شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۴۹۴۲۷
تاریخ انتشار: ۱۶ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۷:۵۰
یکی از این نویسندگان امریکایی مقاله‌ای نوشته و می‌گوید، مشکل ما با ایران این نیست که او با ما فقط مبارزه می‌کند. این را به صراحت بیان می‌کند. می‌گوید ایران نشان داد که می‌توان با امریکا مبارزه کرد. نه تنها می توان مبارزه کرد بلکه می توان موفق شد. نه تنها می توان موفق شد بلکه می توان پیشرفت کرد. این اظهارات من نیست.
شهدای ایران:دکتر سعید جلیلی در جمع مردم مشهد در پاسخ به کسانی که اصرار بر آرمان زدایی از سیاست خارجی دارند گفت: «کسانی که می‌گویند در سیاست خارجی باید واقع‌بین بود و آرمان را دنبال نکرد، من از آنها سؤال می‌کنم که بر اساس واقعیت موجود آیا رژیم آمریکا می‌تواند مورد اعتماد باشد؟ کسانی که دارند از جنایتکارترین انسانها حمایت می‌کنند، آن وقت اینها می‌توانند در فلان معاهده و فلان توافق مورد اعتماد باشند؟»  

IMG_8997

 مشروح سخنرانی دکتر سعید جلیلی در یادواره شهیدان بابانظر، شریفی و ابراهیمی در شهر مشهد

*******************************

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.

خدا را شاکرم که این توفیق را پیدا کردم تا لحظاتی را در جمع شما عزیزان توفیق حضور داشته باشم. به هر حال جلساتی این گونه می‌تواند پیامهای زیادی را داشته باشد. حضور در این محله عزیز، در این شهر مقدس برای من یادآور خاطرات بسیار زیادی است. شهدای عزیزی که امشب به یاد آنها جمع شده‌ایم اسطوره‌هایی هستند که امروز نه فقط برای این محله و این شهر و این کشور بلکه برای جهان اسلام و بلکه برای جهان آزادگی مایه افتخار هستند. اگر شما از همان ابتدای ورود به کوی طلاب، از مسجد انصارالمهدی، از مسجد فقیه سبزواری، مسجد هدایت و مساجد دیگر یک تأملی داشته باشید، ستاره‌های درخشانی را می‌بینید که هر یک از آنها مایه افتخار هستند؛ شهید کرباسی، شهید محقق و شهید سید اسماعیل موسوی شهدای بزرگی هستند. وقتی که از آنها به عنوان اسطوره یاد می‌کنیم، من حقیقتاً خدمت شما عرض کنم که هیچ بنای اغراق و مبالغه و تعارف ندارم.

چرا شهدای ما اسطوره اند؟

من در این فرصت می‌خواهم سؤالی را طرح کنم و درباره آن با هم صحبت کنیم؛ سئوال این است: چرا ما از عزیزانی مثل شهید بابانظر، شهید ابراهیمی، شهید شریفی به عنوان اسطوره یاد می‌کنیم؟ در تاریخ جنگهای دنیا انسانهای زیادی بودند. فرماندهانی بودند. سربازانی بودند. کسانی بودند که جنگیدند و برای آن جنگ خودشان، حماسه‌های خودشان و کشورهای خودشان هم یک بحثهایی داشتند. چرا ما می‌گوییم این شهدای بزرگوار اسطوره‌های ما هستند؟ چه ویژگی‌هایی دارند؟ چه نکات بارزی در این انسان هاست که برای ما این گونه ارزشمندند؟ می‌شود از جنبه‌های مختلف راجع به شهدای ما صحبتهای مختلف کرد. آن چه که من می‌خواهم در این جلسه روی آن تأکید بکنم یک بعد این بحث است. کار بزرگی که این شهدای بزرگ کردند چه بود؟ اگر بخواهیم آن را درک کنیم باید یک درک صحیح از زمان و زمینی که اینها در آن این رشادتها را نشان دادند داشته باشیم.

 

نظمی که برای سلطه ترتیب دادند

شما می‌دانید که چه جریانی در هفتاد سال گذشته بر جهان ما حاکم بوده است. بعد از جنگ جهانی دوم، برخی قدرتها به مدد پیروزیهایی که در جنگ جهانی دوم به دست آورده بودند،  مناسباتی را بر جهان حاکم کردند و این مناسبات تا امروز حاکم بوده است. این مناسبات چیست؟ مناسباتی که برای برقراری نظم مورد نظرشان باید بر جهان حاکم باشد. به صراحت بیان کردند که در این نظم، چند قدرت و چند کشور باید امتیازاتی داشته باشند و سایر کشورها نباید داشته باشند. این چیزی نبود که پنهان کنند. در همین معاهده ان‌پی‌تی که شما نگاه می‌کنید، بند یک و دوی آن همین بحث است. می‌گوید چند قدرت باید سلاح هسته‌ای داشته باشند و سایر کشورها نباید داشته باشند. به صراحت بیان کردند چند قدرت باید امتیاز وتو داشته باشند و سایر کشورها نباید داشته باشند. این فقط مال هفتاد سال پیش نیست. تا همین امروز هم دارند آن را دنبال می‌کنند. به صراحت بیان کردند که اگر ما تصمیم گرفتیم انحصاراتی داشته باشیم، می‌توانیم برخی از حوزه‌ها را برای برخی از قدرتها منحصر بکنیم.

شما می‌بینید، برای مثال، قدرتی تصمیم می‌گیرد که دو کشور دیگر حق ندارند با هم روابط اقتصادی داشته باشند و این تصمیم را عملیاتی می کنند. این امتیاز، آن چیزی است که آنها می‌خواستند و سعی کردند این را بقبولانند. علیرغم اختلافاتی هم که بعضاً با هم داشتند اما روی این با هم اشتراک داشتند. مواجهه با این نگاه چگونه بود؟ من این را چند جا عرض کرده ام. آن زمان که این نظم بر این مبنا شکل گرفت، اینها از همین سلاح هسته‌ای علیه کشوری مثل ژاپن استفاده کردند. رفتند و آن را دو بار بمباران هسته‌ای کردند. من پنج سال پیش به ژاپن رفتم. در آنجا همراه با نخست وزیر ژاپن و وزیر خارجه‌ ژاپن در همان محل بمباران هسته‌ای هیروشیما حضور پیدا کردم؛ با آنها ملاقات داشتم. فکر می کنید در برابر این نظمی که قدرت ها شکل داده اند و آن جنایت را در حق ژاپنی ها مرتکب شده اند، ژاپنی ها چه موضعی داشتند؟ به خود بنده می‌گفتند؛ هم نخست وزیرش و هم وزیر خارجه‌اش، هم یک پیرزنی که بازمانده ی بمباران هیروشیما و شاهد عینی آن اتفاق بود. هر سة اینها بیان می‌کردند که این کار حق ما بوده است. ما باید بمباران می‌شدیم. این هم چیزی نیست که درِ گوش بنده گفته باشند. این را در اظهارات دیگرشان هم بیان می‌کنند. در منابع مختلف هم هست. شما یک جستجو در اینترنت بکنید، از این نوع اظهارات می‌بینید. این یک رویکرد است نسبت به آن نظمی که شکل گرفته. عده‌ای اراده کنند و بقیه باید در برابر آن مطیع باشند. اگر بگوییم که این بر چه مبنا است؟ بر مبنای عدالت است؟ می‌گویند نه. بر مبنای همین دمکراسی ادعایی آنهاست؟ نه. بر مبنای حقوق بشر است؟ نه. بر اساس منطق استکباری قدیم است؛ «و استکبروا فی الارض بغیر الحق و قالوا من اشد منا قوه». چرا؟ چون زور ما از همه بیشتر است. این یک منطق استکباری است. این که عرض می‌کنم مربوط به تاریخ نیست که مثلاً بگوییم بله، یک برهه‌ای هم این گونه بوده است. نه. این مال همین امروز است. نظمی که همین امروز بر جهان حاکم است این است.

