در یک خانواده بی حجاب بزرگ شدم که البته پدرم با کل خانواده اش متفاوته و دوست داره چادری باشم و من تنها دختر چادری خانواده هستم
به گزارش شهدای ایران، دختری به نام مهسـا از زاهــدان به ماجرای چادری شدنش پرداخت و در این زمینه نوشت: اول دبیرستان بودم که به اصرار و اجبار پدرم وبا نـفرت چادری شـدم…
دوران دبیرستـان گذشت و من تنهــا در مکانهـایی خاص چادر می پوشیدم والبته با تذکر وسـرزنش پدرم…!
وقتی وارد دانشـگاه شدم ترمهای اول روزی نیم سـاعت جلوی آینه آرایش میکــردم دنبال ست کردن کیف وکفش ومانتو بودم و …
چندماهی گذشـت تا اینکه به اصرار یکی از دوستانم وبرای وقت گذرانی و تفریح رفتم راهیان نور اما …….
ـ
راهیان نور نقطه تحول من شد ومن عاشـق و مدیـون شهـدا…..
انگار شهدا واقعا من دعوت کرده بودن لحظات معنوی راهیان در کنار دوستانی محجبه و معتقد. برای منی که حتی نماز نمی خواندم نعمتی بزرگ بود…
راهیان باعث آشنایی ودوستی من با خداشد وچادری ماندنم با عشق…
من آنجا دیدم و حس کردم که دیروز خون شهدا خار چشم دشمنان است و امروز چادر سیاه…
دیدم قلب امام زمانم با چادر از من راضی تر است…
دیدم در شهر من که اهل تسنن هستند بودن با چادر ابروی شیعه است…
دیدم که چقدر کوچک بوده و نمی توانستم در برابر دلم بایستم…
دیدم که دارم برای دیگران زندگی میکنم و بخاطر دیگرلن به خودم میرسم…
حالا من با تمام مسخره کردن ها و کنایه های دوست وآشنا وبعضا بچه های دانشگاه هرروز باعشق چادر سر میکنم وهرروزاز امام زمانم کمک می خواهم تا حرمت چادرم را حفظ کنم .
منبع: جوان انقلابی