سید حسن نصر الله همیشه با نطق های آتشین ، حماسی و شجاعانه ی خود مردم جهان عرب و همه آزادی خواهان دنیا را به مبارزه با رژیمهای غاصب و خصوصا اسرائیل و آمریکا دعوت میکند و در دل مردم شوری وصف ناشدنی به پا میکند، وقتی مردم تحقق این سخنان را در عمل نیز در سید حسن نصرالله ببینند باعث میشود که سید حسن نصرالله به محبوبترین شخصیت جهان عرب تبدیل شود و کار به جایی برسد که نه تنها مسلمانان بلکه رهبران و شخصیت های دیگر ادیان نیز لب به ستایش او بگشایند.
شهدای ایران: «سعي كردم با لغو مجلس عزاداري، برنامه مراسم را تغيير دهم تا برخي از افراد تصور نكنند كه به خاطر هادي و همرزمان او ترتيب داده شده است. اين شيوه مناسبي براي استقبال از پيكرهاي شهدا نيست. بر شهيد نبايد گريست. شهيد الگو و اسوه و مايه عزت و سربلندي امت است. طبق برنامه قرار بود كه بعد از مراسم عزاداري سخنراني كنم. هنگامي كه پشت تريبون قرار گرفتم با دهها دوربين تلويزيوني با نورافكنهاي قوي روبرو شدم. گرما فوقالعاده طاقت فرسا بود. به ويژه اين كه نورافكنها حرارت زيادي توليد ميكردند و به چشم انسان آسيب ميرساندند مخصوصا براي كساني مثل من كه از عينك استفاده ميكنند، خيلي دشوار است. سخنراني را مثل هميشه شروع كردم و لحظاتي بعد احساس كردم چيزي را نميبينم. از شدت گرما، عرق از سر و صورتم سرازير شده و شيشههاي عينكم را پوشانده بود. خواستم دستم را دراز كنم و از روي ميز تريبون دستمال كاغذي بردارم و عرق روي چشم و صورتم و دست كم شيشههاي عينكم را تميز كنم. اما در يك لحظه به فكرم رسيد كه برخي از دوربينهاي تلويزيوني ممكن است برنامه توليدي خود را به اسرائيل بفروشند و همه گمان كنند كه من براي فرزندم گريه و اشكهايم را پاك ميكنم، بنابراين ترجيح دادم صورتم خيس بماند، ولي به دست دشمن بهانه ندهم كه بگويد پدر داغديده، پشت تريبون ايستاده بود و براي جوان ارشد خود گريه ميكرد و در عين حال ديگران را به شهادت در راه خدا فرا ميخواند. من يكي از خانوادههاي شهدا بيش نيستم.»
اینها بخشی از سخنان سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان بود از خاطره ی ورود پیکر فرزند شهیدش سید هادی نصرالله و چهل تن از شهدای دیگر حزب الله که پس از یک سال پیکرشان به کشور بازگشته بود.
سید حسن نصرالله در ۳۱ اوت سال ۱۹۶۰ در شهرک البازوریه از محلههای فقیر نشین شرق صور در جنوب لبنان به دنیا آمد. نام مادرش «مهدیه صفی الدین» و نام پدرش «سید عبدالکریم» است. در زمان کودکی سید حسن نصرالله، پدرش به شغل سبزی و میوهفروشی مشغول بودهاست. وی سه برادر و ۵ خواهر دارد و سید حسن نصرالله فرزند ارشد خانواده میباشد.به دلیل فقر اقتصادی و شرایط نامساعد کاری، خانوادهٔ وی به منطقهٔ الکرنتینا در جنوب بیروت رفتند.خانوادهٔ وی در سال ۱۹۷۵ میلادی، همزمان با آغاز جنگ داخلی لبنان، به البازوریه برگشتند.
