آمریکا؛ تو چه گفتگویی داری با ما بکنی؟ کدوم گوزنی با کدوم گرگی گفتگو میکنه که ما گفتگو کنیم!
سید محمود گلابدرهای در یکی از آخرین دستنوشتههای خود که در بحبوحه مناقشات سیاسی درباره گفتگوی ایران و آمریکا در دولت اصلاحات نوشته شده، نظر صریحی در این باره ابراز داشته است که برای نخستین بار در خبرگزاری مهر منتشر شده است.
به گزارش شهدای ایران به نقل از مهر، متن زیر یکی از آخرین دستنوشتههای مرحوم سید محمود قادری گلابدرهای نویسنده انقلاب اسلامی است که در بحبوحه جریانهای سیاسی در دولت اصلاحات، نوشته شده است و در آستانه برگزاری مراسم دومین سالگرد درگذشت این نویسنده از سوی علی خلیلی وصی سید محمود گلابدرهای برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است. وی در این نوشته، نظر صریح خود را در مورد رابطه ایران و آمریکا عنوان کرده است که در ادامه از نگاه شما میگذرد:
گفتگو با بگو مگو
می گی بگو بیا با هم گفتگو و بگو و مگو کنیم. چه گفتگویی کنیم آقای شین و "ی" و طای دسته دار و "الف" انار و "نون" نون و القلم و "ب" بسم الله و "ز" اذا زلزلت الارض زلزالها و "ر" شهرری و "گ" گلابدرهای که بوی گلاش، مث آش، تا تجریش، با موج نسیم توچال میرفت. آقای آمریکا که حالا آمدی می گی بیا با هم گفتگو کنیم، چه گفتگویی کنیم؟ گفتگو از گلابدره ای کنیم که گلاب به روت شده؟
کی با کی گفتگو و کی و سر چی و سر کی، با کی گفتگو. اوه. سلمان فارسی با محمدبن عبدالله(ص)، یه عرب و یه ایرانی با هم گفتگو و حاصلش، پرَک تی کالی، کندن خندق شد و مِن تالی، «ان الانسان لیطغی ان رأه استغنا» شد و آیه قرآن شد و حکم و قانون شد.
این مال ما. مال شما مارکس آلمانی و انگلس انگلیسی و سر حرف بالزاک فرانسوی، که تو یکی از رماناش نوشته بود اگه یه شب درِ آبجوفروشیهای پاریس رو ببندن انقلاب میشه این 2 تا از غولای شما با هم به عمق حرف بالزاک پی بردن و تو لندن مانیفست نوشتن که الکل و افیون و دین، افیون خلق هاست. توده ها باید افیون نداشته باشن. مردم هیچی باید نداشته باشن. فقر و نداری و گرسنگی و تشنگی و بیجایی و بیجویی و بی جامی و بی جفتی و بی جوجگی. همگی با هم جمع میشن. مث بخاری که تو دیگ بخار جمع میشه، با هم جمع میشن، حزب میشن، انقلاب میکنن، صاحاب ابزار تولید رو که صاحاب زمین و صاحاب کارخونه است می کٌشن، خودشون صاحاب کارخونه و زمین و آب میشن، صاحاب گاو میشن، گاو میشن.
صد سال بعد روسیه که شوروی شد و میوه درخت دوستی مارکس و انگلس به ثمر رسید، حالا بیا برو ببین چه بر سر خلقهای قهرمان شوروی آمد. حرف کی درست از آب درآمد؟ حرف ما یا حرف شما. فقر و فلاکت و تنگدستی و گرسنگی و تشنگی طغیان میاره یا غنا؟ شکم سیر طغیان میکنه یا شکم خالی؟
گفتگوی 2 نفر از ما این میشه ان الانسان لیطغی ان رأه استغنا. اونم 14 قرن پیش. کیش. گفتگوی 2 نفر از شما این می شه فقر انقلاب میاره. اونم یه قرن و نصف یه قرن.
گفتگو با کی؟ با کسی که 2 تا بمب، یکی هیروشیما و یکی ناکازاکی. شما با ما سر صدام میخواین گفتگو کنین یا سر سلمان؟ زکی. کی با کی گفتگو کنه؟ شمس ما از تبریز تا ترکیه و تا قونیه با هیشکی گفتگو نکرد. بعد از 40 شبانه روز به جلال الدین که رسید 2 کلمه گفت که جلال الدین غزلیات شمس و مثنوی رو گفت که میبینین. این نین. این.
کی با کی گفتگو کنه؟ صادق هدایت بیگفتگو رفت هند و گفت و شنید و با بوف کور برگشت. کی با کی گفتگو کنه؟ سر چی؟ واسه چی؟ که چی؟ که کی به کی بگه؟ چی بگه؟ به کی بگه؟ 45 ساله و 5 ساله هم که همش دارین گفتگو میکنین. پس چرا هنوز فلسطینیا. بیا. کیا؟ افغانیا، غربتیا. بیا بشین زیر کمرا کرای بند و زوا، ببین کی با کی گفتگو می کنه؟
کی با کی بگو مگو می کنه؟ کجا می خواهی بری گفتگو کنی؟ با کی؟ سر چی؟ که چی؟ وارن بیتی. با وارن بیتی میخوای گفتگو کنی و از مشایخی بگی؟ یا با مرلین مونرو و مادونا میخواهی گفتگو کنی و از بیبی شه بانوی شابدوالعظیم و فاطمه زهرا مادر امام سیوم و دیوم و زن امام اول بگی؟ چی میخوای بگی؟ هر چی میخوای بگی خودشون بردن و خوندن و میدونن که خمینی گفت، هیچ غلطی نمی تونن بکنن.
شما از 7 تا جوجههاتون یکی شون بلبل و 6 تا شون سهره میشن. جوجههای خمینی اما یکی شون سهره و 6 تا شون بلبل شدن. همهشون بر میگردن میان میگون و فشم و اوشون، کاشون، کدوم یکی از شاعرای شما میتونه با شعرای سهراب گفتگو کنه؟ ما ریشه مون، این و اون. اسمون گفتگوست. حالا تو شدی انوشیروان عادل و ما شدیم مزدکی. تو میخوای باز صدهزار نفر از ما رو سرامون رو تو چاله و چولههای شلمچه و دامنههای بازی دراز جدا کنی؟ زکی. ما قبل از این که مسلمون بشیم و بچه مسلمون بشیم این بلای گفتگوی بره و گرگ بر سرمون اومده. حالا تو آمدی می گی برو بگو بیا با هم گفتگو کنیم؟ بنای ما حالا بر اساس قل، قله، قل اعوذ برب الفلق. من شر ما خلق. لق.
امام جعفر صادق، 9 تا زبون. اون. مولوی 12 تا زبون. اون داستان انگور رو برو بخون. سعدی مون. اون 55 سالش که شد، تو تمام شهرای دنیا، 800 سال پیش معروف بود و به زبون همونا شعر می گفت و گفتگو میکرد. بعد از 55 سالگی گلستان رو نوشت، اونم سر پیری، تو شیراز نشست و نوشت، تیری به پهلو، به که پیری به پهلو.
مولوی 60 رو که پشت سر گذاشت، غزلیات شمس تبریزی و مثنوی معنوی رو نشست و بعد از گفتگو با شمس نوشت. گفتگو آیین ما نیست، کیست؟ چی می گی تو به ما بیا با هم گفتگو کنیم؟ تو چه گفتگویی داری با ما بکنی؟ از 4 ساعت محاکمه تلویزیونی بیل کلینتون با مونیکا با ما میخوای گفتگو کنی؟ که بگه رفته بودم بگم از اف بی آی بذار منو تو سی ای ای که گفت بیا گفتگو کنیم.
اگه میتونی دونه دونه تو رو کنی و یکی یکی ما رو کنیم، می تونی تو با ما گفتگو کنی. ما اهل گفتگوییم. ما خود گفتگوییم. ما گفتیم و میگیم ما تو دهن این دولت می زنیم. ما دولت تعیین میکنیم. ما با شما چه گفتگویی داریم بکنیم؟ گفتگو سر چی؟ سر کی؟ کجا؟ چطوری؟ واسه چی؟ که چی؟ پیچ پیچی.
6، 7 هزار سال 72 هزار بار گفتگو، بازم گفتگو؟ کدوم گوزنی با کدم گرگی گفتگو می کنه که ما گفتگو کنیم. کدوم دالی با کدوم الاغی گفتگو میکنه که ما گفتگو کنیم؟ اگه بنا بود گفتگو کنیم، گفت گفتگو، میگفتیم بیا پاریس. نمی آمدیم بهشت زهرای تهران بگیم چه گفتگویی کنیم و داد نمی زدیم و نمی گفتیم، ما تو دهن این دولت می زنیم. تو خیال کردی ما زنیم، که گفتگو کنیم، بعدم بریم بگو مگو کنیم، باز گفتگو کنیم که گفتگو کنیم یا نکنیم یا بکنیم. ما می کنیم. گفتگو هم می کنیم. ما که نیومدیم خیامه مون رو خفه ش کنیم، یا جلاله مون رو چپش کنیم که چپی بوده، توده یی بوده. جد شما اسکندر آمد اینجا بکشه، بگیره، ببره، بخوره گیر کرد و مرد، اینجا چنگیز که با چه چه و به به گویاش گیر کرد اینجا ایرانی شده چی شد؟ با کی گفتگو کرد؟
خیامه مون با کی گفتگو کرد جز با خودش و خدای خودش؟ جلاله مون با کی گفتگو کرد؟ جز با خودش و خدای خودش؟
از پیدایش خورشید و ماه و زمین و ستاره ها گرفته تا افسانه آفرینش و خلقت خلق خدا به امر و باشه و بشه و نباشه و نشه ی خدا، جدا جد. تا دل هر ذره را که بشکافی. آفتابی. تو مث مورچه مولوی هستی که ازش پرسیدن فیل چطوری بود، وقتی پای پاشنه کبره بسته کبود فیل. لای گونای ریخته از دور دهن فیل دست و پا می زد و حال و حوصله ی گفتگو نداشت. چی داشت؟ چی می تونست بگه؟ چه گفتگویی توی مورچه می تونی با فیلی که ایلی ایلی ایلی داشته باشی؟
گفتگو با بگو مگو
می گی بگو بیا با هم گفتگو و بگو و مگو کنیم. چه گفتگویی کنیم آقای شین و "ی" و طای دسته دار و "الف" انار و "نون" نون و القلم و "ب" بسم الله و "ز" اذا زلزلت الارض زلزالها و "ر" شهرری و "گ" گلابدرهای که بوی گلاش، مث آش، تا تجریش، با موج نسیم توچال میرفت. آقای آمریکا که حالا آمدی می گی بیا با هم گفتگو کنیم، چه گفتگویی کنیم؟ گفتگو از گلابدره ای کنیم که گلاب به روت شده؟
کی با کی گفتگو و کی و سر چی و سر کی، با کی گفتگو. اوه. سلمان فارسی با محمدبن عبدالله(ص)، یه عرب و یه ایرانی با هم گفتگو و حاصلش، پرَک تی کالی، کندن خندق شد و مِن تالی، «ان الانسان لیطغی ان رأه استغنا» شد و آیه قرآن شد و حکم و قانون شد.
