تک دختر خانواده بودم، دختري مغرور با آرزوهاي بي پايان! وضعيت مالي مناسب پدرم باعث شده بود تا هرچه اراده مي کردم برايم فراهم شود. حتي در دوران کودکي با انواع عروسک ها و اسباب بازي هاي متفاوتم گريه بچه هاي ديگر را درمي آوردم و از اين که آن ها از اين نوع عروسک ها ندارند، لذت مي بردم.
شهدای ایران: در مدارس غيرانتفاعي درس خواندم و پدرم براي تقويت درس هايم نيز معلم خصوصي مي گرفت. ديپلمم را که گرفتم خواستگاران زيادي برايم آمد اما من هيچ کدام را مناسب خودم نمي ديدم بالاخره در رشته مهندسي دانشگاه آزاد ادامه تحصيل دادم. آن روزها هم افراد ديگري از بستگان و همکلاسي هايم از من خواستگاري کردند ولي من با آن همه غرور کاذب همه اين افراد را کوچک مي ديدم. وقتي ۲ برادر بزرگترم ازدواج کردند ديگر من طعم تنهايي را احساس کردم. در همين روزها بود که پدر و مادرم به مسافرت هاي طولاني خارج از کشور مي رفتند و من در منزل تنها بودم. براي فرار از تنهايي و اين که بتوانم شغل مناسبي براي خودم انتخاب کنم در مقطع کارشناسي ارشد ادامه تحصيل دادم و پس از آن در يکي از کارخانه هاي توليدي معروف استخدام شدم. سال ها يکي پس از ديگري سپري مي شد و من هر روز بيشتر تنهايي را با اعماق وجودم حس مي کردم. پدر و مادرم هم ديگر تقريبا در خارج از کشور ساکن شده بودند، ولي من دوست داشتم در ايران بمانم و آ ن ها سالي يکي يا دوبار براي ديدن من و برادرانم به ايران مي آمدند در حالي که ۳۰ساله شده بودم و مي ترسيدم ديگر نتوانم ازدواج کنم نگاه هاي جوان ويزيتوري که تازه در کارخانه استخدام شده بود توجهم را به خود جلب کرد. اگرچه «سام» ۴سال از من کوچک تر بود ولي با وجود مخالفت پدر و مادر و برادرانم، ما در مدت کوتاهي با يکديگر ازدواج کرديم. اميدوار بودم «سام» بتواند همه نيازها و خواسته هاي مرا برآورده کند اما هنوز ۶ماه از ازدواجمان نگذشته بود که فهميدم او فقط به خاطر ثروت و شغلم با من ازدواج کرده است تازه متوجه شدم که او با افراد ناباب رفت و آمد دارد و با زن مطلقه ديگري نيز که همه آن ها در يک منزل زندگي مي کنند، ارتباط دارد. او در مدت ۶ماه دوران نامزدي همواره پول هاي کلاني به بهانه هاي مختلف از من مي گرفت و خرج اين افراد مي کرد. از ۳ ماه قبل که متوجه اين ماجرا شدم ديگر به او پولي ندادم او هم با سرقت طلاهاي من، از ۳ ماه قبل متواري شده و به مکان نامعلومي گريخته است. حالا هم مي خواهم از او طلاق بگيرم اما وقتي به گذشته مي انديشم مي بينم که غرور و خودخواهي و نبود يک راهنماي مناسب، زندگي مرا به تباهي کشاند...
ماجراي واقعي - با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي
منبع: خراسان
ماجراي واقعي - با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي
منبع: خراسان