ای سنگین در همراهی سفیر امام برای تدارك این مقدمه داشتند و بر همه مومنین و متدینین لازم بود از وی اطاعت كنند و وی را در راه رسیدن به هدف مشتركشان كه همان هدف امام زمان است یاری كنند و فرامین وی را بپذیرند.
امام حسین (علیه السلام) حضرت مسلم را فرستاده بود تا از مردم كوفه بیعت بگیرد و ضمن سنجش كمیت و كیفیت این آمادگی، شرایط را برای ورود ایشان آماده كند، البته پرواضح است كه این بیعت گرفتن به نیابت از امام بود و در غیاب ایشان امری ضروری. جمع آوری بیعت در این شرایط مستلزم تدابیری قوی بود كه از عهده هركسی برنمی آمد، به خصوص در آن شرایط خاص و امكان توطئه امویان، امام هم مسلم را فرستاده بود تا شرایط را بررسی كند و به امام نامه بنویسد و اوضاع را شرح دهد تا ایشان به اقتضای شرایط در خصوص آمدن یا نیامدن تصمیم بگیرند. پس حدود كار مسلم كاملا روشن و واضح بود. این مطلب را هم نباید از نظر دور داشت كه مسلم سفیر، نماینده و مورد اعتماد امام بود و حتی اگر امام به كوفه نمی آمد حضور مسلم ابن عقیل به عنوان نماینده كسی كه كوفیان خواهان بیعت با او بودند كافی و مستلزم بیعت و همراهی ایشان بود.
در زمانی كه مسلم مشغول جمع آوری بیعت بود تقریبا هجده هزار نفر با او بیعت كردند.(1) ماجرای سیاسی ظاهری كوفه فقط همین بود كه نماینده حسین بن علی (علیه السلام) وارد شهر شده بود و در خانه مختار ابوعبید ثقفی(2)، به صورت علنی بیعت می گرفت. بعد از این بیعت قابل توجه آن نامه مشهور را به امام نوشت كه:... سریعا به سوی كوفه روان شو...(3) و امام هم جواب دادند كه من در هشتم ذی الحجه از مكه خارج شدم و به سوی شما می آیم.(4)
وقتی اخبار بیعت عمومی مردم كوفه با امام (علیه السلام) به شام رسید، آرایش دشمن عوض شد. دشمن مهره خود را در كوفه تغییر داد و عبیدالله به كوفه آمد. و با ورود او به كوفه وضعیت سیاسی كوفه تغییر كرد، جو تهدید و ارعاب به سرعت حاكم شد و دستور كار عبیدالله كه از سوی شام تعیین شده بود بكار گرفته شد، یعنی سركوب قیام شیعه به هر قیمت منتها با حیله، فریب و نیرنگ یا زر و زور و تزویر.
عبیدالله از بدو ورود به كوفه دنبال مسلم بود تا وی را به قتل برساند و از میان بردارد تا بدین ترتیب محور سازماندهی و اجتماع طرفداران امام زمان شیعیان حذف شود و با حذف این پایه تشكل فاتحه نهضت را بخواند، جناب مسلم هم با آن تفاصیل پنهان شد و به جمع آوری پنهان بیعت ادامه داد. عبیدالله در جست و جوی مسلم، هانی بن عروه را به اتهام پناه دادن به مسلم دستگیر كرد.(5) هانی یكی از زعمای بزرگ شیعه در كوفه بود، این حركت عبیدالله یك حركت كلیدی برای شروع كاری بزرگ بود، به خصوص كه توانست با زیركی از لبه تیغ قبیله مذحج بگریزد.(6) جناب مسلم كه می دید شرایط در حال دگرگون شدن است و ممكن است امویان با حركت حساب شده ای اوضاع را دگرگون كنند متوجه این خطر شد و بنا به مأموریتی كه داشت احساس كرد اگر اینجا جلو ابن زیاد را نگیرد، مقدمات حضور امام زمان حسین بن علی(علیه السلام) از بین خواهد رفت و اگر عبیدالله در كوفه قدرت بگیرد كار امام سخت می شود. دشمن در این شرایط حساس و خطرناك حركت مهمی كرده بود و مسلم باید در مقابل این حركت سریعاً واكنش نشان می داد و به هیچ وجه جای تأخیر نبود و نمی شد تا رسیدن امام صبر كرد چون گذشت زمان یعنی قدرت گرفتن امویان در كوفه و شكست طرفداران امام. بیعت های مردم هم كه نشان می داد مردم پای كارند، مسلم این را هم می دانست كه اگر قیام اتفاق نیفتد گروه شیعیان پشت سر هم قتل عام خواهند شد، شیعه با شدت سركوب خواهد شد و آینده اسلام در معرض خطر قرار خواهد گرفت، پس باید قیام زودتر از حضور امام آغاز شود.