این مال ما. مال شما مارکس آلمانی و انگلس انگلیسی و سر حرف بالزاک فرانسوی، که تو یکی از رماناش نوشته بود اگه یه شب درِ آبجوفروشیهای پاریس رو ببندن انقلاب میشه این 2 تا از غولای شما با هم به عمق حرف بالزاک پی بردن و تو لندن مانیفست نوشتن که الکل و افیون و دین، افیون خلق هاست. توده ها باید افیون نداشته باشن. مردم هیچی باید نداشته باشن. فقر و نداری و گرسنگی و تشنگی و بیجایی و بیجویی و بی جامی و بی جفتی و بی جوجگی. همگی با هم جمع میشن. مث بخاری که تو دیگ بخار جمع میشه، با هم جمع میشن، حزب میشن، انقلاب میکنن، صاحاب ابزار تولید رو که صاحاب زمین و صاحاب کارخونه است می کٌشن، خودشون صاحاب کارخونه و زمین و آب میشن، صاحاب گاو میشن، گاو میشن.
صد سال بعد روسیه که شوروی شد و میوه درخت دوستی مارکس و انگلس به ثمر رسید، حالا بیا برو ببین چه بر سر خلقهای قهرمان شوروی آمد. حرف کی درست از آب درآمد؟ حرف ما یا حرف شما. فقر و فلاکت و تنگدستی و گرسنگی و تشنگی طغیان میاره یا غنا؟ شکم سیر طغیان میکنه یا شکم خالی؟
گفتگوی 2 نفر از ما این میشه ان الانسان لیطغی ان رأه استغنا. اونم 14 قرن پیش. کیش. گفتگوی 2 نفر از شما این می شه فقر انقلاب میاره. اونم یه قرن و نصف یه قرن.
گفتگو با کی؟ با کسی که 2 تا بمب، یکی هیروشیما و یکی ناکازاکی. شما با ما سر صدام میخواین گفتگو کنین یا سر سلمان؟ زکی. کی با کی گفتگو کنه؟ شمس ما از تبریز تا ترکیه و تا قونیه با هیشکی گفتگو نکرد. بعد از 40 شبانه روز به جلال الدین که رسید 2 کلمه گفت که جلال الدین غزلیات شمس و مثنوی رو گفت که میبینین. این نین. این.
کی با کی گفتگو کنه؟ صادق هدایت بیگفتگو رفت هند و گفت و شنید و با بوف کور برگشت. کی با کی گفتگو کنه؟ سر چی؟ واسه چی؟ که چی؟ که کی به کی بگه؟ چی بگه؟ به کی بگه؟ 45 ساله و 5 ساله هم که همش دارین گفتگو میکنین. پس چرا هنوز فلسطینیا. بیا. کیا؟ افغانیا، غربتیا. بیا بشین زیر کمرا کرای بند و زوا، ببین کی با کی گفتگو می کنه؟
کی با کی بگو مگو می کنه؟ کجا می خواهی بری گفتگو کنی؟ با کی؟ سر چی؟ که چی؟ وارن بیتی. با وارن بیتی میخوای گفتگو کنی و از مشایخی بگی؟ یا با مرلین مونرو و مادونا میخواهی گفتگو کنی و از بیبی شه بانوی شابدوالعظیم و فاطمه زهرا مادر امام سیوم و دیوم و زن امام اول بگی؟ چی میخوای بگی؟ هر چی میخوای بگی خودشون بردن و خوندن و میدونن که خمینی گفت، هیچ غلطی نمی تونن بکنن.
شما از 7 تا جوجههاتون یکی شون بلبل و 6 تا شون سهره میشن. جوجههای خمینی اما یکی شون سهره و 6 تا شون بلبل شدن. همهشون بر میگردن میان میگون و فشم و اوشون، کاشون، کدوم یکی از شاعرای شما میتونه با شعرای سهراب گفتگو کنه؟ ما ریشه مون، این و اون. اسمون گفتگوست. حالا تو شدی انوشیروان عادل و ما شدیم مزدکی. تو میخوای باز صدهزار نفر از ما رو سرامون رو تو چاله و چولههای شلمچه و دامنههای بازی دراز جدا کنی؟ زکی. ما قبل از این که مسلمون بشیم و بچه مسلمون بشیم این بلای گفتگوی بره و گرگ بر سرمون اومده. حالا تو آمدی می گی برو بگو بیا با هم گفتگو کنیم؟ بنای ما حالا بر اساس قل، قله، قل اعوذ برب الفلق. من شر ما خلق. لق.
