سیدصادق خرازی در گفتوگوی تفصیلی با شماره جدید هفتهنامه «مثلث» ناگفتههایی از چند انتخابات را بیان کرده است.
به گزارش شهدای ایران به نقل از ایسنا، سایت «مثلثآنلاین» بخشی از این مصاحبه را بازنشر کرده که در پی میآید:
قبل از سال 88، بحثهای زیادی پیرامون انتخابات ریاستجمهوری بهصورت جدی در همه محافل مطرح میشد. حتی من به خاطر دارم که حضرت حاج حسن آقای خمینی نیز توصیه به دولت ائتلافی میکردند. من در همه جلسات آقای خاتمی حضور داشتم. شاید یک سال قبل از انتخابات بود که آقای دکتر روحانی هم مطرح بود برای کاندیداتوری ریاستجمهوری و ستاد خاصی را هم در خیابان پاسداران زده بودند. از من خواستند کمکشان کنم. من بحث ائتلاف را مطرح کردم. مدام هم آقای خاتمی را در جریان میگذاشتم تا اینکه دیالوگی را میان آقای روحانی و آقای قالیباف شروع کردیم و این دو نفر حدود چند جلسه به اتفاق من بحث کردند و جلساتی برگزار کردند تا بتوانیم کمک کنیم که یک رئیسجمهور ائتلافی انتخاب شود.
هیچکس نمیدانست و تصور نمیکردیم که تحولات سیاسی ناگهان چنین چرخشی پیدا کند. میدانستیم که اصلاحطلبان سه مدعی در داخل کشور دارند؛ گروهی میگفتند که باید ریشهشان را کند، گروه دیگری میگفتند که باید تحملشان کرد ولی نبایست به قدرت بازگردند و عدهای هم معتقد بودند که باید اصلاحطلبان را به نظام و حاکمیت برگرداند. ما در آن زمان فعالیتهای جدیای انجام میدادیم و میخواستیم برنامهریزی کنیم که اتفاق مثبتی در مناسبات میان عقلای دو جناح بیفتد و اتفاقی بین آقای روحانی و آقای قالیباف رخ دهد. آقای قالیباف به دلیل تحلیلی که از مسائل سیاسی پیدا کرد، از حضور در انتخابات منصرف شد. همان موقع آقای روحانی با من صحبت کرده بود که مسئول ستاد انتخاباتیشان باشم. من با ایشان شرط کرده بودم که اگر آقای خاتمی یا آقای موسوی بیایند، من ناچارم بروم، به دلیل باور و کاری که با آقای خاتمی میکنم. به ایشان گفتم که اصلاحطلبان، اقبال چندانی نسبت به شما ندارند. ایشان گفت که اگر آقایان خاتمی و موسوی بیایند طبیعی است من هم انصراف میدهم. من با آقای روحانی رفاقت طولانی و نزدیکی داشتم، مثل رفاقتمان با آقای خاتمی.
وقتی آقای خاتمی برای کاندیداتوری ریاستجمهوری آمدند، آقای عارف رئیس ستاد ایشان شد و من سخنگوی ستاد شدم. من پیش آقای روحانی رفتم. با هم دو ساعتی صحبت کردیم. ایشان تحلیلش این بود که با این اتفاق، احمدینژاد دوباره رئیسجمهور میشود و تردید نداشت که نخواهند گذاشت نه خاتمی نه موسوی بیایند. سنتی است میان همه کسانی که معمولا میخواهند کاندیدای ریاستجمهوری شوند که خدمت رهبری میرسند و رهبری فقط کلیاتی اصولی را با همه بیان میفرمایند. آقای دکتر روحانی حتی با رهبری ملاقات هم کرده بود ولی خب قاطبه اصلاحات به سمت آقای خاتمی گوشهچشمی داشتند. آقای روحانی به من گفت من میدانم هیچ یک از این آقایان نمیتوانند موفقیتی در انتخابات کسب کنند و حتی مدعی بودند که نخواهند گذاشت. ایشان گفت حداقل من باعث افتراق و اختلاف نمیشوم و حجت شرعی دیگر ندارم و ایشان هم پس از کاندیداتوری موسوی و خاتمی انصراف داد.
بعد هم تحولات سال ١٣٨٨ پیش آمد. ماجرای کنارهگیری آقای خاتمی و پافشاری آقای مهندس موسوی نیز ماجرای جالب دیگری است که روزی مایلم با اجازه از آقای خاتمی و آقای موسوی برای روشن شدن قطعاتی ناگفته و نانوشته از تحولات سیاسی ایران بیان کنم. البته تا وضعیت بدین سبک است کار درستی نمیدانم که خیلی از حرفها زده شود. پس از آنکه آقای خاتمی استعفا دادند به دلیل رابطه شخصیای که من با شخص آقای مهندس موسوی داشتم، منظم خدمت ایشان میرسیدم و مشورتهایی میدادم، کمک میکردم و حتی مصاحبههای فراوانی هم انجام دادم اما بعد از انتخابات 88 و تحولاتی که در صحنه سیاسی و در کف خیابانها رخ داد، من تحلیل دیگری پیدا کردم و حتی در روزنامه همشهری مقالهای هم در این خصوص نوشتم و ترجیح دادم سکوت کنم. در عین حال، همواره کنار آقای خاتمی و اصلاحات بودهام اما نگرش و دیدگاه دیگری نسبت به اصلاحات دارم. البته نه نسبت به اهداف اصلاحات اما در خصوص ابزار و نحوه رسیدن به اهداف و مسائل پیرامونی اصلاحات، دیدگاهها و باورهای خودم را دارم و معتقدم که اصلاحات در ایران هم پروسه است و هم پروژه؛ نمیتوان اصلاحات در ایران را یک پروژه فرض کرد همانطور که نمیتوان آن را یک پروسه دانست.
رابطهتان با آقای روحانی چطور است؟
رابطه رفاقت و برادری و دوستی احترامآمیزی با آقای روحانی دارم. ایشان در پنهان و علنی من را برادر خطاب میکردند و هنوز هم به لحاظ عاطفی به ایشان خیلی علاقهمند هستم اما تاکنون با ایشان در دولتشان همکاری نداشتهام. برخی از اطرافیان آقای روحانی که این روزها سینه جلو دادهاند و حتی در محافل جلوتر از ایشان حرکت میکنند، اختلافات شخصی با من دارند و از سابق با من مشکل داشتند. برخی از نزدیکان من و آقای روحانی میدانند که 30 سال رفاقت بین من و ایشان حاکم بوده و هست. برخی از همان شورای امنیت و یا مرکز تحقیقات حسادت میکردند، بهگونهای که من و آقای روحانی خیلی از حرفها و نقلهای خصوصیمان را در سفر یا در خانههایمان با هم بحث میکردیم. جالب است بدانید دوم خرداد روز انتخابات (1376) تا نیمههای شب آقای دکتر روحانی منزل من بودند و مباحث انتخابات را دنبال میکردیم، امنیت آن شب کشور مرهون تدبیر ایشان در آن شب است. عدهای میخواستند علیه آقای خاتمی مشکل ایجاد کنند.
در روز انتخابات همین دوره یکدیگر را ملاقات کردیم و شب قبل از انتخابات هم من با ایشان صحبت کرده بودم. دو سه هفته بعد از انتخابات هم صحبتهایی با ایشان داشتم اما به دلیل کسالتی که من داشتم، آقای روحانی ملاحظه میکردند که مسئولیتی را بر عهده نگیرم. شاید این ظاهر قضیه است و من نمیدانم باطن قضیه چیست. البته بعدها شنیدم که یکی از نزدیکان ایشان گفته بود که فلانی در ستاد قالیباف بود و با قالیباف همکاری میکرد؛ از اینرو بنا نداریم که به فلانی موقعیتی بدهیم. البته این حرف از اساس دروغ است. در حالیکه من به پیشنهاد آقای هاشمی و اصرار آقای جهانگیری سخنگوی ستاد آقای هاشمی شدم.
بعد هم گفتند که من از دولت آقای روحانی بریدم که این حرف هم دروغ است. من هر جایی که نیاز باشد، به دولت ایشان کمک کردهام. چه قبل از انتخابات و چه بعد از آن، من حدود 50 مقاله برای دولت آقای روحانی نوشتم و هنوز هم مینویسم و مشکلی با این مساله ندارم. به لحاظ رفتاری و اخلاقی نسبت به کسانی که جلوتر از آقای روحانی حرکت میکنند حرف دارم ولی خب آنها امروز دور آقای روحانی را گرفتهاند. خدا خودش رحم کند. تحمل دروغها و کینهورزیهایی که این عده برای تحقق امیال خود متوسل به آنها و حتی تهمت و هتاکی و اهانت میشوند، ناگوار است و ادعاهایی که میکنند، ادعاهای نادرستی است. رئیس ستاد آقای قالیباف اکنون وزیر دفاع خود دولت است.
تاریخ بازخوانیها نیاز دارد. یادم هست روزی را که برخی علیه آقای دکتر روحانی تندروی و بدگویی میکردند، در همین دوستان اصلاحات و حتی با حالت تحقیرآمیزی مدعی بودند که فلانی (صادق خرازی) رفیق روحانی است. یادم هست در انتخابات سال ١٣٧٦ اطرافیان آقای ناطق به من خرده میگرفتند که وی از حواریون آقای خاتمی است و به او توجه دارد. پس از انتخابات و برگزاری اجلاس سران در تهران، من نشست چهارجانبه روسای مجالس ایران، مصر، یونان و ایتالیا را طراحی کردم، بعد فحاشی کردند علیه من که گفتوگوی تمدنها مال دوم خرداد است، فلانی کار بیخودی کرده که رئیس مجلس کشور را درگیر این بحث کرده است. نشستی که ما در ایتالیا و یونان برگزار کردیم استثنایی بود. حالا هم برخی که خودشان معلوم نیست کجا بودند و روزی پشت در اتاق مشایی مینشستند که حکم مدیر کلی بگیرند بهدلیل نوع وابستگیشان توطئه میکنند و دروغ و تهمت میزنند. اینها نمیفهمند که دنیای سیاست، گرد است و میچرخد. اگر قرار بود قدرت روی یک پاشنه بچرخد به اینها نمیرسید. حالا آمدهاند روی رفاقت من و دکتر قالیباف مانور میدهند. من برای آقای قالیباف بهعنوان رفیق دوره جنگ و دوستی که در همه دوران سخت مشکلات مردانه با من بود، احترام فراوانی قائلم و در دوره انتخابات هم نظرات خودم را داشتهام. من نحوه برخورد آقای قالیباف با آقای هاشمی را نمیپسندیدم. حتی دوستانه و خصوصی به ایشان هم گفتم. من به افرادی همچون حاج قاسم سلیمانی و آقای باقر قالیباف که از مدیران لایق و خدمتگزار کشور هستند افتخار میکنم و ارادت دارم. اینکه عدهای که بهطور نیمبند در حاکمیت چند روزی جمع شدهاند و تیمشان در دولت است، بیایند و آقای قالیباف را بزنند، کار پسندیدهای نیست. قالیباف یکی از مدیران ملی کشور است. اگر اعتراض دارند که قالیباف مدیر نظامی است، به این سوال پاسخ دهند که مگر دیگران نظامی نبودند؟ مگر دوره جنگ همه مسئولان امروزی در دفاع مقدس همکاری نداشتند؟ اینکه درست نیست. همین آقای دکتر روحانی شب و روز در جنگ بود، در قرارگاه خاتمالانبیاء (ص)، در ستاد پدافند کشور، در ستاد پشتیبانی جنگ و به عنوان رئیس کمیسیون دفاعی در مجلس حضور داشت. شب و روز نداشت، 16 سال دبیر شورای عالی امنیت ملی بود. مگر زمانی را که آقای روحانی آمد و در ماجرای 23 تیر سال 78 سخنرانی کرد یادمان رفته؟ کارنامه خدمات افراد را آلوده به تمنیات و نفسانیات کردن، گناه و معصیت است. مگر کسی میتواند اینها را فراموش کند؟
تمام سوابق آقای روحانی از آغاز انقلاب سنگر به سنگر نشان میدهد در موقعیتهایی قرار داشتهاند که استراتژیک بوده است. مشکل امروزی این آقایان این است که فکر میکنند روحانی را در انتخابات مصادره کردهاند و او روزی در مقابل نظام و حاکمیت و رهبری میایستد و اینگونه القا میکنند که او اهل کارهایی است که در جمهوری اسلامی هنوز به برکت خون شهدا متعارف نشده است. اشتباهات این آقایان کم نبود. هنوز هستند کسانی که شعار عبور از خاتمی را با بداخلاقی و بدگویی عملی ساختند؛ همان کسانی که با آقای هاشمیرفسنجانی همین کار را در انتخابات مجلس کردند. هر سیاستمداری طبیعی است دوست و دشمن داشته باشد ولی وقتی مدعیان عبور دیروز، امروز مدعی هواخواهی بشوند، به کمدی سیاسی میماند. در گذشته فقد منافع ملی و رجحان منافع حزبی فاجعه آفرید. در سال 84، اصلاحات دور اول انتخابات را به نفع خود رقم زد و مجموع آرای آقای هاشمی، آقای کروبی، آقای معین و آقای مهرعلیزاده 17 میلیون رای بود اما در دور دوم، انتخابات را واگذار کردند. چرا؟ خوب بایست به شعور و هوش مردم احترام گذاشت. مردم تعارض و پارادوکس و دوگانگی را میبینند و سپس تصمیم میگیرند. نمیشود تحریمکنندگان دیروز انتخابات مجلس، همانها که بدترین اهانتها را به خاتمی کردند، امروز مدالبگیران و برندگان انتخابات خودشان را تعریف کنند زیرا مردم عقل و شعور دارند و اتفاقات جاری را میبینند. باور من این است که همان اشتباهات در حال تکرار است. اگر کسی انتقاد مشفقانه کند و صادقانه، نکتهای را تذکر میدهد، او را تخریب میکنند، کنار میگذارند و از او دشمن میسازند. هنوز کسی در این کشور ادبیات همگرایی، ادبیات همفکری و نسبیگرایی در سیاست را باور ندارد. ما در سیاست، همهچیز را سیاه و سفید میبینیم در حالیکه سیاست، نسبی است و سیاه و سفید نیست. ما در سیاست هرگونه واقعیتی را مشاهده میکنیم. برای مثال چرا در مقطعی از تاریخ در انتخابات فرانسه، گولیستها و سوسیالیستها ائتلاف کردند؟ ائتلاف امری طبیعی است و حق حرکت سیاسی است. مگر کسی میتواند این مساله را در نظر نگیرد؟ خصوصا در جوامعی که تکثر آرا وجود دارد و جامعه ما در حال تجربه کردن دموکراسی با فرهنگ دینی و بومی است. اینکه بگوییم میخواهیم ترقی کنیم و باید همهچیز از صفر تا صد در اختیار ما باشد، درست نیست. آنچه امروز ما شاهد آن هستیم نشان میدهد که بخش عمدهای از مدعیان اصلاحات هنوز تحمل تکثرگرایی را ندارند. مدعی «زنده باد مخالف من» هستند ولی در مقام عمل تیغ را بیپروا روی جوانانی میکشند که امید و آرمان و نقطه استمرار اصلاحات خواهند بود.
قبل از سال 88، بحثهای زیادی پیرامون انتخابات ریاستجمهوری بهصورت جدی در همه محافل مطرح میشد. حتی من به خاطر دارم که حضرت حاج حسن آقای خمینی نیز توصیه به دولت ائتلافی میکردند. من در همه جلسات آقای خاتمی حضور داشتم. شاید یک سال قبل از انتخابات بود که آقای دکتر روحانی هم مطرح بود برای کاندیداتوری ریاستجمهوری و ستاد خاصی را هم در خیابان پاسداران زده بودند. از من خواستند کمکشان کنم. من بحث ائتلاف را مطرح کردم. مدام هم آقای خاتمی را در جریان میگذاشتم تا اینکه دیالوگی را میان آقای روحانی و آقای قالیباف شروع کردیم و این دو نفر حدود چند جلسه به اتفاق من بحث کردند و جلساتی برگزار کردند تا بتوانیم کمک کنیم که یک رئیسجمهور ائتلافی انتخاب شود.
هیچکس نمیدانست و تصور نمیکردیم که تحولات سیاسی ناگهان چنین چرخشی پیدا کند. میدانستیم که اصلاحطلبان سه مدعی در داخل کشور دارند؛ گروهی میگفتند که باید ریشهشان را کند، گروه دیگری میگفتند که باید تحملشان کرد ولی نبایست به قدرت بازگردند و عدهای هم معتقد بودند که باید اصلاحطلبان را به نظام و حاکمیت برگرداند. ما در آن زمان فعالیتهای جدیای انجام میدادیم و میخواستیم برنامهریزی کنیم که اتفاق مثبتی در مناسبات میان عقلای دو جناح بیفتد و اتفاقی بین آقای روحانی و آقای قالیباف رخ دهد. آقای قالیباف به دلیل تحلیلی که از مسائل سیاسی پیدا کرد، از حضور در انتخابات منصرف شد. همان موقع آقای روحانی با من صحبت کرده بود که مسئول ستاد انتخاباتیشان باشم. من با ایشان شرط کرده بودم که اگر آقای خاتمی یا آقای موسوی بیایند، من ناچارم بروم، به دلیل باور و کاری که با آقای خاتمی میکنم. به ایشان گفتم که اصلاحطلبان، اقبال چندانی نسبت به شما ندارند. ایشان گفت که اگر آقایان خاتمی و موسوی بیایند طبیعی است من هم انصراف میدهم. من با آقای روحانی رفاقت طولانی و نزدیکی داشتم، مثل رفاقتمان با آقای خاتمی.
وقتی آقای خاتمی برای کاندیداتوری ریاستجمهوری آمدند، آقای عارف رئیس ستاد ایشان شد و من سخنگوی ستاد شدم. من پیش آقای روحانی رفتم. با هم دو ساعتی صحبت کردیم. ایشان تحلیلش این بود که با این اتفاق، احمدینژاد دوباره رئیسجمهور میشود و تردید نداشت که نخواهند گذاشت نه خاتمی نه موسوی بیایند. سنتی است میان همه کسانی که معمولا میخواهند کاندیدای ریاستجمهوری شوند که خدمت رهبری میرسند و رهبری فقط کلیاتی اصولی را با همه بیان میفرمایند. آقای دکتر روحانی حتی با رهبری ملاقات هم کرده بود ولی خب قاطبه اصلاحات به سمت آقای خاتمی گوشهچشمی داشتند. آقای روحانی به من گفت من میدانم هیچ یک از این آقایان نمیتوانند موفقیتی در انتخابات کسب کنند و حتی مدعی بودند که نخواهند گذاشت. ایشان گفت حداقل من باعث افتراق و اختلاف نمیشوم و حجت شرعی دیگر ندارم و ایشان هم پس از کاندیداتوری موسوی و خاتمی انصراف داد.