سید حسن نصرالله یکی از منحصر بفرد ترین و مقتدر ترین رهبران تاریخ جریان مقاومت و حزب الله است، چرا که به عنوان نمونه در تاريخ لبنان، چه در زمان جنگ داخلي و چه در مقابله با تجاوز نظامي اسرائيل، هيچگاه ديده نشد كه فرزند يكي از رهبران گروهاي سياسي و يا شبه نظاميان در راه مبارزه كشته شده باشد. اين واقعه، موجي از احساسات جوشان همدردي، احترام و شيفتگي را نسبت به دبير كل حزبالله در ميان همه طوايف مذهبي لبنان در پي داشت، به گونهاي كه همه آحاد ملت لبنان از هر دين و مذهبي، تحت تأثير شديد اين واقعه قرار گرفتند. رهبران سياسي لبنان نيز يكي پس از ديگري به ديدار سيد حسن نصرالله رفته و ضمن گفتن تبريك و تسليت به مناسبت شهادت سيد هادي نسبت به شخصيت مبارز و صادق دبير كل حزبالله، مراتب قدرداني و احترام خود را ابراز داشتند. اين ابراز همدردي و احترام منحصر به لبنان نبود و افرادي چون امير عبدالله، وليعهد عربستان نيز براي نخستين بار در تاريخ حزبالله، با ارسال پيام تسليت براي دبير كل حزبالله، حمايت خود را از مقاومت اسلامي اعلام كرد.
سید حسن نصرالله تحصیلات مقطع ابتدائی را در زادگاهش سپری کرد و دوره راهنمایی را در محلهای به نام سنالفیل در شرق بیروت گذراند. مقطع دبیرستان را در روستای البازوریه در جنوب لبنان به پایان رسانید و در سال ۱۹۷۶، در سن ۱۶ سالگی برای تحصیلات حوزوی به شهر نجف در عراق رفت و بعد از ۲ سال اقامت و تحصیل در این شهر، مجدداً به لبنان باز گشت و در مدرسهٔ الامام منتظر در بعلبک مشغول به فراگیری علوم حوزوی شد. مشوق اصلی وی برای عزیمت به نجف و فراگیری علوم اسلامی سید محمد غروی، امام جمعه شهر صور بودهاست. نصرالله در سال ۱۹۸۹ برای تکمیل دروس حوزوی به قم رفت، اما با گذشت یک سال، به دلیل شدت تنشها در لبنان، به درخواست شورای حزبالله به بیروت بازگشت.
نصرالله با اتمام دوره دبیرستان و همزمان با آغاز جنگ داخلی لبنان وارد جنبش امل شد و به عنوان مسوول سازمانی جنبش شیعی امل در روستای البازوریه به فعالیت پرداخت. وی در زمان تحصیل در حوزه امام منتظر نیز به فعالیت سازمانی در جنبش امل میپرداخت که در همان زمان، به عنوان عضو دفتر سیاسی آن انتخاب شد.
در دیداری که سید حسن نصرالله در سال ۱۳۶۰ با امام خمینی (ره) داشت، امام وی را به عنوان نماینده خود در امور حسبیه و اخذ امور شرعیه در لبنان منصوب کرد. سید حسن نصرالله در زمان دریافت این حکم ۲۱ ساله بود و اولین کسی از رهبران حزبالله لبنان بود که چنین حکمی را از امام خمینی (ره) دریافت کردهاست.
ارادت ولایت مداری سید حسن نصرالله نسبت به امام خمینی و پس از آن مقام معظم رهبری مثال زدنی است، تا جایی که وقتی سید حسن نصرالله به عنوان مرد سال جهان از سوی رسانه ها معرفی میشود در کنفرانس حمایت از انتفاضه که به طور مستقیم از رسانه ها پخش میشد خود را به مقام معظم رهبری رساند و دست ایشان را بوسید، و در رابطه با این اقدام به رسانه ها گفت: امسال رسانههای جهانی مرا به عنوان «مرد سال» نامیدهاند و در کشورهای عربی نیز عنوان «موفقترین رهبر جهان عرب» را به من دادهاند. دیروز چون مراسم به طور مستقیم در جهان پخش میشد، مناسب دیدم به همه بگویم که من «سرباز» رهبر انقلابم.
