شهدای ایران shohadayeiran.com

در دفاع مقدس تمام مردم ایران سهم داشتند تمام مردم از هر دین و آیینی در جبهه‌های حق علیه باطل حضور پیدا كردند. ارامنه ایران نیز در 8 سال دفاع مقدس مردانه ایستادند و از وطن حراست كردند و 88 شهید تقدیم انقلاب كردند
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران- وحید مهابادی؛ در دفاع مقدس تمام مردم ایران سهم داشتند تمام مردم از هر دین و آیینی در جبهه‌های حق علیه باطل حضور پیدا كردند. ارامنه ایران نیز در 8 سال دفاع مقدس مردانه ایستادند و از وطن حراست كردند و 88 شهید تقدیم انقلاب كردند در این گزارش یادی می‌كنیم از بعضی شهدای دفاع مقدس ارامنه ایران. شهید زوریك مرادی مسیحی (مرادیان) نخستین شهید نظامی ارمنی در دوران هشت سال دفاع مقدس است. وی تنها فرزند پسر خانواده‌ای بود كه در هفتم تیر ماه 1339 در تهران چشم به جهان گشود. در سال‌های تحصیلی دوران ابتدایی در دبستان «ساهاكیان» بااین‌كه به اتفاق والدین و چهار خواهر خویش در یك اتاق زندگی می‌كرد ولی همیشه شاگرد اول بود.

 

تحصیلات دوره راهنمایی و متوسطه را در دبیرستان ارامنه«كوشش داوتیان» ادامه داد اما در عین ناباوری خویشاوندان و دوستان و با وجود قبولی در امتحانات اعزام به خارج، این جوان با استعداد سال آخر دبیرستان را ناتمام گذارد و داوطلبانه چند ماه پیش از شروع جنگ تحمیلی به خدمت سربازی رفت. پس از طی سه ماه دوره آموزشی در «شاهرود» به لشكر 64 ارومیه منتقل شد. سرانجام بعد از هشت ماه خدمت بر اثر اصابت تركش خمپاره و مجروحیت شدید در تاریخ نوزدهم مهر ماه 1359 در جبهه پیرانشهر، تقریباً نوزده روز بعد از شروع جنگ تحمیلی به خیل شهادت پیوست.

 

با شهادت «زوریك» كوچه‌ای كه وی در محله «حشمتیه» (سردارآباد) در آن ساكن بود، در سوگ فرو رفت. همسایگان مسلمان اطراف منزل خانواده مرادیان دسته دسته با گریه همدردی خود را اعلام می‌كردند. آنها، دو حجله نیز برای شهید مرادیان در سر كوچه قرار دادند. پیكر نخستین شهید نظامی ارمنی«زوریك مرادیان» پس از انجام مراسم مذهبی در 24 مهرماه 1359 در گورستان ارامنه در جاده خراسان در میان حزن و اندوه مردم به خاك سپرده شد.

 

شهید «ادیك نرسسیان»، در سال1339در تهران متولد شد. او تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را در مدرسه «تونیان» گذراند و پس از پایان دوره متوسطه در دبیرستان «طوماسیان» در رشته ریاضی فیزیك، فارغ‌التحصیل شد.وی پس از شركت در امتحانات كنكور سراسری همان سال، در دو رشته الكترونیك (دانشگاه شیراز) و برق (دانشگاه تهران) پذیرفته شد. با آغاز جنگ تحمیلی و تعطیلی دانشگاه‌ها، پس از دو ترم تحصیل در دانشگاه، تصمیم به كار گرفته و به عنوان دبیر در مدرسه راهنمایی «سوقومونیان»، مشغول به كار گشت.

 

پس از پنج سال تدریس و بازگشایی دانشگاه‌ها و اعلام سازمان آموزش عالی مبنی بر ادامه تحصیل دانشجویان، با وجود پافشاری والدین، وی خدمت مقدس سربازی را انتخاب كرد.او پس از گذراندن دوره آموزشی در پادگان «افسریه» به جبهه «سرپل ذهاب» قصرشیرین منتقل شد. در محل خدمت، معاون گروه خود بود. هنگام مرخصی پانزده روزه، مراسم نامزدی «ادیك» نیز برگزار شد.

 

روز اول ماه مهر بود كه به منطقه عملیاتی برگشت. در روز پنجم مهر «ادیك» عزیزم پس از نزدیك هجده ماه خدمت به شهادت رسید و صبح هشتم مهر 1362 نیز پیكر او را آوردند. بعدازظهر همان روز نیز او را به خاك سپردیم»... «آیت‌الله العظمی خامنه‌ای» با حضور خویش در منزل شهید، از خانواده ایشان دیدار داشته و خانواده شهید «ادیك نرسسیان» را مورد دلجویی و تفقد قرار داده‌اند.

