جوان ۲۶ ساله اي که متهم است نامزدش را در پي برخي اختلافات خانوادگي به قتل رسانده است، صبح روز گذشته و در آخرين جلسه بازپرسي همه اظهارات قبلي خود را در مراحل بازجويي و بازسازي صحنه قتل انکار کرد، اما در آخرين دفاعيات خود دوباره اتهاماتش را پذيرفت و گفت: به خاطر ترس از اعدام، اعترافات خودم را دروغ خواندم!
به گزارش شهدای ایران، متهم اين پرونده جنايي که داراي مدرک تحصيلي کارشناسي ارشد است صبح روز گذشته براي آخرين دفاع از خود مقابل ميز قاضي ويژه قتل عمد نشست تا در آخرين جلسه بازپرسي ناگفته هاي اين جنايت را بيان کند، اما او به محض اين که لب به سخن گشود گفت: آنچه را تاکنون در مراحل بازجويي گفته ام انکار مي کنم من نامزدم را نکشته ام وزير فشار مجبور شدم تا به قتل او اعتراف کنم. روز حادثه وقتي با همسرم درگير شديم پاي او سر خورد و به زمين افتاد که همين موضوع نيز باعث مرگ او شد.
متهم اين پرونده در حالي که حلقه دستبندهاي آهنين را در دستانش جابه جا مي کرد، ادامه داد: پس از آن که در يک مجلس شبانه با نامزدم آشنا شديم من با او ازدواج کردم چون او دختر زيبايي بود و خانواده اش هم انسان هاي متشخص و آبرومندي بودند. به همين خاطر هم با ديدن خانواده او براي ازدواج مصمم تر شدم. ولي هنوز مدت خيلي کوتاهي از نامزدي ما گذشته بود که اختلافات خانوادگي مان آغاز شد. حرکات و رفتار و معاشرت هاي او با دوستان نابابش آزارم مي داد. آن شب مادرم به همراه ديگر نزديکانم و براي خريد به بيرون از منزل رفته بودند و من در خانه تنها بودم که نامزدم باز هم دير وقت به خانه برگشت. او با دوستانش به طرقبه رفته بود و براي همين هم مشاجره ما شروع شد. اگر چه او بارها مرا تحقير مي کرد و من چيزي نمي گفتم، اما اين بار وقتي به پدر و مادرم توهين کرد خيلي عصباني شدم. در اين هنگام او بلند شد و به طرف دستشويي رفت که ناگهان پايش روي سراميک هاي منزل سر خورد و به زمين افتاد.متهم ادامه داد: اشتباه من همين جا بود که اگر او را زودتر به مرکز درماني مي رساندم شايد زنده مي ماند ولي من اين کار را نکردم. وقتي ديدم او مرده است و تکان نمي خورد، جسدش را به داخل اتاق بردم و بيرون رفتم. شب که به منزل بازگشتم جسد در همان حالت باقي مانده بود. صبح روز بعد هم سر کار رفتم و بعدازظهر با پرايدي که از دوستم امانت گرفته بودم، ملحفه اي را دور جسد پيچيدم و آن را در صندوق عقب گذاشتم، سپس به طرف روستاي منزل آباد حرکت کردم که ناگهان چشمم به حفره اي مانند حوضچه افتاد.
جسد را در همان حفره رها کردم و ديگر به آن منطقه نرفتم. بعد از اين ماجرا، وقتي نگراني پدر و مادر همسرم را ديدم همراه آن ها به پليس آگاهي رفتم تا مفقود شدن او را گزارش کنيم. چون اگر همراه آن ها نمي رفتم احتمال داشت که آن ها به من مشکوک شوند.
گزارش خراسان حاکي است: «قاضي موحدي راد» که با دقت به اظهارات متهم ۲۶ ساله گوش مي داد در اين لحظه از او پرسيد شما در مراحل بازجويي و چندبار در برابر دوربين قوه قضاييه به قتل همسرت اعتراف کردي و گفتي که او را خفه کرده اي اما حالا ماجرا را طور ديگري بيان مي کني؟ متهم گفت: آن زمان خيلي زير فشار بودم که به قتل اقرار کردم اما حالا همه آن اعترافات را تکذيب مي کنم! در اين حال مقام قضايي که با خونسردي چشم به متهم دوخته بود، دوباره با طرح چند سوال تخصصي او را به تناقض گويي واداشت. جوان ۲۶ ساله که ديگر راه گريزي نداشت و نمي توانست از حقيقت ماجرا فرار کند، براي دقايقي سکوت کرد و سرش را پايين انداخت. سپس قاضي «موحدي راد» با ارشاد و نصيحت متهم که چيزي جز بيان حقيقت نجات بخش انسان نيست از او خواست تا در آخرين دفاعيات خود و براي رهايي از عذاب وجدان، واقعيت را بگويد.
متهم سرش را بالا آورد و گفت: آنچه را قبلاً گفتم قبول دارم! من به خاطر ترس از اعدام مجبور شدم حقيقت را کتمان کنم چرا که چند شب قبل که در زندان بودم جواني را اعدام کردند که او هم مانند من همسرش را کشته بود! پس از اين ماجرا بود که تصميم گرفتم حقايق را در دادگاه انکار کنم. مي دانم اشتباه بزرگي را مرتکب شدم و از خانواده همسرم تقاضاي بخشش دارم. گزارش خراسان حاکي است: متهم در حالي به فشردن گلوي همسرش و قتل وي اقرار کرد که پزشکي قانوني نيز مرگ مقتول را بر اثر سقوط منتفي دانسته و عنوان کرده بود که اظهارات متهم درباره مرگ همسرش به خاطر سقوط با واقعيت منطبق نيست.
شايان ذکر است: متهم در بازسازي صحنه قتل که اواخر فروردين سال جاري و در حضور قاضي ويژه قتل عمد برگزار شد عنوان کرد: وقتي گلوي همسرم را رها کردم، مدتي کنارش نشستم و از کاري که کرده بودم پشيمان شدم.
متهم اين پرونده در حالي که حلقه دستبندهاي آهنين را در دستانش جابه جا مي کرد، ادامه داد: پس از آن که در يک مجلس شبانه با نامزدم آشنا شديم من با او ازدواج کردم چون او دختر زيبايي بود و خانواده اش هم انسان هاي متشخص و آبرومندي بودند. به همين خاطر هم با ديدن خانواده او براي ازدواج مصمم تر شدم. ولي هنوز مدت خيلي کوتاهي از نامزدي ما گذشته بود که اختلافات خانوادگي مان آغاز شد. حرکات و رفتار و معاشرت هاي او با دوستان نابابش آزارم مي داد. آن شب مادرم به همراه ديگر نزديکانم و براي خريد به بيرون از منزل رفته بودند و من در خانه تنها بودم که نامزدم باز هم دير وقت به خانه برگشت. او با دوستانش به طرقبه رفته بود و براي همين هم مشاجره ما شروع شد. اگر چه او بارها مرا تحقير مي کرد و من چيزي نمي گفتم، اما اين بار وقتي به پدر و مادرم توهين کرد خيلي عصباني شدم. در اين هنگام او بلند شد و به طرف دستشويي رفت که ناگهان پايش روي سراميک هاي منزل سر خورد و به زمين افتاد.متهم ادامه داد: اشتباه من همين جا بود که اگر او را زودتر به مرکز درماني مي رساندم شايد زنده مي ماند ولي من اين کار را نکردم. وقتي ديدم او مرده است و تکان نمي خورد، جسدش را به داخل اتاق بردم و بيرون رفتم. شب که به منزل بازگشتم جسد در همان حالت باقي مانده بود. صبح روز بعد هم سر کار رفتم و بعدازظهر با پرايدي که از دوستم امانت گرفته بودم، ملحفه اي را دور جسد پيچيدم و آن را در صندوق عقب گذاشتم، سپس به طرف روستاي منزل آباد حرکت کردم که ناگهان چشمم به حفره اي مانند حوضچه افتاد.
جسد را در همان حفره رها کردم و ديگر به آن منطقه نرفتم. بعد از اين ماجرا، وقتي نگراني پدر و مادر همسرم را ديدم همراه آن ها به پليس آگاهي رفتم تا مفقود شدن او را گزارش کنيم. چون اگر همراه آن ها نمي رفتم احتمال داشت که آن ها به من مشکوک شوند.
گزارش خراسان حاکي است: «قاضي موحدي راد» که با دقت به اظهارات متهم ۲۶ ساله گوش مي داد در اين لحظه از او پرسيد شما در مراحل بازجويي و چندبار در برابر دوربين قوه قضاييه به قتل همسرت اعتراف کردي و گفتي که او را خفه کرده اي اما حالا ماجرا را طور ديگري بيان مي کني؟ متهم گفت: آن زمان خيلي زير فشار بودم که به قتل اقرار کردم اما حالا همه آن اعترافات را تکذيب مي کنم! در اين حال مقام قضايي که با خونسردي چشم به متهم دوخته بود، دوباره با طرح چند سوال تخصصي او را به تناقض گويي واداشت. جوان ۲۶ ساله که ديگر راه گريزي نداشت و نمي توانست از حقيقت ماجرا فرار کند، براي دقايقي سکوت کرد و سرش را پايين انداخت. سپس قاضي «موحدي راد» با ارشاد و نصيحت متهم که چيزي جز بيان حقيقت نجات بخش انسان نيست از او خواست تا در آخرين دفاعيات خود و براي رهايي از عذاب وجدان، واقعيت را بگويد.
متهم سرش را بالا آورد و گفت: آنچه را قبلاً گفتم قبول دارم! من به خاطر ترس از اعدام مجبور شدم حقيقت را کتمان کنم چرا که چند شب قبل که در زندان بودم جواني را اعدام کردند که او هم مانند من همسرش را کشته بود! پس از اين ماجرا بود که تصميم گرفتم حقايق را در دادگاه انکار کنم. مي دانم اشتباه بزرگي را مرتکب شدم و از خانواده همسرم تقاضاي بخشش دارم. گزارش خراسان حاکي است: متهم در حالي به فشردن گلوي همسرش و قتل وي اقرار کرد که پزشکي قانوني نيز مرگ مقتول را بر اثر سقوط منتفي دانسته و عنوان کرده بود که اظهارات متهم درباره مرگ همسرش به خاطر سقوط با واقعيت منطبق نيست.
شايان ذکر است: متهم در بازسازي صحنه قتل که اواخر فروردين سال جاري و در حضور قاضي ويژه قتل عمد برگزار شد عنوان کرد: وقتي گلوي همسرم را رها کردم، مدتي کنارش نشستم و از کاري که کرده بودم پشيمان شدم.
سابقه خبر
دوازدهم خرداد سال گذشته جسد سوخته زن ۲۱ ساله اي در حاشيه بزرگراه آسيايي مشهد کشف شد که بررسي ها نشان داد به خاطر اين که جسد در ميان زباله ها رها شده بود توسط کارگراني که زباله ها را آتش زده بودند، سوخته بود. ۵ ماه پس از کشف جسد سوخته، کارآگاهان اداره جنايي پليس آگاهي خراسان رضوي که با صدور دستورات ويژه اي از سوي سرهنگ کارآگاه حسين بيدمشکي (رئيس پليس آگاهي) تحقيقات خود را در اين باره ادامه مي دادند متوجه اختلافات شديد مقتول و همسرش شدند که بدين ترتيب همسر مقتول مورد ظن کارآگاهان قرار گرفت و بازداشت شد. او در ابتدا منکر ارتکاب قتل بود اما در برابر شواهد و مستندات محکمه پسندي که کارآگاهان با راهنمايي و نظارت قاضي «موحدي راد»، جمع آوري کرده بودند به ناچار لب به اعتراف گشود و راز اين جنايت را برملا کرد.
منبع: خراسان