معاون سید حسن نصر الله نیز در پاسخ به سوالی مبنی بر واکنش حزبالله در صورت حمله اسرائیل و حامیان آن به ایران گفت: رابطه ما با جمهوری اسلامی ایران مثل پدر و فرزند است و در صورت حمله متجاوزان از ایران دفاع خواهیم کرد، حتی اگر شود خودمان را فدای بقای جمهوری اسلامی بکنیم، این کار را خواهیم کرد و این کار نه از روی تعصب، بلکه به خاطر مصالح حقیقی جهان اسلام است.
سید حسن نصر الله همیشه با نطق های آتشین ، حماسی و شجاعانه ی خود مردم جهان عرب و همه آزادی خواهان دنیا را به مبارزه با رژیمهای غاصب و خصوصا اسرائیل و آمریکا دعوت می کند و در دل مردم شوری وصف ناشدنی به پا می کند، وقتی مردم تحقق این سخنان را در عمل نیز در سید حسن نصرالله ببینند باعث می شود که سید حسن نصرالله به محبوبترین شخصیت جهان عرب تبدیل شود و کار به جایی برسد که نه تنها مسلمانان بلکه رهبران و شخصیت های دیگر ادیان نیز لب به ستایش او بگشایند.
این محبوبیت تا جایی است که بسیاری از هنرمندان مشهور غیر مسلمان نیز شیفته او شوند و آثاری در مدح و ستایش وی ساخته و منتشر کنند.
به طور مثال در سال 2006 خواننده مسیحی زن لبنانی جولیا بطرس در آلبوم خود به نام «اتعودنا علیک» آهنگ مشهوری به نام «احبّایی» در پاسداشت سید حسن نصرالله خواند که متن آن بر اساس پیام تلویزیونی نصرالله به مبارزان حزب الله در جنوب لبنان پس از جنگ 33 روزه بود. کلیپ این آهنگ در ویرانههای شهر بنت جبیل فیلمبردای شد. درآمد حاصل از فروش این آهنگ، سه برابر پیش بینیهای انجام شده به سه میلیون دلار رسید که تمام آن به خانوادههای کشته شدگان لبنانی جنگ با اسرائیل و سربازان کشته شده حزب الله در جنگ 33 روزه و عملیات نهر البارد تقدیم شد.
شاید جالب باشد بدانید که سید حسن نصرالله در طول دوران زندگی و مبارزات خود تنها یکبار دستگیر شده و جالب تر از آن این است که این دستگیری در جمهوری اسلامی ایران و در سال 61 بوده است!
سید حسن نصرالله که برای سفری به ایران آمده بود در بدو ورود به ایران توسط تیم سعید حجاریان که تحت نظر اطلاعات نخست وزیری- در زمان نخست وزیر وقت میرحسین موسوی- بود بازداشت می شود.
سید حسن نصرالله ماجرای دستگیری و بازداشت خود را اینگونه بیان می کند: «ممکن است بسیار عادی بنماید اگر بگویم که من در شرایط سختی از عراق فرار کردم. در "نبرد اقلیم التفّاح" هم در محاصره قرار گرفتهام، اما در هیچ جایی بازداشت نشدهام، جز یکجا که اگر بگویم شگفتزده میشوید؛ ایران! آن هم بعد از پیروزی انقلاب و در جمهوری اسلامی!
ماجرا از این قرار بود که در سال 1361 تصمیم گرفتم به قم بروم. بدون خانواده و بهتنهایی راه افتادم. در هواپیما چندنفر لبنانی بودیم. در میان ما لبنانیها، یکی بود که ریشش را تراشیده بود و با دختر غیرمحجبهای همراه بود. آنزمان در ایران موضوع حجاب مطرح نبود. وارد فرودگاه مهرآباد که شدم، مسئول امنیتی فرودگاه که برای بازرسی ما ایستاده بود، گردن بند طلا به گردنش بود و ریشش را هم تراشیده بود. کسانی که بیحجاب بودند یا ریششان را تراشیده بودند، بهسادگی رد شدند؛ اما من را که با لباس روحانی بودم و چندنفر دیگر که ریش داشتند، در کناری نگهداشتند و اجازهی رفتن ندادند. به همین ترتیب تا نیمهشب در فرودگاه معطّل شدیم.نیمهشب، ماشینی آمد و ما را به بازداشتگاهی برد. بازداشتگاه ما، ساختمانی مصادرهای بود که اتاقهای کوچکی داشت. ما را داخل یکی از این اتاقها حبس کردند. دو روز در آنجا در بازداشت بودم! شخصی آمد و چندساعت از من بازجویی کرد:
ـ تو کی هستی؟
ـ در ایران قصد انجام چه کاری داری؟
ـ با چه کسی رابطه داری؟
و دربارهی لبنان نیز بازجویی را شروع کرد و ...
بعد از گذشت دو روز از بازداشتم که زیر نظر "اطلاعات نخستوزیری ایران" بود، بازجو بهسادگی از من عذرخواهی کرد و آزاد شدم!
آن دو روز خیلی به من سخت گذشت. گاهی به این فکر میکنم که در تمام عمرم در زندان یا بازداشت نبودهام، اما در جمهوری اسلامی بازداشت شدهام. این برای من خیلی دردناک بود و من اصلا انتظار وقوع آن را نداشتم.»
منبع: خبرگزاری دانشجو
اینها بخشی از سخنان سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان بود از خاطره ی ورود پیکر فرزند شهیدش سید هادی نصرالله و چهل تن از شهدای دیگر حزب الله که پس از یک سال پیکرشان به کشور بازگشته بود.
سید حسن نصرالله در ۳۱ اوت سال ۱۹۶۰ در شهرک البازوریه از محلههای فقیر نشین شرق صور در جنوب لبنان به دنیا آمد. نام مادرش «مهدیه صفی الدین» و نام پدرش «سید عبدالکریم» است. در زمان کودکی سید حسن نصرالله، پدرش به شغل سبزی و میوهفروشی مشغول بودهاست. وی سه برادر و ۵ خواهر دارد و سید حسن نصرالله فرزند ارشد خانواده میباشد.به دلیل فقر اقتصادی و شرایط نامساعد کاری، خانوادهٔ وی به منطقهٔ الکرنتینا در جنوب بیروت رفتند.خانوادهٔ وی در سال ۱۹۷۵ میلادی، همزمان با آغاز جنگ داخلی لبنان، به البازوریه برگشتند.
سید حسن نصرالله یکی از منحصر بفرد ترین و مقتدر ترین رهبران تاریخ جریان مقاومت و حزب الله است، چرا که به عنوان نمونه در تاريخ لبنان، چه در زمان جنگ داخلي و چه در مقابله با تجاوز نظامي اسرائيل، هيچگاه ديده نشد كه فرزند يكي از رهبران گروهاي سياسي و يا شبه نظاميان در راه مبارزه كشته شده باشد. اين واقعه، موجي از احساسات جوشان همدردي، احترام و شيفتگي را نسبت به دبير كل حزبالله در ميان همه طوايف مذهبي لبنان در پي داشت، به گونهاي كه همه آحاد ملت لبنان از هر دين و مذهبي، تحت تأثير شديد اين واقعه قرار گرفتند. رهبران سياسي لبنان نيز يكي پس از ديگري به ديدار سيد حسن نصرالله رفته و ضمن گفتن تبريك و تسليت به مناسبت شهادت سيد هادي نسبت به شخصيت مبارز و صادق دبير كل حزبالله، مراتب قدرداني و احترام خود را ابراز داشتند. اين ابراز همدردي و احترام منحصر به لبنان نبود و افرادي چون امير عبدالله، وليعهد عربستان نيز براي نخستين بار در تاريخ حزبالله، با ارسال پيام تسليت براي دبير كل حزبالله، حمايت خود را از مقاومت اسلامي اعلام كرد.
سید حسن نصرالله تحصیلات مقطع ابتدائی را در زادگاهش سپری کرد و دوره راهنمایی را در محلهای به نام سنالفیل در شرق بیروت گذراند. مقطع دبیرستان را در روستای البازوریه در جنوب لبنان به پایان رسانید و در سال ۱۹۷۶، در سن ۱۶ سالگی برای تحصیلات حوزوی به شهر نجف در عراق رفت و بعد از ۲ سال اقامت و تحصیل در این شهر، مجدداً به لبنان باز گشت و در مدرسهٔ الامام منتظر در بعلبک مشغول به فراگیری علوم حوزوی شد. مشوق اصلی وی برای عزیمت به نجف و فراگیری علوم اسلامی سید محمد غروی، امام جمعه شهر صور بودهاست. نصرالله در سال ۱۹۸۹ برای تکمیل دروس حوزوی به قم رفت، اما با گذشت یک سال، به دلیل شدت تنشها در لبنان، به درخواست شورای حزبالله به بیروت بازگشت.
نصرالله با اتمام دوره دبیرستان و همزمان با آغاز جنگ داخلی لبنان وارد جنبش امل شد و به عنوان مسوول سازمانی جنبش شیعی امل در روستای البازوریه به فعالیت پرداخت. وی در زمان تحصیل در حوزه امام منتظر نیز به فعالیت سازمانی در جنبش امل میپرداخت که در همان زمان، به عنوان عضو دفتر سیاسی آن انتخاب شد.
در دیداری که سید حسن نصرالله در سال ۱۳۶۰ با امام خمینی (ره) داشت، امام وی را به عنوان نماینده خود در امور حسبیه و اخذ امور شرعیه در لبنان منصوب کرد. سید حسن نصرالله در زمان دریافت این حکم ۲۱ ساله بود و اولین کسی از رهبران حزبالله لبنان بود که چنین حکمی را از امام خمینی (ره) دریافت کردهاست.
ارادت ولایت مداری سید حسن نصرالله نسبت به امام خمینی و پس از آن مقام معظم رهبری مثال زدنی است، تا جایی که وقتی سید حسن نصرالله به عنوان مرد سال جهان از سوی رسانه ها معرفی میشود در کنفرانس حمایت از انتفاضه که به طور مستقیم از رسانه ها پخش میشد خود را به مقام معظم رهبری رساند و دست ایشان را بوسید، و در رابطه با این اقدام به رسانه ها گفت: امسال رسانههای جهانی مرا به عنوان «مرد سال» نامیدهاند و در کشورهای عربی نیز عنوان «موفقترین رهبر جهان عرب» را به من دادهاند. دیروز چون مراسم به طور مستقیم در جهان پخش میشد، مناسب دیدم به همه بگویم که من «سرباز» رهبر انقلابم.
معاون سید حسن نصر الله نیز در پاسخ به سوالی مبنی بر واکنش حزبالله در صورت حمله اسرائیل و حامیان آن به ایران گفت: رابطه ما با جمهوری اسلامی ایران مثل پدر و فرزند است و در صورت حمله متجاوزان از ایران دفاع خواهیم کرد، حتی اگر شود خودمان را فدای بقای جمهوری اسلامی بکنیم، این کار را خواهیم کرد و این کار نه از روی تعصب، بلکه به خاطر مصالح حقیقی جهان اسلام است.
سید حسن نصر الله همیشه با نطق های آتشین ، حماسی و شجاعانه ی خود مردم جهان عرب و همه آزادی خواهان دنیا را به مبارزه با رژیمهای غاصب و خصوصا اسرائیل و آمریکا دعوت می کند و در دل مردم شوری وصف ناشدنی به پا می کند، وقتی مردم تحقق این سخنان را در عمل نیز در سید حسن نصرالله ببینند باعث می شود که سید حسن نصرالله به محبوبترین شخصیت جهان عرب تبدیل شود و کار به جایی برسد که نه تنها مسلمانان بلکه رهبران و شخصیت های دیگر ادیان نیز لب به ستایش او بگشایند.
این محبوبیت تا جایی است که بسیاری از هنرمندان مشهور غیر مسلمان نیز شیفته او شوند و آثاری در مدح و ستایش وی ساخته و منتشر کنند.
به طور مثال در سال 2006 خواننده مسیحی زن لبنانی جولیا بطرس در آلبوم خود به نام «اتعودنا علیک» آهنگ مشهوری به نام «احبّایی» در پاسداشت سید حسن نصرالله خواند که متن آن بر اساس پیام تلویزیونی نصرالله به مبارزان حزب الله در جنوب لبنان پس از جنگ 33 روزه بود. کلیپ این آهنگ در ویرانههای شهر بنت جبیل فیلمبردای شد. درآمد حاصل از فروش این آهنگ، سه برابر پیش بینیهای انجام شده به سه میلیون دلار رسید که تمام آن به خانوادههای کشته شدگان لبنانی جنگ با اسرائیل و سربازان کشته شده حزب الله در جنگ 33 روزه و عملیات نهر البارد تقدیم شد.
شاید جالب باشد بدانید که سید حسن نصرالله در طول دوران زندگی و مبارزات خود تنها یکبار دستگیر شده و جالب تر از آن این است که این دستگیری در جمهوری اسلامی ایران و در سال 61 بوده است!
سید حسن نصرالله که برای سفری به ایران آمده بود در بدو ورود به ایران توسط تیم سعید حجاریان که تحت نظر اطلاعات نخست وزیری- در زمان نخست وزیر وقت میرحسین موسوی- بود بازداشت می شود.
سید حسن نصرالله ماجرای دستگیری و بازداشت خود را اینگونه بیان می کند: «ممکن است بسیار عادی بنماید اگر بگویم که من در شرایط سختی از عراق فرار کردم. در "نبرد اقلیم التفّاح" هم در محاصره قرار گرفتهام، اما در هیچ جایی بازداشت نشدهام، جز یکجا که اگر بگویم شگفتزده میشوید؛ ایران! آن هم بعد از پیروزی انقلاب و در جمهوری اسلامی!
ماجرا از این قرار بود که در سال 1361 تصمیم گرفتم به قم بروم. بدون خانواده و بهتنهایی راه افتادم. در هواپیما چندنفر لبنانی بودیم. در میان ما لبنانیها، یکی بود که ریشش را تراشیده بود و با دختر غیرمحجبهای همراه بود. آنزمان در ایران موضوع حجاب مطرح نبود. وارد فرودگاه مهرآباد که شدم، مسئول امنیتی فرودگاه که برای بازرسی ما ایستاده بود، گردن بند طلا به گردنش بود و ریشش را هم تراشیده بود. کسانی که بیحجاب بودند یا ریششان را تراشیده بودند، بهسادگی رد شدند؛ اما من را که با لباس روحانی بودم و چندنفر دیگر که ریش داشتند، در کناری نگهداشتند و اجازهی رفتن ندادند. به همین ترتیب تا نیمهشب در فرودگاه معطّل شدیم.نیمهشب، ماشینی آمد و ما را به بازداشتگاهی برد. بازداشتگاه ما، ساختمانی مصادرهای بود که اتاقهای کوچکی داشت. ما را داخل یکی از این اتاقها حبس کردند. دو روز در آنجا در بازداشت بودم! شخصی آمد و چندساعت از من بازجویی کرد:
ـ تو کی هستی؟
ـ در ایران قصد انجام چه کاری داری؟
ـ با چه کسی رابطه داری؟
و دربارهی لبنان نیز بازجویی را شروع کرد و ...
بعد از گذشت دو روز از بازداشتم که زیر نظر "اطلاعات نخستوزیری ایران" بود، بازجو بهسادگی از من عذرخواهی کرد و آزاد شدم!
آن دو روز خیلی به من سخت گذشت. گاهی به این فکر میکنم که در تمام عمرم در زندان یا بازداشت نبودهام، اما در جمهوری اسلامی بازداشت شدهام. این برای من خیلی دردناک بود و من اصلا انتظار وقوع آن را نداشتم.»
منبع: خبرگزاری دانشجو