 

شهید «آلبرت‌الله دادیان»، دومین فرزند «تادِئوس» و «هاسمیك» در بهار 1345 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مدارس ارامنه «آرارات» و «ناییری» گذراند.پس از پایان تحصیلات راهنمایی در مجتمع تحصیلی «حضرت مریم مقدس» (انستیتو مریم)، به دنبال فراگیری حرفه فنی رفت. وی در عین حال، عضو تیم فوتبال «آرارات» نیز بود. با هوش ذاتی فوق‌العاده‌ای كه داشت، در كوتاهترین زمان ممكن به مكانیك ماهری تبدیل شد، به گونه ای كه در تعمیرگاه شماره (1) «ب.‌ام. و»، مشغول به كار شد.

 

پس از رسیدن به سن خدمت، بی‌درنگ خود را به مركز نظام وظیفه معرفی كرده و دوره آموزشی را در «عجب شیر» به پایان رساند. پس از آن برای گذراندن دوره تكاوری به كرج منتقل شد.لازم به ذكر است «اِدوین شامیریان»، دیگر شهید ارمنی نیز در دوره تكاوری با او همراه بود. در این مدت، برای دیدار از خانواده، دو نوبت به مرخصی آمد. پس از پایان دوره، وی به جبهه «سومار» اعزام شد. سرانجام پس از شش ماه خدمت، تكاور «آلبرت الله دادیان» در اثر اصابت تركش توپ دشمن بعثی در منطقه جنگی «سومار» به شهادت رسید.

 

شهید «ژوزف شاهینیان» به روایت پدر و مادرش:


«ژوزف» عزیز دارای اراده‌ای قوی و پشتكاری عجیب بود، به گونه‌ای كه از ادای هیچ كاری كه به عهده او گذاشته می‌شد، سر باز نمی‌زد. از طرفی، ورزشكار هم بوده و دارای روحیه ورزشكاری، برای همین، قاطعیت و قدرت را همراه با لبخندی همیشگی در چهره داشت تا جایی كه در بسیاری اوقات، این چهره و اراده او به من قوت قلب می‌بخشید. ایشان در جبهه تركش خورده و در همان جا قرار می‌شود كه روی ایشان عمل جراحی صورت گیرد.

 

اصرار شهید این بوده كه با چشم باز و بدون بیهوشی، این كار صورت گیرد؛ یعنی این‌قدر به خودش اعتماد به نفس داشت».«وی پسر زرنگ، خاكی و بی‌شیله و پیله‌ای بود. قهر كردن نداشت. در كارها خیلی به من {مادر} كمك می‌كرد. تمام كارهای دوخت و دوز خود و برادرش «ژیریك» را كه از ناحیه پاهایش فلج بوده و توان راه رفتن را ندارد، انجام داده و اجازه نمی‌داد كه مادر خسته و تازه از كار برگشته، این كارها را انجام دهد.«ژوزف» علاقه خاصی به ساختن ابزار داشت و وسایلی مانند چكش و پیچ گوشتی درست كرده بود. او یك سندان خریده و روی آن، كفش‌های ما را تعمیر می‌كرد. یك روز به مرخصی آمد و به ما گفت: شاید ما را به جبهه ببرند.

 

به او گفتیم: اگر رفتی، مواظب خودت باش.«ژوزف» وقتی از مرخصی به خانه می‌آمد، چیز خاصی از آن جا تعریف نمی‌كرد.


فقط از تیراندازی و كارهای روزمره خود صحبت كرده و می‌گفت كه در تیراندازی، همیشه نفر اول بوده است. فرماندهان «ژوزف» خیلی از او راضی بوده و می‌گفتند: «ژوزف» همیشه كارها را قبل ازاین‌كه از او خواسته شود، انجام داده و منتظر دستور نمی‌ماند».


شهید «ژیلبرت ملكم آبه‌كاریان»، تنها فرزند ذكور خانواده در سال 1339 در آبادان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذراند.پس از آن خود را به اداره نظام وظیفه معرفی و در اردیبهشت همان سال به خدمت مقدس سربازی اعزام شد. با آغاز جنگ تحمیلی و هجوم نیروهای تا دندان مسلح بعثی به سرزمین مقدس ایران، به همراه دیگر نیروهای نظامی و مردمی به صحنه‌های نبرد شتافت.وی در درگیری‌های مستقیم نخستین ماه جنگ به شهادت رسید.