 

جنایت زیر پرچم حقوق بشر

شما می‌بینید. همین امروز مردم بیگناه بمباران می‌شوند، همینهایی که مدعی امنیت و نظم جهانی هستند، اجازه نمی دهند حتی شورای امنیت دخالت کند. تازه از آن کسی که این جنایت را انجام می‌دهد حمایت می‌کنند. اینها تاریخ نیست. اینها مال همین امروز است. این نظمی است که شکل داده‌اند. جنایت اینها با جنایت های گذشته فرق دارد. شما در تاریخ کسانی را سراغ دارید که جنایت می کردند؛ مثلاً هیتلری بود که این کارها را می‌کرد؛ این هیتلر جنایت می کرد و بعد هم اذعان می‌کرد که من نژادپرست هستم. من طرفدار تبعیض نژادی هستم. امروز اما همین جنایتها به اسم حقوق بشر صورت می‌گیرد؛ به اسم آزادی و به اسم دمکراسی. ولی این قابل انکار است؟

امروز این صحنه ای که شما در غزه شاهد هستید، چه صحنه ای است؟ نشانگر چیست؟ آیا بمباران چند خانه است؟ این در حقیقت بمباران آن دیوار اعتمادی است که برخیها برای این نظام سلطه قائل هستند؛ دیوار اعتمادی که برخی مقابل امریکا کشیده اند و می‌گویند باید به آمریکا اعتماد کرد. همین قدرتها هستند که امروز ادعای امنیت جهان را دارند و از جنایتکارترین رفتارها با صراحت حمایت می‌کنند. هفتاد سال است که این نظم را درست کرده‌اند. کشوری اراده می‌کند، به یک بهانه‌ای می‌آید یک کشوری را اشغال می‌کند، یک میلیون نفر انسان کشته می‌شود؛ مگر در عراق چه کردند؟ بعد می‌گوید خیلی خب حالا تمام شد. من دیگر باید بروم. وقتی هم که خارج می‌شود، می‌گوید من به چه دلیل باید از اینجا خارج بشوم؟ نمی‌گوید چون یک میلیون انسان بیگناه کشته شدند. می‌گوید چون هزینه‌های اینجا دیگر برای من زیاد است!

این رویکردی است که امرور در دنیا هست. آن وقت این کار را با چه اهرمی دنبال می‌کنند؟ چگونه توانسته‌اند چنین نگاهی را بر جهان تحمیل کنند؟ ابزار آنها چیست؟ ترساندن؛ «ذلکم الشیطان یخوف اولیائه». با ترساندن می‌خواهند نگاه خودشان را تحمیل بکنند.

هنر امام و یارانش: بر هم زدن محاسبات قدرتمندان

حالا من می‌خواهم از اینجا استفاده بکنم. در چنین فضایی و در چنین زمین و زمانی امامی پیدا شد و با یارانی چون این شهدای عزیز، این نظم را به چالش کشید. در برابر این نظام سلطه‌ای که مدعی حکومت بر جهان است ایستاد. این را نپذیرفت. نگفت اگر ما بمباران شدیم حق ما بوده است. ایستاد. اهمیت این ایستادگی در چه بود؟ شاید این سؤال بشود که خب خیلی‌ها ایستادند. اگر امام ما و شهدای عزیز ما ایستادند، اگر مقاومت کردند، اگر اندیشه دیگری را مطرح کردند، ویژگی آنها این بود که در این اندیشه موفق شدند. به دنیا نشان دادند که می‌توان مقاومت کرد و پیشرفت کرد. هنر بزرگ امام و شهدای ما این بود که محاسبات آنها را به هم زدند. چرا آنها توانستند این نظام سلطه‌شان را دنبال کنند و تقویت کنند؟ چون برای دنیا یک نظام محاسباتی تعریف کرده بودند که در آن نظام محاسباتی، تمام مؤلفه‌های قدرت از آنها بود. هنر امام ما و شهدای ما این بود که این نظام را به هم زدند. چون این نظام به هم خورد، آن موفقیتها هم رقم خورد. چگونه این اتفاق افتاد؟ اگر آن نظام بر مبنای ترساندن و زور و سلطه پیش می رفت، این نظام در برابر آن یک نظام دیگری بر پا کرد.

