از دست زنم عصبانی بودم. چند شب بود نخوابیده بودم و مرتب شیشه میکشیدم. وقتی زنم را زدم اصلا دست خودم نبود. متوجه هم نشدم چه اتفاقی افتاده است. بعد از چند ساعت که اثر شیشه از بین رفت، فهمیدم زنم را کشتهام.
به گزارش شهدای ایران به نقل از تپش،خشونت، توهم ناشی از مصرف شیشه یا بیعلاقگی به همسر، هرچه بود، کامران را قاتل همسرش کرد و حالا پشت میلههای زندان منتظر ابلاغ حکم و تصمیم قضات درباره سرنوشتش است. این مرد که دو هفته قبل در شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شده است، جزئیات قتل را توضیح میدهد.
چند سال داری؟
30 سال
زمان قتل چند سال از ازدواج تو و همسرت میگذشت؟
تقریبا سه سال بود ازدواج کرده بودم.
تو به جرم قتل همسرت در زندان هستی. این اتهام را قبول داری؟
بله قبول دارم، من زنم را کشتم.
چرا این کار را کردی؟
دچار توهم شده بودم، آن روز به خاطر مصرف زیاد شیشه و توهم ناشی از آن، نتوانستم خودم را کنترل کنم و این اتفاق افتاد.
چرا شیشه کشیدی که دست به چنین کاری بزنی؟
از دست زنم عصبانی بودم. چند شب بود نخوابیده بودم و مرتب شیشه میکشیدم. وقتی زنم را زدم اصلا دست خودم نبود. متوجه هم نشدم چه اتفاقی افتاده است. بعد از چند ساعت که اثر شیشه از بین رفت، فهمیدم زنم را کشتهام.
با توجه به آنچه تعریف کردی، به نظر میرسد تو شیشه کشیدهای تا زنت را بکشی. در واقع میخواستی جسارت این کار را به دست بیاوری.
نه اینطور نیست، من فقط از دست زنم عصبانی بودم.
همیشه با همسرت درگیر میشدی؟
ما اختلافات زیادی با هم داشتیم. البته او زن خیلی خوبی بود و هیچوقت درباره این اختلافات به پدر یا برادرانش حرفی نمیزد تا مبادا در زندگی ما دخالت کنند. من زنم را دوست داشتم و فقط کمی از رفتارش ناراحت بودم.
چه کارهایی میکرد که ناراحت میشدی؟
مرتب روی حرف من حرف میزد و با اینکه میدانست من از این کار بدم میآید، اما باز روی خواستهاش اصرار میکرد.
پدر مقتول میگوید یکبار همسرت را در اتوبوس مسافربری و در حضور غریبهها کتک زدی. چرا این کار را کردی؟
سر همین مسائل که گفتم، با هم دعوا کردیم.میگفت میخواهد خانه پدرش بماند. من هم اجازه ندادم و گفتم فعلا موقعیت مناسب نیست اما میخواست همان موقع بماند چون عمهاش آنجا بود. من هم ناراحت شدم و او را کتک زدم.
فکر میکنی کار درستی بود که هروقت همسرت با تو مخالفت میکرد،کتکش میزدی؟
نه کار درستی نبود. خودم هر دفعه بعد از این کار، ناراحت میشدم. اما مقصر خودش بود. من نمیخواستم دعوا راه بیفتد اما ول کن نبود و خیلی روی حرفش اصرار میکرد و تا به خواستهاش نمیرسید، مرتب جنگ اعصاب راه میانداخت.
همه زنان بعضی اوقات چند شبی مهمان پدرشان میشوند این چه مسالهای بود که تو دوست نداشتی و به خاطرش زنت را کتک زدی؟
زنم نامادری داشت. چند سال قبل مادرش فوت شده و پدرش با زنی دیگر ازدواج کرده بود نامادریاش از اینکه من به خانهشان میروم، ناراحت بود. یک روز قبل از اینکه به تهران بیایم، با زنم دعوا کرد که چرا شوهرت را به خانه ما میآوری. من هم دوست نداشتم به خاطر من دعوا شود. به همیندلیل به زنم میگفتم نباید آنجا بماند و از او میخواستم با هم برویم اما او مقاومت میکرد.