شهید «ژیلبرت ملکم آبه‌كاریان» در زمره نخستین گروه از شهدای نظامی ارمنی جمهوری اسلامی ایران در دوران هشت سال دفاع مقدس به شمار می‌رود.


پیكر پاك غرقه به خون «ژیلبرت» پس از انتقال به تهران و انجام مراسم خاص مذهبی در میان بدرقه صدها نفر از هموطنان مسیحی و مسلمان در قطعه شهدای ارامنه در تهران برای همیشه به خاك سپرده شد.شهید «مگردیچ طوماسیان» در تابستان 1342 در یك خانواده كارگری شركت نفت در مسجد سلیمان به دنیا آمد. دوران كودكی را در مسجد سلیمان گذراند.در روز دوازدهم آبان ماه، پس از سی و شش روز حضور در جبهه، هنگام دیده بانی، بر اثر برق گرفتگی ناشی از صاعقه شدید به‌شدت مجروح شد. پس از این حادثه بلافاصله «مگردیچ» را برای مداوا با آمبولانس به بیمارستان منتقل كرده، لیكن وی در آمبولانس به شهادت رسید. پیكر مطهر شهید «مگردیچ طوماسیان» در قبرستان ارامنه اهواز به خاك سپرده شد.

 

«شهید «روبرت لازار» به سال 1345 در تهران متولد شد. پس از ناتمام ماندن تحصیلات مدرسه، به خدمت سربازی اعزام شده و دوران آموزشی را به‌مدت یك ماه و نیم در لشکر 84 لرستان گذراند.


با پایان دوره آموزشی، وی به جبهه غرب منتقل شد و در مناطقی همچون «سومار» و «مهران» به پاسداری از كشورش پرداخت. وی در روزهای آخر خدمت سربازی به شهادت رسید. بنا به روایت برادرش، آخرین بار وی در منطقه عملیاتی «میمك» مستقر بود. فرمانده شهید «روبرت لازار» به برادرش گفته بود: به «روبرت» بگویید: بیش از چند روز به پایان خدمتش باقی نمانده و لازم نیست، این‌جا بماند و می‌تواند به پشت خط بازگردد، لیكن وی نپذیرفت.


شهید ویگن كاراپتیان


خواهر شهید: ویگن همیشه سعی می‌كرد دیگران را خوشحال كند. می‌گویند شهدا انسان‏های والایی هستند. درست است چون فقط چنین انسان‏هایی می‌توانند از خود گذشتگی كنند و گران بهاترین سرمایه خود را كه جان است، فدا كنند. شهید ویگن گاراپیدی (كاراپتیان) چهارمین فرزند خانواده هفت نفری در تاریخ 3 فروردین سال 1344 در روستای خاكباد از توابع الیگودرز متولد شد. تحصیلات دبیرستان را ناتمام گذاشت و برای اعزام به خدمت، خود را به اداره نظام وظیفه معرفی كرد.

 

پس از طی چند ماه دوره آموزشی در پادگان لویزان به لشكر 21 حمزه در دهلران و سپس موسیان منتقل شد. در همین زمان، وی پدرش را از دست داد. بعد از دو ماه نبرد در جبهه، ویگن كاراپتیان هفتم فروردین 66 بر اثر اصابت تركش خمپاره نیروهای دشمن بعثی، هنگام دیده‏بانی در منطقه زبیدات (شرهانی) به خیل شهدای 8 سال دفاع مقدس پیوست. پیكر پاك این رزمنده دلیر بعد از انتقال به تهران و انجام تشریفات مخصوص مذهبی با حضور صدها نفر از هم‏وطنان مسیحی و مسلمان و نمایندگان ارتش جمهوری اسلامی ایران در قطعه شهدای ارامنه تهران به خاك سپرده شد.

 خواهر شهید درباره خصوصیات اخلاقی وی می‌گوید: ویگن پسر شاد و بسیار مهربانی بود و همیشه سعی می‌كرد دیگران را خوشحال كند. روزی كه مطلع شدیم ویگن به شهادت رسیده است، روز بسیار سختی برای ما بود؛ دادن این خبر به مادری كه به ویگن وابستگی شدیدی داشت، بسیار مشكل بود. هنور پس از گذشت 20 سال از این واقعه، در خلوت خانه ساعت‏ها با او سخن می‌گوید. مادرم با مشقت زیاد او را بزرگ كرده بود. به یاد ویگن با هزینه برادرانم ساختمان مخابرات در روستای ما بنا شد تا اهالی آنجا بتوانند از آن استفاده كنند.

 

انتشار یافته: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
وبلاگ شهیدان صابرین
|
-
|
۰۹:۵۵ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۷
0
0
سلام
انشالله موفق باشید
یاعلی
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار