علیرضا قزوه مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری در دومین یادداشت خود با عنوان «در مجلس تلقین سیمین» پس از درگذشت سیمین بهبهانی در وبلاگش نوشت: من تنها به عنوان یک فرزند کوچک این انقلاب میگویم اتفاقا از جنازه سیمین و فکر سیمین سوء استفاده شد تا عدهای ورشکسته، انقلاب را تحقیر کنند. نمونهاش را هنگام تلقین خواندن بر جنازه سیمین دیدیم عدهای همچنان به جای صلوات و دعا سوت میزدند و فرزند سیمین خانم مجبور شد به آن جماعت اعتراض کند که مادر من یک مسلمان بود. بگذارید تلقین را بخوانند.
به گزارش شهدای ایران به نقل از مهر، علیرضا قزوه مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری که همزمان با درگذشت سیمین بهبهانی با نگارش یادداشتی جنجالی در وبلاگ خود درباره این شاعر به اظهار نظر پرداخته بود، در یادداشت دیگری به آنچه که در مراسم تشییع سیمین بهبهانی گذشت واکنش نشان داد. متن این یادداشت به شرح زیر است:
سیمین را بسیار بیشتر از آنچه بر زبان راندم دوست دارم و قبول دارم و برایش فاتحه هم خواندم و میخوانم. آن دوست که با من گفتگو کرده بود هم در عالم واقعیت حضور دارد، حضوری بس پررنگ، از آن جنس حضورها که بسیاری از بزرگان این مرز و بوم او را میشناسند و صاحب دهها اثر منظوم و منثور و نقد و پژوهش است و بزرگانی چون شفیعی کدکنی مهر تایید بر آثارش زدهاند و تقدیم به او قصیده هم گفتهاند. او خود زنده است و این متون را میخواند و روزی لابد اگر صلاح بداند سخنش را رویاروی خواهد گفت. این را گفتم که گفته باشم مرام من دروغگویی و پنهان شدن پشت سر این و آن نیست. آن گزارش واقعیترین گزارشی ست که با همه تلخ بودنهایش عین واقعیت است.
اما دوستان و دشمنان عزیز! گله های من از جنس گلههای شخصی و پاسخی به طعن و کنایههای به من نیست که اصلا من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم، بلکه آنچه مرا به نوشتن آن متن با صراحت و بی پروا واداشت مسامحه نکردن با موازین انقلاب هنگام حراج پنهانی و شبانه انقلاب بود. راستش بسیار تا بسیار تاسف خوردم وقتی پیامهای تسلیت مقامات امریکایی را دیدم و سکوت روشنفکران انقلابی و غیر انقلابی را. مگر این همان امریکای جهانخوار نیست که این همه در شعر نسل شاعران بیداری بدان اشارت رفته است؟
اگر این جماعت که لعن و نفرین و فحش و فضیحت نثار من کردهاند از تبار همان جماعتند که وقت فاتحه در روز شهادت امام جعفر ابن محمد(ع) سوت و کف میزدند زهی سعادت بر من که نفرینشان هم از جنس همان سوت و کف است و از جنس هباء منثوراست.
اما جماعتی که مرا دشنام دادند... روزی اگر نوبت رفتن من شد هیچ کدامشان به مجلس تشییع و فاتحه من نیایند. من نیاز به فاتحه خوان دارم، اما نیاز به سوت زن و کف زن هرگز. این سوت و کف زنان در نگاه من حتی کفهای روی آب هم نبوده و نیستند. شگفتا که برخی شان به من مرام مردانگی میآموزند و دریغا که در این زمانه بازی با ارزشها و حراج خون شهیدان کمتر مردی می بینم در میان این همه جماعت رجاله.
سیمین به شهادت آثارش بسیار تا بسیار شاعر بود و بسیار تا بسیار راههای ناگشوده و ناهموار را هموار ساخت. این که بخواهد نامی از ایشان بماند یا نماند به دست من و امثال من نیست. آن که پیمانه و غربال به دست دارد از پس ما و ایشان می آید و کار خود را میکند. من تنها به عنوان یک فرزند کوچک این انقلاب - که انقلاب را و شهیدانش را دوست دارم- میگویم اتفاقا از جنازه سیمین و فکر سیمین سوء استفاده شد تا عدهای ورشکسته انقلاب را تحقیر کنند. نمونهاش را هنگام تلقین خواندن بر جنازه سیمین دیدیم عدهای همچنان به جای صلوات و دعا سوت میزدند و فرزند سیمین خانم مجبور شد به آن جماعت اعتراض کند که مادر من یک مسلمان بود. بگذارید تلقین را بخوانند...
من سوالم این است چرا در مراسم تشییع مثلا قیصر امین پور و سیدحسن حسینی یا خانم صفارزاده کسی به خود اجازه نداد سوت و کف بزند؟ یا مثلا سخنگوی کاخ سفید و شهبانوی دیبا از ینگه دنیا پیام تسلیت بدهند و در شبکههای بی بی سی و ... برای خودشان جشن بگیرند؟ چون این جماعت در شعرشان و در زندگی شان و مرام شان نشان دادند که از جنس جماعت سوت و کف زنان نیستند. اگرچه سیمین هم در لابلای اشعارش چندین و چند شعر برای امام هشتم و برای حضرت علی و برای رزمندگان و حتی برای مردم فلسطین دارد و حتی نامگذاری دو پسرش با نام های علی و حسین نشان از ارادت ایشان به اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین داشته و دارد. ضمن آن که پیشانی نوشت بسیاری از اشعار سیمین به صراحت آیاتی از قرآن مجید است. و این که سیمین در خانوادهای بزرگ و دانشمند و معتقد به موازین دین به دنیا آمد. همین ها دلیل خوبی ست که او چندان هم به این مسائل بی تفاوت نبود.
با این همه من و نسل من ممکن است نسلی بیپروا باشد و در دفاع از موازین انقلاب گاهی تندی کند اما بی ادب نیست. سیمین هم مثل طاهره صفارزاده جای مادر ما و مادربزرگ ماست. خاک بر او خوش باد. یادش با تمام گلایه های بزرگ و کوچک در قلب ماست.
و اما کاش جماعت سوت و کف زن شعرهای او را خوانده بودند و به جای این هیاهوها همان حمد و سورهای که خود او می طلبید را بر زبان می آوردند. این بیت سیمین سزاوار چندین و چند حمد و سوره است. اگر از نسل سوت و کف نیستید بخوانید:
یک حمد یک سوره باید لب ها به جنبش درآید
آنگه که ظرفی ز خرما پیش آورد سوگواری...
سیمین را بسیار بیشتر از آنچه بر زبان راندم دوست دارم و قبول دارم و برایش فاتحه هم خواندم و میخوانم. آن دوست که با من گفتگو کرده بود هم در عالم واقعیت حضور دارد، حضوری بس پررنگ، از آن جنس حضورها که بسیاری از بزرگان این مرز و بوم او را میشناسند و صاحب دهها اثر منظوم و منثور و نقد و پژوهش است و بزرگانی چون شفیعی کدکنی مهر تایید بر آثارش زدهاند و تقدیم به او قصیده هم گفتهاند. او خود زنده است و این متون را میخواند و روزی لابد اگر صلاح بداند سخنش را رویاروی خواهد گفت. این را گفتم که گفته باشم مرام من دروغگویی و پنهان شدن پشت سر این و آن نیست. آن گزارش واقعیترین گزارشی ست که با همه تلخ بودنهایش عین واقعیت است.
اما دوستان و دشمنان عزیز! گله های من از جنس گلههای شخصی و پاسخی به طعن و کنایههای به من نیست که اصلا من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم، بلکه آنچه مرا به نوشتن آن متن با صراحت و بی پروا واداشت مسامحه نکردن با موازین انقلاب هنگام حراج پنهانی و شبانه انقلاب بود. راستش بسیار تا بسیار تاسف خوردم وقتی پیامهای تسلیت مقامات امریکایی را دیدم و سکوت روشنفکران انقلابی و غیر انقلابی را. مگر این همان امریکای جهانخوار نیست که این همه در شعر نسل شاعران بیداری بدان اشارت رفته است؟
اگر این جماعت که لعن و نفرین و فحش و فضیحت نثار من کردهاند از تبار همان جماعتند که وقت فاتحه در روز شهادت امام جعفر ابن محمد(ع) سوت و کف میزدند زهی سعادت بر من که نفرینشان هم از جنس همان سوت و کف است و از جنس هباء منثوراست.
اما جماعتی که مرا دشنام دادند... روزی اگر نوبت رفتن من شد هیچ کدامشان به مجلس تشییع و فاتحه من نیایند. من نیاز به فاتحه خوان دارم، اما نیاز به سوت زن و کف زن هرگز. این سوت و کف زنان در نگاه من حتی کفهای روی آب هم نبوده و نیستند. شگفتا که برخی شان به من مرام مردانگی میآموزند و دریغا که در این زمانه بازی با ارزشها و حراج خون شهیدان کمتر مردی می بینم در میان این همه جماعت رجاله.
سیمین به شهادت آثارش بسیار تا بسیار شاعر بود و بسیار تا بسیار راههای ناگشوده و ناهموار را هموار ساخت. این که بخواهد نامی از ایشان بماند یا نماند به دست من و امثال من نیست. آن که پیمانه و غربال به دست دارد از پس ما و ایشان می آید و کار خود را میکند. من تنها به عنوان یک فرزند کوچک این انقلاب - که انقلاب را و شهیدانش را دوست دارم- میگویم اتفاقا از جنازه سیمین و فکر سیمین سوء استفاده شد تا عدهای ورشکسته انقلاب را تحقیر کنند. نمونهاش را هنگام تلقین خواندن بر جنازه سیمین دیدیم عدهای همچنان به جای صلوات و دعا سوت میزدند و فرزند سیمین خانم مجبور شد به آن جماعت اعتراض کند که مادر من یک مسلمان بود. بگذارید تلقین را بخوانند...
من سوالم این است چرا در مراسم تشییع مثلا قیصر امین پور و سیدحسن حسینی یا خانم صفارزاده کسی به خود اجازه نداد سوت و کف بزند؟ یا مثلا سخنگوی کاخ سفید و شهبانوی دیبا از ینگه دنیا پیام تسلیت بدهند و در شبکههای بی بی سی و ... برای خودشان جشن بگیرند؟ چون این جماعت در شعرشان و در زندگی شان و مرام شان نشان دادند که از جنس جماعت سوت و کف زنان نیستند. اگرچه سیمین هم در لابلای اشعارش چندین و چند شعر برای امام هشتم و برای حضرت علی و برای رزمندگان و حتی برای مردم فلسطین دارد و حتی نامگذاری دو پسرش با نام های علی و حسین نشان از ارادت ایشان به اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین داشته و دارد. ضمن آن که پیشانی نوشت بسیاری از اشعار سیمین به صراحت آیاتی از قرآن مجید است. و این که سیمین در خانوادهای بزرگ و دانشمند و معتقد به موازین دین به دنیا آمد. همین ها دلیل خوبی ست که او چندان هم به این مسائل بی تفاوت نبود.
با این همه من و نسل من ممکن است نسلی بیپروا باشد و در دفاع از موازین انقلاب گاهی تندی کند اما بی ادب نیست. سیمین هم مثل طاهره صفارزاده جای مادر ما و مادربزرگ ماست. خاک بر او خوش باد. یادش با تمام گلایه های بزرگ و کوچک در قلب ماست.
و اما کاش جماعت سوت و کف زن شعرهای او را خوانده بودند و به جای این هیاهوها همان حمد و سورهای که خود او می طلبید را بر زبان می آوردند. این بیت سیمین سزاوار چندین و چند حمد و سوره است. اگر از نسل سوت و کف نیستید بخوانید:
یک حمد یک سوره باید لب ها به جنبش درآید
آنگه که ظرفی ز خرما پیش آورد سوگواری...