مسئولین جویای حال این مادر شهید شوند
در خانه من به روی همه باز است اما کسی سراغ من را نمی گیرد. نه مسئولی به من سر زده و نه دوستان پسرم.
به گزارش سرویس اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ فاصله های قطعات گلزار شهدا را که قدم می زدم دیدمش. مادر شهید را می گویم. مادری که در کنار مزار فرزند شهیدش نشسته بود. «شهید علی کدوئی».
لهجه شیرینی دارد. می گوید اهل طرق اصفهان است و سال هاست در تهران زندگی می کند اما هنوز یاد دیار برای او پر از خاطره است. با اولین سوالم می گوید بیاید خانه ام .
ساعت 20 مسیر ها را از عابران می پرسم تا خیابان بنی هاشم را پیدا کنم. خیابانی که در آن بیشتر می توان مصالح ساختمانی پیدا کرد. وارد خانه مادر شهید می شویم. خانه ای که از وضعش مشخص است مدت هاست رنگ میهمان به خود ندیده است و ما اولین مهمانان سال 93 آن بودیم.
در یک باغ بزرگ در قلهک زندگی می کردم
مادر شهید کدوئی که هنوز شیر زن بودن را می توان در رفتارش مشاهده کرد می گوید 3 فرزند دارد و بعد از ازدواجش به تهران آمده و همراه همسر و خانواده اش در یک اتاق در باغ بزرگی در قلهک زندگی کرده است.
او ادامه داد زمستان ها مسیر طولانی باغ را می رفتم و یخ های داخل استخر را شکسته و آب می آوردم و لباس و ظرف می شستم و غذا درست می کردم. اما با همه این سختی ها خدا رو شکر می کردم. اما امروز همه جور امکاناتی هست و مردم ناشکری می کنند. من فرزندانم را در همان باغ و با حقوق باغبانی همسرم بزرگ کردم و علی هم از همان جا به جبهه رفت.
هر 5 شنبه گلزار شهدا هستم
مادر شهید ادامه داد: وقتی که علی شهید شد، شرایط روحی بسیار بدی داشتم تا جایی که خیلی ها با من صحبت می کردند تا بتوانند آرامم کنند اما بالاخره خودم سعی کردم صبور باشم و با یاد فرزندم زندگی کنم. حالا هم با آنکه مسیر خانه ام برای رفت و آمد سخت است اما هر پنج شنبه نا خودآگاه راهی گلزار شهدا می شوم و گاهی مسیرهایی را پیاده می روم تا بتوانم سوار ماشینی شوم اما هر طور شده خودم را به علی می رسانم و آرام می شوم.
زندگی در تنهایی
مادر شهید کدوئی که هنوز لهجه شیرین محلی اش را حفظ کرده می گوید فرزندانم هر کدام زندگی خود را دارند و من هم بعد از مدت ها مستاجر بودن توانستم این خانه را خریده و زندگی کنم . حالا هم خودم به تنهایی زندگی می کنم و فقط گاهی به برخی دوستان سر می زنم .
در خانه من به روی همه باز است اما کسی سراغ من را نمی گیرد. نه مسئولی به من سر زده و نه دوستان پسرم.
او که دیگر به تنها بودن با قاب عکس فرزندش عادت کرده گفت: خدا رو شکر الان به برکت انقلاب اسلامی همه امکانات در خانه ها وجود دارد و مثل قدیم نیست. من هم هفته ها را به عشق هر پنج شنبه و دیدار مزار پسرم سپری می کنم.
لهجه شیرینی دارد. می گوید اهل طرق اصفهان است و سال هاست در تهران زندگی می کند اما هنوز یاد دیار برای او پر از خاطره است. با اولین سوالم می گوید بیاید خانه ام .
ساعت 20 مسیر ها را از عابران می پرسم تا خیابان بنی هاشم را پیدا کنم. خیابانی که در آن بیشتر می توان مصالح ساختمانی پیدا کرد. وارد خانه مادر شهید می شویم. خانه ای که از وضعش مشخص است مدت هاست رنگ میهمان به خود ندیده است و ما اولین مهمانان سال 93 آن بودیم.
در یک باغ بزرگ در قلهک زندگی می کردم
مادر شهید کدوئی که هنوز شیر زن بودن را می توان در رفتارش مشاهده کرد می گوید 3 فرزند دارد و بعد از ازدواجش به تهران آمده و همراه همسر و خانواده اش در یک اتاق در باغ بزرگی در قلهک زندگی کرده است.
او ادامه داد زمستان ها مسیر طولانی باغ را می رفتم و یخ های داخل استخر را شکسته و آب می آوردم و لباس و ظرف می شستم و غذا درست می کردم. اما با همه این سختی ها خدا رو شکر می کردم. اما امروز همه جور امکاناتی هست و مردم ناشکری می کنند. من فرزندانم را در همان باغ و با حقوق باغبانی همسرم بزرگ کردم و علی هم از همان جا به جبهه رفت.
هر 5 شنبه گلزار شهدا هستم
مادر شهید ادامه داد: وقتی که علی شهید شد، شرایط روحی بسیار بدی داشتم تا جایی که خیلی ها با من صحبت می کردند تا بتوانند آرامم کنند اما بالاخره خودم سعی کردم صبور باشم و با یاد فرزندم زندگی کنم. حالا هم با آنکه مسیر خانه ام برای رفت و آمد سخت است اما هر پنج شنبه نا خودآگاه راهی گلزار شهدا می شوم و گاهی مسیرهایی را پیاده می روم تا بتوانم سوار ماشینی شوم اما هر طور شده خودم را به علی می رسانم و آرام می شوم.
زندگی در تنهایی
مادر شهید کدوئی که هنوز لهجه شیرین محلی اش را حفظ کرده می گوید فرزندانم هر کدام زندگی خود را دارند و من هم بعد از مدت ها مستاجر بودن توانستم این خانه را خریده و زندگی کنم . حالا هم خودم به تنهایی زندگی می کنم و فقط گاهی به برخی دوستان سر می زنم .
در خانه من به روی همه باز است اما کسی سراغ من را نمی گیرد. نه مسئولی به من سر زده و نه دوستان پسرم.
او که دیگر به تنها بودن با قاب عکس فرزندش عادت کرده گفت: خدا رو شکر الان به برکت انقلاب اسلامی همه امکانات در خانه ها وجود دارد و مثل قدیم نیست. من هم هفته ها را به عشق هر پنج شنبه و دیدار مزار پسرم سپری می کنم.