وقتی تا این حد از او ناراحت بودی و کتکش میزدی، چرا او را طلاق نمیدادی؟
زنم را دوست داشتم و با این که مرتب با هم دعوا میکردیم، اما خیلی دوستش داشتم. او زن خوبی بود و هر وقت دعوا میکردم، برای اینکه قضیه بزرگ نشود به پدرش چیزی نمیگفت تا اینکه با هم آشتی میکردیم اما این دفعه آخر وقتی همه دیدند من زنم را در اتوبوس کتک زدم، ناراحت شد و پسرمان را گذاشت و به خانه پدرش رفت.
برای آشتی کردن به سراغش رفتی؟
بله رفتم، بچه را هم با خودم بردم تا زنم با دیدن او به خانه برگردد. با این حال پدرش اجازه نمیداد. البته خودش دوست داشت برگردد. برای هر مادری سخت است که بخواهد بچهاش را ترک کند. او بالاخره آمد و برادرش هم ما را همراهی کرد.
چرا برادرش آمد؟
به ما گفت آزمون استخدام دارد اما آمد تا مراقب خواهرش باشد و مطمئن شود من دیگر او را اذیت نمیکنم.
چه شد همسرت را به قتل رساندی؟
وقتی به خانه برگشتیم، هنوز خیلی ناراحت بودم و نمیتوانستم اتفاقی را که افتاده بود، فراموش کنم. زنم به حرفم گوش نکرده بود. سه روز بود شیشه میکشیدم و نمیتوانستم شبها بخوابم. صبح روز حادثه برادرزنم برای انجام کاری داشت از خانه خارج میشد که به خواهرش گفت کمی کوتاه بیا و به زندگیات برس. تو بچه داری. به من هم گفت خواهرم را اذیت نکن. بعد که رفت من با زنم جرو بحث کردم و گفتم چرا موضوع درگیریمان را به خانوادهات گفتی و بعد هم او را زدم. البته قصدم این نبود که او را بکشم. فقط میخواستم کتکش بزنم تا دیگر این کار را نکند. اگر در توهم شیشه نبودم. دست به چنین کاری نمیزدم.
قبول داری مقصر هستی و همسرت کاری نکرده بود که مستحق مرگ باشد؟
قبول دارم اشتباه کردم. نباید این کار را میکردم. اصلا در حال خودم نبودم حتی او را به بیمارستان نرساندم. وقتی به خودم آمدم، آن قدر ناراحت شدم که خودم را تسلیم پلیس کردم.
تو سابقه سرقت و مواد هم داری. همسرت میدانست با چه کسی ازدواج میکند؟
زمانی که ازدواج کردیم، زنم فکر میکرد من کارگر هستم اما بعد از یک سال و زمانی که حامله بود متوجه شد اعتیاد دارم و وقتی برای سرقت بازداشت شدم، موضوع دزدی هم رو شد. از آن به بعد دیگر با من سر سازگاری نداشت و میگفت سرکار درست و حسابی برو. میگفت پدرش نان حلال به او داده و نمیخواهد حالا نان حرام سر سفرهاش باشد. بیشتر مشکلاتمان سر این موضوع بود.
همیشه شیشه مصرف میکردی؟
نه من تریاک میکشیدم آن هم به خاطر اینکه دردهای بدنم را کم کند. کارم سنگین بود و نمیتوانستم درد استخوانم را تحمل کنم.اولین بار که شیشه مصرف کردم، زمانی بود که همسرم را به قتل رساندم.
تو یک فرزند داری که حالا حضانتش به عهده پدرزنت است. چرا بچه را به او دادی؟
اول اینکه خودم در زندان هستم و نمیتوانم از فرزندم نگهداری کنم. پدر و مادر هم ندارم که آنها کمک کنند. بچه پیش برادرم بود. خانوادهاش سختی میکشیدند. من هم گفتم بچه را به پدرزنم بدهید. او مرد خوبی است و از پسرم نگهداری میکند. بعد هم قیم بچه شد و حالا میدانم پسرم راحت است و وضع خوبی دارد. میخواستم با این کار روح زنم هم شاد شود و او بداند اشتباه کردم و میخواهم این اشتباه را جبران کنم ضمن اینکه پسرم خیلی پدربزرگش را دوست دارد و پیش او، جایش امن است. اگر هم خودش بخواهد دیگر با من زندگی نکند. حرفی نخواهم زد و قبول میکنم.
پدر همسرت درخواست قصاص کرده است آیا تلاشی برای جلب رضایت او کردهای؟
زنم دختر یکدانه او بود و میدانم بشدت از دستم ناراحت است. راستش موقعیتی پیش نیامده که من درخواست بخشش بکنم. پدر و مادر هم ندارم که برای جلب رضایت بروند البته به او گفتهام از کارم پشیمان هستم. زنم را دوست داشتم و کسی جای او را در زندگیام برایم نخواهد گرفت. او همیشه سعی میکرد کنارم باشد، حتی وقتی به او گفتم از شهرمان به تهران برویم، قبول کرد و به پدرش نگفت مبادا او مخالفت کند. من زنم را دوست داشتم و او هم مرا خیلی دوست داشت. ما با هم رابطه خوبی داشتیم. اگر عصبانیت من نبود، زندگی برای هردوی ما قشنگ بود.
حرفی با خانواده همسرت نداری؟
از آنها معذرت خواهی میکنم بخصوص از پدرزنم که واقعا مردبسیار خوبی است. او مرا مثل یکی از فرزندان خودش میدانست و همیشه در خانهاش روی من باز بود. هیچوقت به من بیاحترامی نکرد و تنها یکبار زمانی که همسرم قهر کرد و به خانه پدرش رفت، با او دعوا کردم. حالا هم قدردان او هستم به خاطر اینکه از فرزندم نگهداری میکند. از او خواهش میکنم مرا ببخشد این تنها فرصتی است که میتوانم از او درخواست بخشش کنم و دیگر دسترسی به او ندارم.
اعتیادت را ترک کردهای؟
از وقتی زندانی شدم، دیگر اعتیاد ندارم. در زندان مواد نیست و مجبور به ترک هستیم البته من از اینکه دیگر مواد نمیکشم، ناراحت نیستم و از خدا میخواهم کمکم کند تا بتوانم تا پایان عمرم همینطور پاک بمانم.
چند سال داری؟
30 سال
زمان قتل چند سال از ازدواج تو و همسرت میگذشت؟
تقریبا سه سال بود ازدواج کرده بودم.
تو به جرم قتل همسرت در زندان هستی. این اتهام را قبول داری؟
بله قبول دارم، من زنم را کشتم.
چرا این کار را کردی؟
دچار توهم شده بودم، آن روز به خاطر مصرف زیاد شیشه و توهم ناشی از آن، نتوانستم خودم را کنترل کنم و این اتفاق افتاد.
چرا شیشه کشیدی که دست به چنین کاری بزنی؟
از دست زنم عصبانی بودم. چند شب بود نخوابیده بودم و مرتب شیشه میکشیدم. وقتی زنم را زدم اصلا دست خودم نبود. متوجه هم نشدم چه اتفاقی افتاده است. بعد از چند ساعت که اثر شیشه از بین رفت، فهمیدم زنم را کشتهام.
با توجه به آنچه تعریف کردی، به نظر میرسد تو شیشه کشیدهای تا زنت را بکشی. در واقع میخواستی جسارت این کار را به دست بیاوری.
نه اینطور نیست، من فقط از دست زنم عصبانی بودم.
همیشه با همسرت درگیر میشدی؟
ما اختلافات زیادی با هم داشتیم. البته او زن خیلی خوبی بود و هیچوقت درباره این اختلافات به پدر یا برادرانش حرفی نمیزد تا مبادا در زندگی ما دخالت کنند. من زنم را دوست داشتم و فقط کمی از رفتارش ناراحت بودم.
چه کارهایی میکرد که ناراحت میشدی؟
مرتب روی حرف من حرف میزد و با اینکه میدانست من از این کار بدم میآید، اما باز روی خواستهاش اصرار میکرد.
پدر مقتول میگوید یکبار همسرت را در اتوبوس مسافربری و در حضور غریبهها کتک زدی. چرا این کار را کردی؟
سر همین مسائل که گفتم، با هم دعوا کردیم.میگفت میخواهد خانه پدرش بماند. من هم اجازه ندادم و گفتم فعلا موقعیت مناسب نیست اما میخواست همان موقع بماند چون عمهاش آنجا بود. من هم ناراحت شدم و او را کتک زدم.
فکر میکنی کار درستی بود که هروقت همسرت با تو مخالفت میکرد،کتکش میزدی؟
نه کار درستی نبود. خودم هر دفعه بعد از این کار، ناراحت میشدم. اما مقصر خودش بود. من نمیخواستم دعوا راه بیفتد اما ول کن نبود و خیلی روی حرفش اصرار میکرد و تا به خواستهاش نمیرسید، مرتب جنگ اعصاب راه میانداخت.
همه زنان بعضی اوقات چند شبی مهمان پدرشان میشوند این چه مسالهای بود که تو دوست نداشتی و به خاطرش زنت را کتک زدی؟
زنم نامادری داشت. چند سال قبل مادرش فوت شده و پدرش با زنی دیگر ازدواج کرده بود نامادریاش از اینکه من به خانهشان میروم، ناراحت بود. یک روز قبل از اینکه به تهران بیایم، با زنم دعوا کرد که چرا شوهرت را به خانه ما میآوری. من هم دوست نداشتم به خاطر من دعوا شود. به همیندلیل به زنم میگفتم نباید آنجا بماند و از او میخواستم با هم برویم اما او مقاومت میکرد.
وقتی تا این حد از او ناراحت بودی و کتکش میزدی، چرا او را طلاق نمیدادی؟
زنم را دوست داشتم و با این که مرتب با هم دعوا میکردیم، اما خیلی دوستش داشتم. او زن خوبی بود و هر وقت دعوا میکردم، برای اینکه قضیه بزرگ نشود به پدرش چیزی نمیگفت تا اینکه با هم آشتی میکردیم اما این دفعه آخر وقتی همه دیدند من زنم را در اتوبوس کتک زدم، ناراحت شد و پسرمان را گذاشت و به خانه پدرش رفت.
برای آشتی کردن به سراغش رفتی؟
بله رفتم، بچه را هم با خودم بردم تا زنم با دیدن او به خانه برگردد. با این حال پدرش اجازه نمیداد. البته خودش دوست داشت برگردد. برای هر مادری سخت است که بخواهد بچهاش را ترک کند. او بالاخره آمد و برادرش هم ما را همراهی کرد.
چرا برادرش آمد؟
به ما گفت آزمون استخدام دارد اما آمد تا مراقب خواهرش باشد و مطمئن شود من دیگر او را اذیت نمیکنم.
چه شد همسرت را به قتل رساندی؟
وقتی به خانه برگشتیم، هنوز خیلی ناراحت بودم و نمیتوانستم اتفاقی را که افتاده بود، فراموش کنم. زنم به حرفم گوش نکرده بود. سه روز بود شیشه میکشیدم و نمیتوانستم شبها بخوابم. صبح روز حادثه برادرزنم برای انجام کاری داشت از خانه خارج میشد که به خواهرش گفت کمی کوتاه بیا و به زندگیات برس. تو بچه داری. به من هم گفت خواهرم را اذیت نکن. بعد که رفت من با زنم جرو بحث کردم و گفتم چرا موضوع درگیریمان را به خانوادهات گفتی و بعد هم او را زدم. البته قصدم این نبود که او را بکشم. فقط میخواستم کتکش بزنم تا دیگر این کار را نکند. اگر در توهم شیشه نبودم. دست به چنین کاری نمیزدم.
قبول داری مقصر هستی و همسرت کاری نکرده بود که مستحق مرگ باشد؟
قبول دارم اشتباه کردم. نباید این کار را میکردم. اصلا در حال خودم نبودم حتی او را به بیمارستان نرساندم. وقتی به خودم آمدم، آن قدر ناراحت شدم که خودم را تسلیم پلیس کردم.
تو سابقه سرقت و مواد هم داری. همسرت میدانست با چه کسی ازدواج میکند؟
زمانی که ازدواج کردیم، زنم فکر میکرد من کارگر هستم اما بعد از یک سال و زمانی که حامله بود متوجه شد اعتیاد دارم و وقتی برای سرقت بازداشت شدم، موضوع دزدی هم رو شد. از آن به بعد دیگر با من سر سازگاری نداشت و میگفت سرکار درست و حسابی برو. میگفت پدرش نان حلال به او داده و نمیخواهد حالا نان حرام سر سفرهاش باشد. بیشتر مشکلاتمان سر این موضوع بود.
همیشه شیشه مصرف میکردی؟
نه من تریاک میکشیدم آن هم به خاطر اینکه دردهای بدنم را کم کند. کارم سنگین بود و نمیتوانستم درد استخوانم را تحمل کنم.اولین بار که شیشه مصرف کردم، زمانی بود که همسرم را به قتل رساندم.
تو یک فرزند داری که حالا حضانتش به عهده پدرزنت است. چرا بچه را به او دادی؟
اول اینکه خودم در زندان هستم و نمیتوانم از فرزندم نگهداری کنم. پدر و مادر هم ندارم که آنها کمک کنند. بچه پیش برادرم بود. خانوادهاش سختی میکشیدند. من هم گفتم بچه را به پدرزنم بدهید. او مرد خوبی است و از پسرم نگهداری میکند. بعد هم قیم بچه شد و حالا میدانم پسرم راحت است و وضع خوبی دارد. میخواستم با این کار روح زنم هم شاد شود و او بداند اشتباه کردم و میخواهم این اشتباه را جبران کنم ضمن اینکه پسرم خیلی پدربزرگش را دوست دارد و پیش او، جایش امن است. اگر هم خودش بخواهد دیگر با من زندگی نکند. حرفی نخواهم زد و قبول میکنم.
پدر همسرت درخواست قصاص کرده است آیا تلاشی برای جلب رضایت او کردهای؟
زنم دختر یکدانه او بود و میدانم بشدت از دستم ناراحت است. راستش موقعیتی پیش نیامده که من درخواست بخشش بکنم. پدر و مادر هم ندارم که برای جلب رضایت بروند البته به او گفتهام از کارم پشیمان هستم. زنم را دوست داشتم و کسی جای او را در زندگیام برایم نخواهد گرفت. او همیشه سعی میکرد کنارم باشد، حتی وقتی به او گفتم از شهرمان به تهران برویم، قبول کرد و به پدرش نگفت مبادا او مخالفت کند. من زنم را دوست داشتم و او هم مرا خیلی دوست داشت. ما با هم رابطه خوبی داشتیم. اگر عصبانیت من نبود، زندگی برای هردوی ما قشنگ بود.
حرفی با خانواده همسرت نداری؟
از آنها معذرت خواهی میکنم بخصوص از پدرزنم که واقعا مردبسیار خوبی است. او مرا مثل یکی از فرزندان خودش میدانست و همیشه در خانهاش روی من باز بود. هیچوقت به من بیاحترامی نکرد و تنها یکبار زمانی که همسرم قهر کرد و به خانه پدرش رفت، با او دعوا کردم. حالا هم قدردان او هستم به خاطر اینکه از فرزندم نگهداری میکند. از او خواهش میکنم مرا ببخشد این تنها فرصتی است که میتوانم از او درخواست بخشش کنم و دیگر دسترسی به او ندارم.
اعتیادت را ترک کردهای؟
از وقتی زندانی شدم، دیگر اعتیاد ندارم. در زندان مواد نیست و مجبور به ترک هستیم البته من از اینکه دیگر مواد نمیکشم، ناراحت نیستم و از خدا میخواهم کمکم کند تا بتوانم تا پایان عمرم همینطور پاک بمانم.