بعد هم تحولات سال ١٣٨٨ پیش آمد. ماجرای کنارهگیری آقای خاتمی و پافشاری آقای مهندس موسوی نیز ماجرای جالب دیگری است که روزی مایلم با اجازه از آقای خاتمی و آقای موسوی برای روشن شدن قطعاتی ناگفته و نانوشته از تحولات سیاسی ایران بیان کنم. البته تا وضعیت بدین سبک است کار درستی نمیدانم که خیلی از حرفها زده شود. پس از آنکه آقای خاتمی استعفا دادند به دلیل رابطه شخصیای که من با شخص آقای مهندس موسوی داشتم، منظم خدمت ایشان میرسیدم و مشورتهایی میدادم، کمک میکردم و حتی مصاحبههای فراوانی هم انجام دادم اما بعد از انتخابات 88 و تحولاتی که در صحنه سیاسی و در کف خیابانها رخ داد، من تحلیل دیگری پیدا کردم و حتی در روزنامه همشهری مقالهای هم در این خصوص نوشتم و ترجیح دادم سکوت کنم. در عین حال، همواره کنار آقای خاتمی و اصلاحات بودهام اما نگرش و دیدگاه دیگری نسبت به اصلاحات دارم. البته نه نسبت به اهداف اصلاحات اما در خصوص ابزار و نحوه رسیدن به اهداف و مسائل پیرامونی اصلاحات، دیدگاهها و باورهای خودم را دارم و معتقدم که اصلاحات در ایران هم پروسه است و هم پروژه؛ نمیتوان اصلاحات در ایران را یک پروژه فرض کرد همانطور که نمیتوان آن را یک پروسه دانست.
رابطهتان با آقای روحانی چطور است؟
رابطه رفاقت و برادری و دوستی احترامآمیزی با آقای روحانی دارم. ایشان در پنهان و علنی من را برادر خطاب میکردند و هنوز هم به لحاظ عاطفی به ایشان خیلی علاقهمند هستم اما تاکنون با ایشان در دولتشان همکاری نداشتهام. برخی از اطرافیان آقای روحانی که این روزها سینه جلو دادهاند و حتی در محافل جلوتر از ایشان حرکت میکنند، اختلافات شخصی با من دارند و از سابق با من مشکل داشتند. برخی از نزدیکان من و آقای روحانی میدانند که 30 سال رفاقت بین من و ایشان حاکم بوده و هست. برخی از همان شورای امنیت و یا مرکز تحقیقات حسادت میکردند، بهگونهای که من و آقای روحانی خیلی از حرفها و نقلهای خصوصیمان را در سفر یا در خانههایمان با هم بحث میکردیم. جالب است بدانید دوم خرداد روز انتخابات (1376) تا نیمههای شب آقای دکتر روحانی منزل من بودند و مباحث انتخابات را دنبال میکردیم، امنیت آن شب کشور مرهون تدبیر ایشان در آن شب است. عدهای میخواستند علیه آقای خاتمی مشکل ایجاد کنند.
در روز انتخابات همین دوره یکدیگر را ملاقات کردیم و شب قبل از انتخابات هم من با ایشان صحبت کرده بودم. دو سه هفته بعد از انتخابات هم صحبتهایی با ایشان داشتم اما به دلیل کسالتی که من داشتم، آقای روحانی ملاحظه میکردند که مسئولیتی را بر عهده نگیرم. شاید این ظاهر قضیه است و من نمیدانم باطن قضیه چیست. البته بعدها شنیدم که یکی از نزدیکان ایشان گفته بود که فلانی در ستاد قالیباف بود و با قالیباف همکاری میکرد؛ از اینرو بنا نداریم که به فلانی موقعیتی بدهیم. البته این حرف از اساس دروغ است. در حالیکه من به پیشنهاد آقای هاشمی و اصرار آقای جهانگیری سخنگوی ستاد آقای هاشمی شدم.
بعد هم گفتند که من از دولت آقای روحانی بریدم که این حرف هم دروغ است. من هر جایی که نیاز باشد، به دولت ایشان کمک کردهام. چه قبل از انتخابات و چه بعد از آن، من حدود 50 مقاله برای دولت آقای روحانی نوشتم و هنوز هم مینویسم و مشکلی با این مساله ندارم. به لحاظ رفتاری و اخلاقی نسبت به کسانی که جلوتر از آقای روحانی حرکت میکنند حرف دارم ولی خب آنها امروز دور آقای روحانی را گرفتهاند. خدا خودش رحم کند. تحمل دروغها و کینهورزیهایی که این عده برای تحقق امیال خود متوسل به آنها و حتی تهمت و هتاکی و اهانت میشوند، ناگوار است و ادعاهایی که میکنند، ادعاهای نادرستی است. رئیس ستاد آقای قالیباف اکنون وزیر دفاع خود دولت است.
تاریخ بازخوانیها نیاز دارد. یادم هست روزی را که برخی علیه آقای دکتر روحانی تندروی و بدگویی میکردند، در همین دوستان اصلاحات و حتی با حالت تحقیرآمیزی مدعی بودند که فلانی (صادق خرازی) رفیق روحانی است. یادم هست در انتخابات سال ١٣٧٦ اطرافیان آقای ناطق به من خرده میگرفتند که وی از حواریون آقای خاتمی است و به او توجه دارد. پس از انتخابات و برگزاری اجلاس سران در تهران، من نشست چهارجانبه روسای مجالس ایران، مصر، یونان و ایتالیا را طراحی کردم، بعد فحاشی کردند علیه من که گفتوگوی تمدنها مال دوم خرداد است، فلانی کار بیخودی کرده که رئیس مجلس کشور را درگیر این بحث کرده است. نشستی که ما در ایتالیا و یونان برگزار کردیم استثنایی بود. حالا هم برخی که خودشان معلوم نیست کجا بودند و روزی پشت در اتاق مشایی مینشستند که حکم مدیر کلی بگیرند بهدلیل نوع وابستگیشان توطئه میکنند و دروغ و تهمت میزنند. اینها نمیفهمند که دنیای سیاست، گرد است و میچرخد. اگر قرار بود قدرت روی یک پاشنه بچرخد به اینها نمیرسید. حالا آمدهاند روی رفاقت من و دکتر قالیباف مانور میدهند. من برای آقای قالیباف بهعنوان رفیق دوره جنگ و دوستی که در همه دوران سخت مشکلات مردانه با من بود، احترام فراوانی قائلم و در دوره انتخابات هم نظرات خودم را داشتهام. من نحوه برخورد آقای قالیباف با آقای هاشمی را نمیپسندیدم. حتی دوستانه و خصوصی به ایشان هم گفتم. من به افرادی همچون حاج قاسم سلیمانی و آقای باقر قالیباف که از مدیران لایق و خدمتگزار کشور هستند افتخار میکنم و ارادت دارم. اینکه عدهای که بهطور نیمبند در حاکمیت چند روزی جمع شدهاند و تیمشان در دولت است، بیایند و آقای قالیباف را بزنند، کار پسندیدهای نیست. قالیباف یکی از مدیران ملی کشور است. اگر اعتراض دارند که قالیباف مدیر نظامی است، به این سوال پاسخ دهند که مگر دیگران نظامی نبودند؟ مگر دوره جنگ همه مسئولان امروزی در دفاع مقدس همکاری نداشتند؟ اینکه درست نیست. همین آقای دکتر روحانی شب و روز در جنگ بود، در قرارگاه خاتمالانبیاء (ص)، در ستاد پدافند کشور، در ستاد پشتیبانی جنگ و به عنوان رئیس کمیسیون دفاعی در مجلس حضور داشت. شب و روز نداشت، 16 سال دبیر شورای عالی امنیت ملی بود. مگر زمانی را که آقای روحانی آمد و در ماجرای 23 تیر سال 78 سخنرانی کرد یادمان رفته؟ کارنامه خدمات افراد را آلوده به تمنیات و نفسانیات کردن، گناه و معصیت است. مگر کسی میتواند اینها را فراموش کند؟
تمام سوابق آقای روحانی از آغاز انقلاب سنگر به سنگر نشان میدهد در موقعیتهایی قرار داشتهاند که استراتژیک بوده است. مشکل امروزی این آقایان این است که فکر میکنند روحانی را در انتخابات مصادره کردهاند و او روزی در مقابل نظام و حاکمیت و رهبری میایستد و اینگونه القا میکنند که او اهل کارهایی است که در جمهوری اسلامی هنوز به برکت خون شهدا متعارف نشده است. اشتباهات این آقایان کم نبود. هنوز هستند کسانی که شعار عبور از خاتمی را با بداخلاقی و بدگویی عملی ساختند؛ همان کسانی که با آقای هاشمیرفسنجانی همین کار را در انتخابات مجلس کردند. هر سیاستمداری طبیعی است دوست و دشمن داشته باشد ولی وقتی مدعیان عبور دیروز، امروز مدعی هواخواهی بشوند، به کمدی سیاسی میماند. در گذشته فقد منافع ملی و رجحان منافع حزبی فاجعه آفرید. در سال 84، اصلاحات دور اول انتخابات را به نفع خود رقم زد و مجموع آرای آقای هاشمی، آقای کروبی، آقای معین و آقای مهرعلیزاده 17 میلیون رای بود اما در دور دوم، انتخابات را واگذار کردند. چرا؟ خوب بایست به شعور و هوش مردم احترام گذاشت. مردم تعارض و پارادوکس و دوگانگی را میبینند و سپس تصمیم میگیرند. نمیشود تحریمکنندگان دیروز انتخابات مجلس، همانها که بدترین اهانتها را به خاتمی کردند، امروز مدالبگیران و برندگان انتخابات خودشان را تعریف کنند زیرا مردم عقل و شعور دارند و اتفاقات جاری را میبینند. باور من این است که همان اشتباهات در حال تکرار است. اگر کسی انتقاد مشفقانه کند و صادقانه، نکتهای را تذکر میدهد، او را تخریب میکنند، کنار میگذارند و از او دشمن میسازند. هنوز کسی در این کشور ادبیات همگرایی، ادبیات همفکری و نسبیگرایی در سیاست را باور ندارد. ما در سیاست، همهچیز را سیاه و سفید میبینیم در حالیکه سیاست، نسبی است و سیاه و سفید نیست. ما در سیاست هرگونه واقعیتی را مشاهده میکنیم. برای مثال چرا در مقطعی از تاریخ در انتخابات فرانسه، گولیستها و سوسیالیستها ائتلاف کردند؟ ائتلاف امری طبیعی است و حق حرکت سیاسی است. مگر کسی میتواند این مساله را در نظر نگیرد؟ خصوصا در جوامعی که تکثر آرا وجود دارد و جامعه ما در حال تجربه کردن دموکراسی با فرهنگ دینی و بومی است. اینکه بگوییم میخواهیم ترقی کنیم و باید همهچیز از صفر تا صد در اختیار ما باشد، درست نیست. آنچه امروز ما شاهد آن هستیم نشان میدهد که بخش عمدهای از مدعیان اصلاحات هنوز تحمل تکثرگرایی را ندارند. مدعی «زنده باد مخالف من» هستند ولی در مقام عمل تیغ را بیپروا روی جوانانی میکشند که امید و آرمان و نقطه استمرار اصلاحات خواهند بود.