در چنین شرایط سخت و پیچیده ای تشخیص وظیفه و اهمیت اقدام بموقع كار هر كسی نیست، بلكه كسی می تواند درك درستی از اوضاع داشته باشد كه علاوه بر داشتن بصیرت كافی، به جوانب كارها اشراف داشته باشد. مسلم بن عقیل در چنین موقعیتی بود، از اوضاع حجاز و مكه و سفر امام آگاه بود و از سیاست های امام حسین(ع) اطلاع داشت، شرایط استكبار شام و سیاست های پلید ایشان را می شناخت و هم جریانات كوفه را و اگر جز این بود و مورد وثوق امام نبود(7) و بینشی عمیق نداشت، امام وی را نمی فرستاد.
امثال سلیمان صرد با این قیام مخالفت می كنند به این بهانه كه: «تو اختیارات امام زمان را نداری، تو به اجتهاد من، تا آمدن امام زمان باید صبر كنی، او حق دارد انقلاب كند نه تو، ما جان هایمان را فدای وی می كنیم نه غیر او.»(8) در مقابل نایب امام(علیه السلام) اجتهاد كردند اگر امام حسین (علیه السلام) اجتهادشان را كافی می دید سفیری نمی فرستاد و حرفشان را حجت می دانست.
به هر روی قیام شروع می شود، قیام و جهاد علی الظاهر یعنی از خانه و كاشانه بریدن، از شغل و سرمایه و ثروت صرف نظر كردن، جان را بركف دست گرفتن و از خانواده جداشدن. اینجاست كه كار سخت می شود، لرزیدن قدم ها شروع می شود، بهانه تراشی ها شروع می شود. نظر سلیمان صرد هم مزید علت می شود، بیشتر انقلابیون را نگران می كند كه نكند ما واقعاً اشتباه كردیم كه پیروی از مسلم نمودیم، این ضربه ای است كه شیعیان كوفه به خودشان زدند.
وقتی هم عبیدالله شایعه آمدن لشگر هزار هزار شام را به راه انداخت(9) تأثیرش در دلها زیاد شد چون زمینه قبلی داشت و قبل از آن متزلزل بودند، ابتدا بعضی در دل خود می گفتند: خوب بحمدالله انقلابیون زیادند با رفتن ما مشكلی پیش نمی آید این بهانه ای بود كه اوایل روز می گرفتند، وقتی لشگر مسلم تحلیل رفت، دیگران می گفتند این لشگر پیروز نخواهد شد و یكی از توجیهاتی كه فرار و عافیت طلبی را پیش وجدانشان موجه جلوه می داد اجتهاد امثال سلیمان صرد بود.
خوب عدم اطاعت از فرستاده امام و تشتت آرا چه نتیجه ای داد؟ نتیجه این شد كه مسلم بن عقیل كشته شد، امام زمان، فرزند پیامبر، حسین بن علی(علیه السلام) در كربلا با آن وضع كشته شد و هیچ یك از حضرات فقیه نمای عافیت طلب، در ركاب امام نبودند، در صورتی كه در مقابل نایب امام حسین(علیه السلام) بهانه شان غیبت امام بود.
نتیجه اینكه، سلیمان صرد خزایی و امثال او بار سنگین این اشتباهات را به دوش كشیدند و بدون درك مقصودی، قطعه ای از نقشه دشمن شدند و آن را تكمیل كردند. سركوب مسلم باعث شد اوضاع صدو هشتاد درجه برعكس شود، مردم ترسیدند، اغفال شدند و همان منتظران امام علیه السلام) دستشان به خون همان امامی كه منتظرش بودند آلوده شد. شهری كه تا یكی دو ماه قبل مشغول بیعت با نایب امام بود اهل بیت آن امام را به عنوان اسیر وارد همان شهر می كنند.
فاعتبروا ویا اولی الابصار...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1) شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 41
2) طبری، تاریخ الامم والملوك ج 5 ص 355
3) طبری، تاریخ الامم والملوك ج 5 ص 375
4) ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال ص 359
5) ابن اعثم كتاب الفتوح، ج 5، ص 48
6) شیخ مفید، الارشاد، ج 2 ص 51
7) طبری، تاریخ الامم و الملوك ج 5 ص 353
8) ابن عساكر، ترجمه الاحسین
9) طبری، تاریخ الامم و الملوك ج 5 ص 370