شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۴۷۲۷۷
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۶
سال های 87 ، 88 و 89، سال­هایی بودن که پس از قبولی در مراحل مختلف گزینش بورسیه خارج وزارت علوم، امیدوارانه این در و اون در می زدم تا مسئولی پیدا بشه و وثیقه­ی ملکی سنگین 200 میلیون تومنی خروج از کشور رو به ضمانت کارمندی یا هر شکل دیگه­ای تبدیل کنه تا امثال ما «مظلومان همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگان» هم بتونیم از این فرصت برای خدمت به نظام اسلامی در سنگر دانشگاه استفاده کنیم. اون روزا با توجه به شاگرد اولی در دوره کارشناسی با معدل 18.65، دو دوره دانشجوی بسیجی نمونه کشوری (نفر اول)، معدل کارشناسی ارشد 17.43 و ...،
به گزارش شهدای ایران به نقل از رجا، یکی از بورس شدگان دانشگاهی در یادداشتی نوشته است:

سلام. بدون مقدمه می­خوام قصه­ی خودمو به صورت خلاصه براتون تعریف کنم. سال های 87 ، 88 و 89، سال­هایی بودن که پس از قبولی در مراحل مختلف گزینش بورسیه خارج وزارت علوم، امیدوارانه این در و اون در می زدم تا مسئولی پیدا بشه و وثیقه­ی ملکی سنگین 200 میلیون تومنی خروج از کشور رو به ضمانت کارمندی یا هر شکل دیگه­ای تبدیل کنه تا امثال ما «مظلومان همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگان» هم بتونیم از این فرصت برای خدمت به نظام اسلامی در سنگر دانشگاه استفاده کنیم. اون روزا با توجه به شاگرد اولی در دوره کارشناسی با معدل 18.65، دو دوره دانشجوی بسیجی نمونه کشوری (نفر اول)، معدل کارشناسی ارشد 17.43 و ...، حق خودم و بیشتر حق این نظام اسلامی مظلوم می­دونستم که برای حضور در دانشگاه­هایی که خلأ نیروهای معتقد به انقلاب اسلامی و متخصص در کسوت استادی همواره احساس می­شد، تلاش کنم. کار کردن روی موضوعی در بحث ماهواره که با توجه به تجربه کاریم، یکی از گلوگاه­های علمی کشور به حساب می­اومد انگیزم رو برای پیگیری این مسئله دو چندان می­کرد.

در اون مقطع به خاطر حل نشدن مشکل وثیقه­ای که سپردنش برام غیرممکن بود، و دلیل اصلی سخت­گیری وزارت علوم در این مورد بازنگشتن خیلی از بورسیه­های سال­های قبل به کشور بود، بارها درخواست تبدیل بورس خارج به داخل رو مطرح کردم که موافقت نمی­شد. کار به جایی رسید که پس از پیگیری­های مکرر و طاقت­فرسا و حدود دو سه بار ملاقات حضوری با رئیس جمهور مردمی و دوست­داشتنی اون دوران طی دو سه سال و عنایت و پیگیری ویژه­ی جناب آقای دکتر مسلمی نائینی که الگویی بی­نظیر برای مدیران کشور هستن، بالاخره موفق شدم مسئولان وزارت علوم رو قانع کنم که برای من و امثال من، به سپردن یک سوم اون مبلغ به عنوان وثیقه ملکی همراه با دو ضامن کارمند با دو فقره چک 200 میلیون تومنی رضایت بدن و الحمد لله که برخی دوستان با استفاده از همین امکان، به خارج اعزام شدن.

وقتی سال 88 و 89 از یکی از دانشگاه­های استرالیا برای همون عنوان پایان­نامه کذایی پذیرش می­گرفتم و اقدامات لازم رو برای گرفتن ویزا انجام می­دادم، فکر نمی­کردم چه سرنوشت مبهمی در انتظارمه. طبق تجربه بقیه دوستان، حداکثر زمان صدور ویزا واسه این کشور 3 ماه بود و من اوایل سال 90 پس از استعفاء از شغلم، وسایل خونه رو جمع کرده، به شهرستان در یک انباری منتقل کردم و در منزل مادر همسرم شدم «داماد سرخونه»! مشغول خوندن زبان انگلیسی بودم تا پس از چند ماه که ویزا صادر میشه همراه همسرم به اون طرف آب پرواز کنیم، غافل از اینکه تدبیر امور دست کسی دیگست.

نزدیک یک سال گذشت اما خبری از ویزا نبود. از همه جا رونده و مونده بودم. اطرافیانم اونقدر بزرگوار بودن که چیزی رو به روم نیارن اما به هر حال من هم که سیب­زمینی بی­رگ نبودم و می­فهمیدم وضعیت چطوره. از طرفی نمی­خواستم با انتخاب یک موضوع دم دستی برای پایان­نامه، به هر قیمتی شده به خارج برم و پز خارج رفتن با پول بیت­المال رو بدم و از طرف دیگه تحصیل بورسیه­های خارج در کشورهایی مثل آمریکا، کانادا و انگلیس که در اون کشورها واسه اون موضوع پایان­نامه فرصت­های خوبی برام وجود داشت، ممنوع شده بود. اواخر سال 90 بود که تحصیل در کانادا از سوی وزارت علوم امکان­پذیر شد و من با گرفتن پذیرش از یکی از دانشگاه­های کانادا، شانس خودمو برای کار کردن روی اون موضوع پایان­نامه خاص دوباره امتحان کردم. اندکی بعد از ارائه مدارک به سفارت کانادا در تهران بود که در واگن قطار متروی تهران، تیتر یک روزنامه­ای که فرد روبروییم داشت می­خوند توجهم رو به خودش جلب کرد. مضمونش این بود: «کانادا روابط دیپلماتیک خودش با ایران رو قطع کرده و سفارتش در ایران تقریباً تعطیل شده و همه­ی مدارک به ترکیه فرستاده شده»! آب سردی روی پیشونی من نشست.

شاید همون روزها بود که سفارت استرالیا طی یک ایمیل به من اطلاع داد که درخواست ویزای من و همسرم رد شده. استنادشون برآورده نشدن بندی از قوانینشون بود که اشاره به منافع ملی استرالیا داشت. یعنی تحصیل من در اون کشور و روی اون موضوع خاص، خلاف منافع ملی استرالیا تشخیص داده شده بود! جل­الخالق!

سه ماهی از سال 91 گذشته بود و من چاره­ای نداشتم جز اینکه وسایل خونه رو به تهران برگردونم و مجدداً شروع به کار کنم و ناامیدانه منتظر پاسخ سفارت کانادا بمونم. بعد از مدتها انتظار و تأخیر زیاد، مضمون پاسخ سفارت کانادا این بود: «از آنجا که موضوع پایان­نامه کارشناسی ارشد شما در صنایع موشکی ایران کاربرد دارد و عنوان پایان­نامه دکتری شما هم می­تواند در برنامه موشک­های بالستیک ایران به کار رود، درخواست ویزای شما رد شده است»! دیگه متوجه شدم ماها آدم­های مهمی هستیمو خودمونم خبر نداریم.

با اون همه مرارت و مشقت، هنوز احساس تکلیف در من زنده بود. لذا درخواست تبدیل بورسیه خارج به داخل رو مجدداً مطرح کردم که بالاخره مورد موافقت وزارت علوم قرار گرفت. با مراجعه به دانشگاه محل تحصیل کارشناسی ارشدم در تهران، پس از کش و قوس فراوان، با انجام مصاحبه و موافقت استادم و گروه مربوطه، قبولیم در دانشگاه تقریباً تمام شده تلقی می­شد و ظاهراً می­تونستم بعد از 6 سال بلاتکلیفی، از مهر 93 مشغول به تحصیل بشم. این رو هم بگم که این استادم علی­رغم اصلاح­طلب بودن همه تلاشش رو برای پذیرشم در دانشگاه انجام داد و منو شرمنده خودش کرد. مسئولین تحصیلات تکمیلی دانشگاه نامه قبولی منو به دانشکده پس فرستادن و ازشون خواستن موضوع در شورای دانشکده تصمیم­گیری نهایی بشه. قبل از تعطیلات مرداد 93 دانشگاه بود که نتیجه شورای دانشکده منو غافلگیر کرد. با تحصیل من موافقت نشده بود! ظاهراً قصه­ی دکترای من تمومی نداشت و قرار بود من از این طریق توحید و خداشناسیم رو قوی کنم. بنا به فرمایش مولا امیرالمؤمنین، علی (علیه السلام): عرفت الله بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم؛ خدا را از سست شدن اراده­هاى قوى؛ گشوده شدن گره­هاى دشوار؛ و در هم شکسته شدن تصميم‏ ها شناختم.

حالا بعد از 6 سال وقتی به گذشته نگاه می­کنم می­بینم علاوه بر عمر، همه فرصت­هایی رو که برای تحصیل در داخل می­تونستم با شرکت در آزمون به دست بیارم، از دست دادم. فدای سرتون. چیزی که این روزها بیش از هر چیز دیگه­ای منو آزار می­ده، هوچی­گری و شارلاتان­بازی طیفی سیاسیه که همواره اثبات خودشون رو در لجنمال کردن دولت قبل جستجو می­کنن. کاری که به حق درش استادن. گذشته از اینکه راهبرد قطعی دولت فعلی، نفی همه­ی عملکردهای دولت قبل در تمامی زمینه­ها از جمله موضوع بورسیه­هاست، درباره این موضوع خاص لازمه اشاره کنم که چیزی که خواب راحت رو از آقایون ربوده و جیغ­های بنفششون مکرراً به گوش می­رسه، یقیناً غصه­ی معدل این دانشجوها و امثال این بهانه­ها نیست بلکه حرف دل اونها اینه که چرا در دولت قبل، بین بورس شده­ها افراد انقلابی هم وجود دارن؛ و چه هراسی برای این آقایون بالاتر از این که اندک اساتید حزب­اللهی آینده، عرصه جولان اونها در دانشگاه­ها رو تنگ کنن آخه طبق یک قانون نانوشته در کشور ما، باسوادها و تحصیل­کرده­ها و اساتید دانشگاه­ها نباید انقلابی باشن وگرنه بعضی­ها خیلی ضرر می­کنن!

این هوچی­گری­ها یقیناً مثل کف روی آب به زودی زائل میشه و از بین میره مثل همه­ی کف­هی گذشته اما من با توجه به سرگذشت خودم هنوز در این فکرم که چطور بورس شده­های دولت قبل، هم نزد دولت­های مستکبر خارجی و هم پیش دولت خودمون مورد غضب واقع میشن!

بله، انقلابی بودن هزینه داره حتی در جمهوری اسلامی.

یا علی

امضاء محفوظ
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار