گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ آیین ازدواج و شیوه همسرداری این شهدا می تواند الگویی برای جوانان باشد.
-همسر شهید ˈمحمد جهان آراˈ می گوید: مهریه ما یک جلد کلام الله مجید بود و یک سکه طلا، سکه را بعد از عقدم بخشیدم اما یک جلد قرآن را محمد بعد از ازدواج خرید و در صفحه اولش اینطور نوشت: امید است، این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد و نه چیز دیگر، چون همه چیز جز این کتاب فنا پذیر است. اکنون هنگامی که خستگی بر من غلبه می کند، این نوشته ها را می خوانم و آرام می گیرم.
-همسر شهید ˈحسن آبشناسانˈ نیز می گوید: شروع زندگیمان ساده بود و در عین حال با صفا، نمی شد گفت خانه، دو تا اتاق اجاره کرده بودیم که نه آشپزخانه داشت و نه حمام، زیر پله هم یک سکوی آجری بود که چراغ سه فتیله خوراک پزیمان را گذاشته بودیم روی آن، شد آشپزخانه ، به نظر من هم بسیار قشنگ بود، هم بسیار ساده.
-همسر شهید ˈسید مرتضی آوینیˈ می گوید: زمان ما هم مثل همیشه، رسم و رسوم ازدواج زیاد بود، ریخت و پاش هم که بیداد می کرد ولی ما از همان اول ساده شروع کردیم. خریدمان یک بلوز و دامن برای من بود و یک کت و شلوار برای مرتضی، چیز دیگری را لازم نمی دانستیم.
به حرف و حدیث ها و رسم و رسوم هم کاری نداشتیم، خودمان برای زندگیمان تصمیم می گرفتیم، همین ها بود که زندگیمان را زیباتر می کرد.
-همسر شهید ˈمحمد مفتح ˈ می گوید: کارمان برعکس شده بود، به جای اینکه خانواده داماد برای پایین آوردن مهریه چانه زنی کنند، برای بالا بردنش اصرار می کردند، از آنها اصرار و از دکتر انکار، چون ایشان اصلا مسائل مالی را عامل اساسی نمی دانستند.
وقتی از حسن خلق و دیانت داماد اطمینان پیدا می کرد، بقیه مسائل را حل شده می دید، از طرفی می گفت: ما برای جامعه الگو هستیم نباید مبنایی بگذاریم که دیگران به سختی بیفتند. آخر سر هم مهریه ای در سطح متوسط آن روز تعیین شد.
-همسر شهید ˈمحمد ابراهیم همتˈ می گوید: اولین دیدارمان در پاوه را یادم نمی رود که به خاطر بحث با یکی از روحانیون اهل سنت، چقدر با عصبانیت با من برخورد کرد، ماجراها داشتیم تا ازدواجمان سر گرفت ولی چند ماه بعد از ازدواجمان احساس کردم این حاجی با آن برادر همت که می شناختم خیلی تفاوت دارد، خیلی با محبت و مهربان است،
این را از معجزه های خطبه عقد می پنداشتم چرا که شنیده بودم قرآن کریم می گوید: وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً
-همسر شهید ˈغلامحسین افشردیˈ (حسن باقری ) می گوید:اول حسن خودش را معرفی کرد، بعد مسایل کلی مطرح شد، تاکید او در همه جا بر مسائل اخلاقی بود، یادم نمی رود، قبل از اینکه وارد این جلسه شوم، وضو گرفتم و دو رکعت نماز خواندم و گفتم: خدایا خودت از نیت من باخبری، هر طور صلاح می دانی این کار را به سرانجام برسان.
بعدها در دست نوشته های او هم خواندم که نوشته بود:برای جلسه خواستگاری با وضو وارد شدم و همه کارها را به خدا واگذار کردم.
-همسر شهید ˈحسین دخانچیˈ می گوید:مخالفت خانواده ام وقتی علنی شد که از تصمیمم برای ازدواج با یک جانباز قطع نخاعی باخبر شدند، به همین خاطر مهریه را نسبتا زیاد گرفتند تا شاید این ازدواج سر نگیرد.
ولی من که خیر دنیا و آخرت را هدف گرفته بودم، بدون هیچ مخالفتی مهریه تعیین شده را که 124 سکه بود، با حسین در میان گذاشتم، او هم که از عقیده ام مطلع بود، گفت مانعی ندارد.
اما خدا می داند که مهریه من، ارزش جانبازی او بود و بس؛ که این بالاترین ارزش ها و مهریه هاست.
منبع:ایرنا