امام جعفر صادق، 9 تا زبون. اون. مولوی 12 تا زبون. اون داستان انگور رو برو بخون. سعدی مون. اون 55 سالش که شد، تو تمام شهرای دنیا، 800 سال پیش معروف بود و به زبون همونا شعر می گفت و گفتگو میکرد. بعد از 55 سالگی گلستان رو نوشت، اونم سر پیری، تو شیراز نشست و نوشت، تیری به پهلو، به که پیری به پهلو.
مولوی 60 رو که پشت سر گذاشت، غزلیات شمس تبریزی و مثنوی معنوی رو نشست و بعد از گفتگو با شمس نوشت. گفتگو آیین ما نیست، کیست؟ چی می گی تو به ما بیا با هم گفتگو کنیم؟ تو چه گفتگویی داری با ما بکنی؟ از 4 ساعت محاکمه تلویزیونی بیل کلینتون با مونیکا با ما میخوای گفتگو کنی؟ که بگه رفته بودم بگم از اف بی آی بذار منو تو سی ای ای که گفت بیا گفتگو کنیم.
اگه میتونی دونه دونه تو رو کنی و یکی یکی ما رو کنیم، می تونی تو با ما گفتگو کنی. ما اهل گفتگوییم. ما خود گفتگوییم. ما گفتیم و میگیم ما تو دهن این دولت می زنیم. ما دولت تعیین میکنیم. ما با شما چه گفتگویی داریم بکنیم؟ گفتگو سر چی؟ سر کی؟ کجا؟ چطوری؟ واسه چی؟ که چی؟ پیچ پیچی.
6، 7 هزار سال 72 هزار بار گفتگو، بازم گفتگو؟ کدوم گوزنی با کدم گرگی گفتگو می کنه که ما گفتگو کنیم. کدوم دالی با کدوم الاغی گفتگو میکنه که ما گفتگو کنیم؟ اگه بنا بود گفتگو کنیم، گفت گفتگو، میگفتیم بیا پاریس. نمی آمدیم بهشت زهرای تهران بگیم چه گفتگویی کنیم و داد نمی زدیم و نمی گفتیم، ما تو دهن این دولت می زنیم. تو خیال کردی ما زنیم، که گفتگو کنیم، بعدم بریم بگو مگو کنیم، باز گفتگو کنیم که گفتگو کنیم یا نکنیم یا بکنیم. ما می کنیم. گفتگو هم می کنیم. ما که نیومدیم خیامه مون رو خفه ش کنیم، یا جلاله مون رو چپش کنیم که چپی بوده، توده یی بوده. جد شما اسکندر آمد اینجا بکشه، بگیره، ببره، بخوره گیر کرد و مرد، اینجا چنگیز که با چه چه و به به گویاش گیر کرد اینجا ایرانی شده چی شد؟ با کی گفتگو کرد؟
خیامه مون با کی گفتگو کرد جز با خودش و خدای خودش؟ جلاله مون با کی گفتگو کرد؟ جز با خودش و خدای خودش؟
از پیدایش خورشید و ماه و زمین و ستاره ها گرفته تا افسانه آفرینش و خلقت خلق خدا به امر و باشه و بشه و نباشه و نشه ی خدا، جدا جد. تا دل هر ذره را که بشکافی. آفتابی. تو مث مورچه مولوی هستی که ازش پرسیدن فیل چطوری بود، وقتی پای پاشنه کبره بسته کبود فیل. لای گونای ریخته از دور دهن فیل دست و پا می زد و حال و حوصله ی گفتگو نداشت. چی داشت؟ چی می تونست بگه؟ چه گفتگویی توی مورچه می تونی با فیلی که ایلی ایلی ایلی داشته باشی؟