این جلساتی که ما به یاد شهدای بزرگ داریم برای چیست؟ برای این که مثلاً یک پیام بدهیم که ای شهدا ما راه شما را ادامه می‌دهیم؟ تنها این نیست. در چنین جلساتی شهدا هم به ما پیام می‌دهند. به صراحت قرآن؛ «یستبشرون بالذین لم یحلقوا بهم». این چه پیامی است؟ اتفاقاً این پیام پیام بشارت است. نقطه مقابل پیامی که جریان استکبار می‌دهد. یعنی اگر او ترساندن را القا می‌کند، پیام اینها این است که نترسید و نگران نباشید؛ «لا خوف علیهم و لا یحزنون». این پیام به اصطلاح استراتژیستها یک پیام راهبردی و اصولی است. این یک پیامی است که تمام راهبردی را که آنها دارند برای این که بتوانند نظام خودشان را تثبیت بکنند در هم می‌شکند. اینجا است که کار امام اهمیت پیدا می‌کند. عزیزانی مثل بابانظر و ابراهیمی و شریفی و صدها و هزارها و دهها هزار شهید دیگر ما این محاسبات را به هم ریختند.

ترس استکبار از «حسبنا الله و نعم الوکیل»

اگر گفته می‌شود نترسید، این یک بلوف نیست. چون او محاسبه‌اش را بر این مبنا قرار داده، تمام آن محاسبات را به هم می‌زند. لذاست که تنها نمی‌گوید کسانی را که در راه خدا کشته شده‌اند، به اینها نگویید که مرده هستند. تنها به این اکتفا نمی‌کند. می‌گوید در محاسبات خودتان هم این را مردن به حساب نیاورید. تنها نمی‌گوید «ولاتقولوا» می‌گوید «و لا تحسبن الذین». این که شما در محاسبات خودتان کشته شدن در راه خدا را مردن ندانید یعنی این که تمام آن مناسبات استکباری را که آنها شکل داده‌اند به هم می‌زنید. لذا این حماسه‌های بزرگ ایجاد می‌شود.

آنها از این نگران هستند. کسانی پیدا شده‌اند که نمی‌گویند «حسبنا ما وجدنا آبائنا»، نمی‌گویند مبنای حساب ما همین چیزهایی است که خودمان داریمغ «ما وجدنا» می‌گویند «حسبنا الله و نعم الوکیل». آن وقت شما می‌بینید که در این تفکر فقط خرمشهر آزاد نمی‌شود، جنوب لبنان هم آزاد می‌شود. فقط جنگ سی و سه روزه پیروز نمی‌شود، جنگ بیست و دو روزه هم پیروز می‌شود. چرا؟ چون این تفکر این محاسبات را به هم ریخت. آنها می‌بینند هر چه بمباران می‌کنند، خانمی بچه‌اش را دستش گرفته و می‌گوید «حسبنا الله و نعم الوکیل». او مبنای محاسباتی دیگری دارد. حسابش بر مبنایی دیگر شکل گرفته. این است که آنها را نگران می‌کند وگرنه نگرانی آنها از این نیست که چرا چندتا سانتریفیوژ در ایران می‌چرخد. آنها می‌بینند دارد یک تمدن و اندیشه‌ای شکل می‌گیرد که این اندیشه آن مناسبات ظالمانه را برنمی‌تابد. این اندیشه آن مناسبات را به چالش می‌کشد. وقتی هم که به چالش می‌کشد، این نیست که تنها اندیشه‌اش را محقق کند، موفق می‌شود. وقتی مقاومت می‌کند پیشرفت می‌کند. او از این نگران است.

چه کسی است که نداند تمام این قدرتهایی که این مناسبات را شکل دادند، همه در یک طرف بودند. پشتیبان شاه بودند. این اندیشه آمد و اراده خودش را بر آنها تحمیل کرد. همه آنها در یک طرف بودند و پشتیبان صدام. نه که فقط پشتیبان سیاسی، هر آنچه داشتند در اختیارش گذاشتند اما چرا فرجام کار به گونه دیگری رقم ‌خورد؟ چرا؟ چون «بابانظر»هایی پیدا می‌شوند، «علی ابراهیمی»‌هایی پیدا می‌شوند، «حاج شریف»‌هایی پیدا می‌شوند که این محاسبات را به هم می‌زنند. او دیگر از مردن نمی‌ترسد. اصلاً در محاسبات خودش کشته شدن در راه خدا را مردن حساب نمی‌کند. این است که آنها را خلع سلاح می‌کند. بعد می‌بینند این تداوم پیدا می‌کند. همه آنها جمع می‌شوند و می‌گویند شما نباید انرژی هسته‌ای داشته باشید. دانشمندان هسته‌ای پیدا می‌شوند و می‌گویند ما این را به دست خواهیم آورد و جان خودشان را کف دستشان می‌گذارند. شهدای بزرگوار هسته‌ای ما اینطوری ایستادند. اینها کسانی نبودند که غافلگیر بشوند. اینها انتخاب کرده بودند.

وقتی که این محاسبات این گونه عوض می‌شود، چنین حماسه‌هایی رقم می‌خورد. فقط هم این نیست. آنها می‌بینند دارد یک تمدن جدید شکل می‌گیرد. یک تمدنی که در سیاست حرف دارد، در مردم‌سالاری دینی حرف دارد، الگویی را ارائه می‌دهد که آنها نمی‌توانند آن را نادیده بگیرند. در برابر چی؟ ببینید امروز چه کسانی دارند از جنایتکارترین افراد و وحشیانه‌ترین اقدامات حمایت می‌کنند؟ کسانی که بیش از یک قرن است که در دنیا با لیبرال دمکراسی شعار حقوق بشر و دمکراسی را داشتند. امروز چه کسانی در برابر جنایت غزه سکوت می‌کنند؟ کسانی که افتخارشان پرچمداری لیبرال دمکراسی است.

یک سئوال غیرآرمانی: آیا آمریکا قابل اعتماد است؟!

امروز بمباران غزه در حقیقت بمباران این بنای ویرانه ی لیبرال دمکراسی و نظام غرب است. آنهایی که امروز می‌گویند اگر شما در سیاست خارجی آرمان را کنار بگذارید، مسائل حل می شود، همین واقعیت را ببینید. امروز در واقعیت سیاست خارجی چه دیده می شود؟ جدا از آرمانها. آیا می‌توان به رژیم آمریکا اعتماد کرد؟ رژیمی که در برابر کشتار کودکان و انسانهای بیگناه نه تنها سکوت می‌کند بلکه حمایت می‌کند بلکه حمایت نظامی می‌کند. در پای کدام ورقه می‌شود به این اعتماد کرد؟

فرض کنید آرمان را بگذاریم کنار؛ من بر اساس واقعیت سؤال می‌کنم. کسانی که می‌گویند در سیاست خارجی باید واقع‌بین بود و آرمان را دنبال نکرد، من از آنها سؤال می‌کنم. بر اساس این واقعیت موجود آیا رژیم آمریکا می‌تواند مورد اعتماد باشد؟ کسانی که دارند از جنایتکارترین  انسانها حمایت می‌کنند، آن وقت این می‌تواند در فلان معاهده و فلان توافق مورد اعتماد باشد؟ این جنایاتی که رژیم صهیونیستی می‌کند، در حقیقت ویران کردن دیوار و سازمان و ساختمان نظم نوین جهانی است. خیال نکند که دارد پیش می‌رود. در حقیقت هم رژیم صهیونیستی و هم تمام کسانی که از او حمایت می‌کنند، هر بمبارانی که انجام می‌دهند در حقیقت بمبی است که بر سر دیوار نظم جهانی فرو می ریزد؛ نظمی که خودشان ساخته اند. من دارم بر اساس همین واقعیت سئوال می کنم. چگونه می‌توان به اینها اعتماد کرد؟

کار بزرگ شهدای ما این بود که این را به دنیا نشان دادند. نشان دادند که می‌توان در برابر چنین قدرتهایی ایستاد و پیروز شد. نگرانی آنها فقط از پیروزی اینها نیست؛ از این است که می‌بینند این رویکرد امروز به یک مدل تبدیل شده و دارد تکثیر می‌شود. نه فقط در مبارزه، حتی در سازندگی. نه تنها در مقاومت، حتی در پیشرفت. می‌بینند که دارد یک تمدن جدید شکل می‌گیرد اما با یک مبانی دینی که برای سیاستش، هم حرف دارد، هم مدل. برای اقتصادش حرف دارد. برای فرهنگش حرف دارد. این است که آنها را نگران می‌کند. چرا؟ چون مناسبات جدیدی در دنیا متولد می شود.

 

از ترساندن تا فراموشاندن؛ حربه های شیطان

این که مقام معظم رهبری در دیدار کارگزاران در ماه رمضان تأکید فرمودند، توجه داشته باشید که دشمن شما را دچار اشتباه محاسباتی نکند، یک بحث بسیار عمیق و دقیق است. ما باید پیروزیها و داشته‌های خودمان را باور داشته باشیم و نسبت به آنها شناخت داشته باشیم. یکی از حربه‌های دیگر شیطان در کنار ترساندن، «فراموشاندن» است. شما فراموش کنید آن چه را که دارید. فراموش کنید ظرفیتهایی را که دارید. فراموش کنید قابلیتهایی را که دارید. فراموش کنید که پیروزیهای شما مرهون چه بوده است. آیا اگر بابانظرها، علی ابراهیمی‌ها، حاج شریف‌ها نبودند، اگر این تفکر نبود جنگ تحمیلی با همه آن توانی که آنها به کار برده بودند می‌توانست این فرجام را پیدا بکند؟

شما می‌دانید. اینها امروز در اسناد موجود است. در زمانی که آنها بیشترین کمکها را به صدام می‌کردند، از دادن سیم خاردار به ما مضایقه می‌کردند. در اسناد ما هست که یکی از این کشورها سیم خاردار را می‌فروشد و وسط کار پشیمان می‌شود و همان را برمی‌گرداند. با این شرایط، چرا این موفقیت رقم خورد؟ اگر مناسبات آنها حاکم بود، فرجام این مبارزه از پیش معلوم بود. اما چرا این گونه نشد؟ چون محاسبات بر مبنایی دیگر شکل گرفت. این که شما می‌بینید شرایطی پیش می‌آید که خود آنها می‌گویند که ما نمی‌دانیم چرا این گونه شد، حکایت از تغییر مناسبات دارد.

یکی از این نویسندگان امریکایی مقاله‌ای نوشته و می‌گوید، مشکل ما با ایران این نیست که او با ما فقط مبارزه می‌کند. این را به صراحت بیان می‌کند. می‌گوید ایران نشان داد که می‌توان با امریکا مبارزه کرد. نه تنها می توان مبارزه کرد بلکه می توان موفق شد. نه تنها می توان موفق شد بلکه می توان پیشرفت کرد. این اظهارات من نیست. اظهارات آنها است. آنها از این نگران هستند.

 

شهدای ما و عبور از محاسبات قدرتمندان

من یادم نمی‌رود. صبح همان روزی که عزیز ما آقای علی ابراهیمی به شهادت رسید، من سه چهار ساعت قبلش در کنار ایشان و در خدمت ایشان بودم. شب سوم یا چهارم کربلای پنج بود. بعداً دوستان رفتند. اگر شما بخواهید محاسبات را حساب بکنید، شهرک دوییجی مرکز ادوات و تسلیحات و جنگ‌افزار اینها بود. آنها یک مقاومت بسیار جدی داشتند. قرار بود یکی دوتا از آن هلالی‌ها جلو برود و هی مانع ایجاد می‌شد. بعدها که دوستان توانسته بودند به آن شهرک بروند می‌گفتند آنجا دیدیم چه خبر بوده؛ یک جنگ نابرابر. تمام آن تجهیزات و ادواتی که در آنجا بود در برابر یک مجموعه‌ای از نیروهایی که غیر از سلاح معمولی چیزی نداشتند، قرار گرفته بود. اما چرا رزمندگان ما موفق شدند؟ شاید در کمتر از چهارده ساعت یا پانزده ساعت. تقریباً نصفه‌های شب بود که این برادر عزیزمان، جناب آقای حاج شریف به شهادت رسید. تقریباً ساعت یک و نیم دوی نصفه شب بود. بعد عزیزمان آقای ابراهیمی عهده‌دار کار شد. شاید دو سه‌تا گردان که بودند، در مجموع از آنها سی چهل نفر نیرو مانده بود. اکثراً یا شهید یا مجروح شده بودند. من کنار عزیزمان آقای ابراهیمی بودم. ایشان یک برآوردی کرد و گفت، ما الآن راهی نداریم الا این که خط را بشکنیم و به آن طرف برویم. گفتم الآن سی‌تا نیرو بیشتر اینجا نیست. گفت اشکال ندارد. با یک برآوردی که داشت گفت ما باید از خاکریز عبور کنیم و برویم تا بتوانیم آن موفقیتها را به دست بیاوریم که در همین اثنی خود ایشان هم به شهادت رسید.

چرا این فرجام برای جنگ ما رقم می‌خورد؟ چون کسانی می‌آیند که دیگر قائل به محاسبات قبلی نیستند. من یادم نمی‌رود. دو سال پیش گفتگوهایی با گروه پنج به علاوه یک در بغداد داشتیم. خرداد هم بود. دقیقاً روز سه خرداد هم بود. این گفتگوها در خود بغداد هم بود. من در آنجا همین را به آنها بیان کردم. گفتم امروز شما یادتان بیاید زمانی را که با تمام توان پشت سر صدام بودید. صدام با ما نمی‌جنگید. شماها بودید. یکی سلاح شیمیایی می‌داد. یکی موشک می‌داد. یکی هواپیما می‌داد. همه آن چیزهایی که بود. آن کسی هم که هیچی نداشت پول می‌داد. بعد گفتم همه اینها بود. مگر نبود؟ الآن صدام کجا است و ما کجا هستیم؟ ما داریم در کاخ صدام با شما گفتگو می‌کنیم. چرا؟ چون ما مبنای محاسبات را عوض کردیم. ملت ما چه پیامی داد؟ این پیام قرآنی را که «استجیبوا لله و لرسول اذا دعاکم لما یحییکم». ملت ما این را تجربه کرد. اگر باور داشت امروز تجربه کرد که اگر شما دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید یک حیات جدید می‌گیرید و این حیات را گرفت.

چرا امروز در دنیا در بین همه دویست کشوری که مطرح است، فقط نام ایران مطرح می‌شود؟ بیشترین ضریب را در اخبار و در همه چیز به ایران می‌دهند. خود آنها که می‌گویند ایران که الآن نه بمبی دارد و نه چیزی دارد. ما این کارها را که انجام می‌دهیم، برای این است که ایران در آینده بمبی نداشته باشد. پس قدرت ایران در چیست؟ چرا می‌گویند ما در هر جا که وارد می‌شویم، اگر ایران در برابر ما باشد ما با ناکامی روبرو می‌شویم؟ چرا؟ دلیلش این شهیدان و این عزیزان و این تفکر است؛ «و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر». البته کسانی هم هستند که در مقالاتشان بیان می‌کنند. با تمام وجود آمده اند، با همه امکانات همه کار انجام می‌دهند، بعد می‌بینید که در مقالاتشان است که بله، یک ژنرال سلیمانی هست که مانع کار ما است. مگر این ژنرال سلیمانی چی دارد که مانع شما است؟ چی دارد؟ می‌گویند بله. رفتیم به سوریه و در عراق، در همه جا این مانع ما است. او چه قدرتی دارد؟ این همان «منهم من ینتظر» است. آنها از این نگران هستند که این جریان هر چقدر امتداد پیدا بکند و تداوم پیدا کند، آنها نمی‌توانند نگاه خودشان را، آن نظم ظالمانه‌ای را که بر جهان برای هفتاد سال تا همین امروز تحمیل کرده اند ادامه بدهند.

این که مقام معظم رهبری می‌فرمایند ما امروز در یک پیچ تاریخی هستیم، دقت کنید که دچار اشتباه محاسباتی نشوید. اشاره به این نکات است. ما باید داشته‌های خودمان را باور کنیم. عوامل موفقیت خودمان را باور کنیم و ضعفهای دشمن و شکست‌پذیری او را هم باور کنیم.

انشاءالله همه ما بتوانیم رهروان خوبی برای شهدا و ولایت باشیم و این پرچم پرافتخار را با موفقیت و با شتاب بیشتر، با پیروی از راه ولایت و شهدا به صاحب اصلی آن امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف برسانیم.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دکتر سعید جلیلی
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار