شهدای ایران shohadayeiran.com

روایتی از شهید اکبر جزی:
لحظه به لحظه صدای ناله ها بیش تر می شد، دیگر می شد به راحتی صدای برخورد تیر با بدن بچه ها را شنید. از دست امدادگرها هم کاری ساخته نبود. معبر دیگر جای پا هم نداشت.
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

 

زمین به سختی دیده می شد و آسمان در دل شب، آتش بود و گلوله های رسام تیربارها و کالیبرها، یک لحظه قطع نمی شدند. از شکل حرکت مسیر تیرها می شد فهمید که هیچ کس توان نشستن ندارد، چه برسد به ایستادن و حرکت به سمت دشمن. تنها راه فرار به شکل سینه خیز به سمت عقب بود و دور شدن از جلوی دهانه ی کالیبری که همه چیز را به هم می دوخت.

لحظه به لحظه صدای ناله ها بیش تر می شد، دیگر می شد به راحتی صدای برخورد تیر با بدن بچه ها را شنید. از دست امدادگرها هم کاری ساخته نبود. معبر دیگر جای پا هم نداشت.

انفجارهای سمت چپ و راست معبر گویای این بود که تعدادی از بچه ها برای خلاص شدن از آن شرایط از معبر خارج شده و انفحجار مین ، آنها را به خاک و خون کشیده بود. حالا فقط به یک معجزه نیاز داشتیم که در اوج ناباوری ،اتفاق افتاد. سر کالیبر که قاتل بچه ها شده بود و از بس شلیک کرده بود مثل آهن گداخته به خوبی در تاریکی شب می درخشید، به سمت آسمان رفت و دیگر کاری با ما نداشت. بچه هایی که هنوز سالم مانده بودند و پشت پیکرهای مطهر شهدا پناه گرفته بودند ، منتظر چنین لحظه ای بودند و با فریاد الله اکبرروی خاکریز عراقی ها رفتند و کار را تمام کردند . پیش روی بچه ها به سمت عقبه دشمن بسیار خوب و شیرین بود. این پیروزی بزرگ  نمی توانست لحظه های تلخ زمین گیر شدن در معبر را از ذهن مان پاک کند و از آن مهم تر معجزه ای  بود که باعث نجات مان شده بود. همه دوست داشتند دلیلش را بدانند که چرا سر کالیبر به یک باره به سمت آسمان رفت.

خبری زبان به زبان در خط پیچید:

-     کسی " اکبر جزی " را می شناسد؟

-     بله! جوان بیست و یک ساله ای است.

-     از او خبری دارید؟

-     در معبر جلوی همان سنگر کالیبر ، از ناحیه شکم مجروح شد و روده هایش بیرون ریخت . فکر کنم رفته عقب . روحیه خیلی خوبی داشت.

-   خیر ! او به عقب نرفت. اکبر با همان وضعیت جسمی ، مثل یک شیر به سمت سنگر کالیبر حمله کرد. خود را به لوله ی گداخته شده ی تیربار رساند و با دست ، سر آن قسمت را به آسمان هدایت کرد. شدت حرارت لوله کالیبر ، به قدری زیاد بود که دست اکبر را مثل یک تکه ذغال کرده بود . اما دست دیگر اکبر ، روده شکمش را گرفته بود  و در همان حال، زیر سنگر کالیبر به شهادت رسید!

اکبر جزی ، با شکمی دریده و دستی خالی ، هم مسیر عبور بچه ها از خاکریز عراق را باز کرده بود ، هم مسیر عبور خودش از خاکریز نفسش را !!

 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار