چرا و چگونه نسل مجاهدین اسلامی تبدیل به تروریستهای تکفیری شدند؟ چرا فوج فوج جوانان مسلمان مصری و لبنانی و افغان و پاکستانی و تازه مسلمانان اروپایی بهجای پیوستن به جبهه انقلاب اسلامی به جبهه داعش و القاعده میپیوندند. از خودمان بپرسیم آیا ما تلاشی برای شناساندن جهاد حقیقی و اسلام ناب محمدی (ص) به ایشان انجام دادهایم که امروز از پیوستن ایشان به سپاه بنیامیه ناخرسندیم و کاسه چه کنم به دست گرفتهایم؟
تریبون مستضعفین-محمدرضا علوی
شهدای ایران: با رحلت حضرت امام (ره) در خردادماه سال شصتوهشت، نهتنها دفتر زندگی دنیوی بزرگترین احیاگر اسلام حقیقی در تاریخ معاصر بسته شد، بلکه با خالی شدن عرصه این دنیا از حضور او، عدهای از انقلابیون که تا زنده بودن ایشان ترجیح میدانند نظرات خود را علنی ننمایند، با درگذشت وی عرصه را برای اجرای «اصلاحات» حرکت امام مهیا دیدند. این دسته از انقلابیون تواب که بعد از گذر از دوران پر التهاب و سخت دفاع مقدس به دلایل مختلف از بخشی از شعارها و آرمانهایی که امام برای انقلاب ترسیم کرده بود پشیمان گشته و آنها را دست نایافتنی میدیدند، با در دست گرفتن دولت و بخش عمدهای از بدنه اجرایی کشور با سرعت شروع به آرمان زدایی از اهداف نهضت نموده و برنامههای «واقعگرایانه» خود را جایگزین آنها کردند. این نحوه سیاست ورزی پسا-امام هم در عرصه اقتصادی بروز آشکاری داشت (با ایجاد شکاف عمیق اقتصادی و ظهور طبقه سرمایهدار ناسالم در کنار قشر «آسیبپذیر») و هم در عرصه سیاست خارجی. سیاست خارجی این دوران با شعاری کلیدی
«تنشزدایی» کار خویش را آغاز نمود. این گروه که پیشرفت اقتصادی را تنها از مسیر ارتباط با دنیای سرمایهداری و همسایگان منطقهای ممکن میدیدند، بهسرعت گام در راه ایجاد ارتباط دوستانه با دنیای غرب و حاکمان مرتجع عرب منطقه گذاشتند و طبیعتاً در چهارچوب سیاست تنشزدایی جایی برای یکی از اهداف عالی انقلاب اسلامی که همانا صدور انقلاب بود باقی نمیماند.
عدهای خوشبینانه و بدون عمق فکری لازم در پی لبخند کشورهای غربی و حکام مرتجع عربی منطقه ادامه سیاست منع صدور انقلاب را مفید به حال آینده کشور و نظام میدانستند (و میدانند). مسلم بخش عمدهای از طرفداران این نظریه این کار خود را در راستای دفاع از نظام اسلامی تعبیر میکنند نه برخلاف آن. استدلال آنها بهطور خلاصه این بوده (و هست) که تا ما کشوری قدرتمند و از درون مستحکم نداشته باشیم، نمیتوانیم شعارها و آرمانهای انقلاب را به سایر کشورها و مناطق «صادر» کنیم. فلذا ایشان معتقد به این بودند (و هستند) که در حال حاضر و با توجه به فشار خارجی باید دست از تبلیغات برونمرزی برداشته و بعد از استحکام پایههای اقتصادی و فرهنگی داخلی نسبت به معرفی اسلام ناب به جهان خارج اقدام کنیم.[۱]
این شعار هرچند در ظاهر زیبا و موجه مینماید اما در عرصه عمل اجرای آن از اوایل دهه هفتاد تا به امروز یکی از عوامل مهم تولد و رشد خطرناکترین دشمن جهان اسلام یعنی حرکتهای تکفیری چون داعش بوده است. نویسنده مدعی است یکی از اصلیترین دلایل بروز و ظهور حرکتهای تکفیری در میان جوانان کشورهای اسلامی و حتی تازه مسلمانان غربی خالی کردن عرصه تبلیغات اسلامی توسط ج.ا. در خارج از کشور بوده است. منع و مخالفت دستگاه دیپلماسی خارجی پسا-امام با تبلیغات فرهنگی و صدور انقلاب عرصهای را خالی نمود که بنا بر ماهیت خود نیازمند حضور مروج و مبلغ است و با عقبنشینی ما دیگرانی آن خلأ را پر میکنند که اسلام مطلوب ایشان با حقیقت تعالیم پیامبر (ص) فاصلهای بهاندازه اسلام علوی و اموی دارد.
هر کس کوچکترین آشنایی با قرآن کریم (بهعنوان اصلیترین منبع فهم اسلام در دنیای کنونی) داشته باشد میداند مفاهیمی چون «جهاد» و «شهادت» از اجزای جداییناپذیر و غیرقابل تفکیک فرهنگ قرآنی هستند. تأکیدات مکرر قرآن کریم بر مبارزه با کفار و جهاد در عرصهها بر کسی پوشیده نیست و نمیتوان آن را از بدنه فرهنگ اسلامی جدا کرد. عدم امکان جداسازی این مفهوم از بدنه اسلام منجر به تشکیل دو حرکت عمده در میان مبلغین اسلامی شده است. حرکت اول که در پی ارائه اسلامی قابل جمع با دنیای غرب است همواره تلاش بلیغی داشته تا این مفهوم جهاد را تنها در معنای «جهاد اکبر» و تزکیه فردی محدود نمایند. سعی و تلاش ایشان برای تفسیر آیات متعدد جهاد بر معنایی صرفاً فردگرایانه و اخلاقی (که بیارتباط با عرصه عملی و جهاد اصغر باشد) راه را برای ظهور آنچه امام از آن تعبیر به «اسلام آمریکایی» کردند هموار کرد. از سوی دیگر، عدهای که نمیتوانستند فهم تاریخی و آیات صریح قرآن مبنی بر همراهی جهاد اصغر و اکبر را نادیده بگیرند به دلیل عمق کم مبانی اسلامی و عدم چنگ زدن به سیره ائمه (ع) راه گروههای جهادی را پی گرفتند که بهسرعت مبدل به حرکتهای تکفیری و ضد انسانی حاضر شد.
درنتیجه ما با حذف داوطلبانه تبلیغات اسلامی برونمرزی (بر اساس سیاست تنشزدایی) جوانان حقطلب جهان اسلام و تازهمسلمانان غربی را میان دو گزینه مخیر کردهایم: پیوستن به جرگه اسلام درویشمابانه و انفرادی قابل حل و هضم در فرهنگ غربی؛ یا پیوستن به گروههای جهادی چون داعش و القاعده. جوان مسلمان (یا تازهمسلمانی) که قرآن را باز میکند و در جزء جزء آن تأکید و تشویق با مبارزه و جهاد را میبیند در مقابل این دعوت خداوند به جهاد چه باید بکند؟ اگر حقیقتاً معتقد به الهی بودن کلام قرآن داشته باشد بایستی این مفهوم جهاد در زندگی او عینیت یابد والا او خود را مسلمان واقعی نخواهد دانست و در جستجوی این عینیت یا باید به کتابهای امثال سید حسین نصر پناه ببرد و هر روز با کار و پرداخت مالیات به دولتهایی غربی شاهد خونریزی آنها باشد، یا این شجاعت را از خود به خرج دهد و راهی میدان کارزار مبارزه شود و آیا جز داعش و القاعده جای دیگری برای فعلیت یافتن اهدافش مییابد؟
دستگاه خارجی جمهوری اسلامی سالهاست پرچم مبارزه با غرب را پایین کشیده است. وزارت امور خارجه ج.ا. سالهاست دیگر میزبان پناهجویان و جستجوگران جهاد حقیقی نیست. نهتنها تازهمسلمانان غربی و جوانان تشنه مسلمان پناهگاه فکری در سفارتخانههای ما نمییابند، بلکه اصولاً سیاستگذاران دستگاه خارجی ما بعد رحلت حضرت امام (ره) وظیفه خود را تنها در چهارچوب قوانین و مقررات بینالمللی تعریف کردهاند که سازمان ملل به ایشان دیکته میکند. سفارتخانههای ما که زمانی ملجأ حقیقت جویان و مرکز نشر کتابهای متفکران شیعی بود، امروز تبدیل به سازمانهایی سیاسی شدهاند که هیچگونه وظیفهای در قبال این دست مسائل برای خود قائل نیستند. هر کس کمترین تجربه زیست در کشورهای خارجی را داشته باشد میداند سفارتخانههای ج.ا. آخرین مکان برای پناه جستن حقیقتطلبان هستند.
موجی که بعد از حوادث تروریستی یازده سپتامبر در جهان ایجاد شد، فرصت مغتنمی بود برای نظام ج.ا. تا در کنار چهره کریه اسلام طالبانی، اسلام حقیقی شیعی را به دنیا معرفی کند. صد افسوس که از مرگ دستگاه سیاست خارجی ما و ساختار تبلیغاتی ما بیش از یک دهه میگذشت و در بحبوحه آتشافروزی آمریکا در منطقه دولت فخیمه اصلاحات بهجای جذب فوج جوانان مشتاق، به فکر خلع سلاح حزبالله لبنان و گروههای مبارز فلسطینی بود!
و امروز اگر میبینیم قیچی دو لبه داعش و صهیونیزم دارد گوشت بدن جهان اسلام را تکه تکه جدا میکند، باید بیشتر از آنکه از مصر و عربستان و سازمان ملل خشمگین شویم، در رفتار چند دهه اخیر نظام ج.ا. فکر کنیم. بیندیشیم چرا و چگونه نسل مجاهدین اسلامی تبدیل به تروریستهای تکفیری شدند؟[۲] بیندیشیم چرا فوج فوج جوانان مسلمان مصری و لبنانی و افغان و پاکستانی بهجای پیوستن به جبهه انقلاب اسلامی به جبهه داعش و القاعده میپیوندند. از خودمان بپرسیم آیا ما تلاشی برای شناساندن جهاد حقیقی و اسلام ناب محمدی (ص) به ایشان انجام دادهایم که امروز از پیوستن ایشان به سپاه بنیامیه ناخرسندیم و کاسه چه کنم به دست گرفتهایم؟
بسی مایه تأسف و ناراحتی است وقتی هر روز به کشته شدن صدها تروریست داعشی خوشحال میشویم و فراموش میکنیم هر یک از این تروریستها یک جوان مسلمان است که میتوانست در اثر آموزش صحیح و تبلیغات درست نظام ج.ا. تبدیل به سربازی حقیقی برای میدان مجاهدت بر علیه دشمنان اصلی جهان اسلام شود. اگر به سیره علی بن ابیطالب (ع) هم توجه کنیم میبینیم که آن بزرگوار تا چه حد از کشتن مسلمانان (چه در جنگ جمل یا صفین یا نهروان) ابا داشت و ماهها جنگ را برای موعظه و نصیحت به تأخیر میانداخت تا آنجایی که دوست و دشمن از دست او خسته گشته و خواستار جنگ سریع میشدند! و ما اگر عمیق به مسئله گروههای تکفیری نگاه کنیم باید بر کشته شدن اینهمه جوان جاهل (و در عین حال جویای حق) اشک بریزیم نه اینکه از دیدن تیتر خبر کشته شدن چند صد نفر از آنها شادی کنیم. مسلم در آنسوی میدان صهیونیستها خوشحالترین افراد هستند وقتی میبینند جوان مسلمان جاهل به جان مسلمانان افتاده است و انرژی و توان جهان اسلام بهجای اینکه صرف دفاع از غزه مظلوم شود صرف دفع فساد داخلی میگردد. جدا بر این فاجعه باید خون گریست!
و مسلم مسئولین و سیاستگذاران وزارت امور خارجه و بهخصوص سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی باید پاسخگوی اعمال و سیاستهای چند دهه گذشته خود باشند. یادمان باشد اگر ما غذای سالم را از انسانها منع کنیم، ایشان بنا بر نیاز خود به دنبال غذا میروند و بعید نیست در خاکروبهای غذای فاسدی به دندان بگیرند و نیاز خود را برطرف نمایند؛ و اینجاست که باید گفت داعش پیش از آنکه محصول پول نفت عربستان وهابی باشد، پیش از آنکه زاده تبلیغات چند مفتی مفتخور سعودی باشد، مولود سیاستهای چند دهه گذشته خود ماست. نویسنده بر همین مبنا مدعی است نطفه گروهی چون داعش وقتی بسته شد که ما صدور انقلاب خمینی را متوقف کردیم.
محمدرضا علوی
پینوشت:
[۱]البته عدهای از ایشان اصولاً اعتقادی به لزوم صدور انقلاب ندارند.
[۲]پیشتر به مختصر در نوشتهای به این موضوع پرداخته بودم
منبع: تریبون مستضعفین
اجتماع حامیان داعش در آلمان
«تنشزدایی» کار خویش را آغاز نمود. این گروه که پیشرفت اقتصادی را تنها از مسیر ارتباط با دنیای سرمایهداری و همسایگان منطقهای ممکن میدیدند، بهسرعت گام در راه ایجاد ارتباط دوستانه با دنیای غرب و حاکمان مرتجع عرب منطقه گذاشتند و طبیعتاً در چهارچوب سیاست تنشزدایی جایی برای یکی از اهداف عالی انقلاب اسلامی که همانا صدور انقلاب بود باقی نمیماند.
عدهای خوشبینانه و بدون عمق فکری لازم در پی لبخند کشورهای غربی و حکام مرتجع عربی منطقه ادامه سیاست منع صدور انقلاب را مفید به حال آینده کشور و نظام میدانستند (و میدانند). مسلم بخش عمدهای از طرفداران این نظریه این کار خود را در راستای دفاع از نظام اسلامی تعبیر میکنند نه برخلاف آن. استدلال آنها بهطور خلاصه این بوده (و هست) که تا ما کشوری قدرتمند و از درون مستحکم نداشته باشیم، نمیتوانیم شعارها و آرمانهای انقلاب را به سایر کشورها و مناطق «صادر» کنیم. فلذا ایشان معتقد به این بودند (و هستند) که در حال حاضر و با توجه به فشار خارجی باید دست از تبلیغات برونمرزی برداشته و بعد از استحکام پایههای اقتصادی و فرهنگی داخلی نسبت به معرفی اسلام ناب به جهان خارج اقدام کنیم.[۱]
این شعار هرچند در ظاهر زیبا و موجه مینماید اما در عرصه عمل اجرای آن از اوایل دهه هفتاد تا به امروز یکی از عوامل مهم تولد و رشد خطرناکترین دشمن جهان اسلام یعنی حرکتهای تکفیری چون داعش بوده است. نویسنده مدعی است یکی از اصلیترین دلایل بروز و ظهور حرکتهای تکفیری در میان جوانان کشورهای اسلامی و حتی تازه مسلمانان غربی خالی کردن عرصه تبلیغات اسلامی توسط ج.ا. در خارج از کشور بوده است. منع و مخالفت دستگاه دیپلماسی خارجی پسا-امام با تبلیغات فرهنگی و صدور انقلاب عرصهای را خالی نمود که بنا بر ماهیت خود نیازمند حضور مروج و مبلغ است و با عقبنشینی ما دیگرانی آن خلأ را پر میکنند که اسلام مطلوب ایشان با حقیقت تعالیم پیامبر (ص) فاصلهای بهاندازه اسلام علوی و اموی دارد.
هر کس کوچکترین آشنایی با قرآن کریم (بهعنوان اصلیترین منبع فهم اسلام در دنیای کنونی) داشته باشد میداند مفاهیمی چون «جهاد» و «شهادت» از اجزای جداییناپذیر و غیرقابل تفکیک فرهنگ قرآنی هستند. تأکیدات مکرر قرآن کریم بر مبارزه با کفار و جهاد در عرصهها بر کسی پوشیده نیست و نمیتوان آن را از بدنه فرهنگ اسلامی جدا کرد. عدم امکان جداسازی این مفهوم از بدنه اسلام منجر به تشکیل دو حرکت عمده در میان مبلغین اسلامی شده است. حرکت اول که در پی ارائه اسلامی قابل جمع با دنیای غرب است همواره تلاش بلیغی داشته تا این مفهوم جهاد را تنها در معنای «جهاد اکبر» و تزکیه فردی محدود نمایند. سعی و تلاش ایشان برای تفسیر آیات متعدد جهاد بر معنایی صرفاً فردگرایانه و اخلاقی (که بیارتباط با عرصه عملی و جهاد اصغر باشد) راه را برای ظهور آنچه امام از آن تعبیر به «اسلام آمریکایی» کردند هموار کرد. از سوی دیگر، عدهای که نمیتوانستند فهم تاریخی و آیات صریح قرآن مبنی بر همراهی جهاد اصغر و اکبر را نادیده بگیرند به دلیل عمق کم مبانی اسلامی و عدم چنگ زدن به سیره ائمه (ع) راه گروههای جهادی را پی گرفتند که بهسرعت مبدل به حرکتهای تکفیری و ضد انسانی حاضر شد.
درنتیجه ما با حذف داوطلبانه تبلیغات اسلامی برونمرزی (بر اساس سیاست تنشزدایی) جوانان حقطلب جهان اسلام و تازهمسلمانان غربی را میان دو گزینه مخیر کردهایم: پیوستن به جرگه اسلام درویشمابانه و انفرادی قابل حل و هضم در فرهنگ غربی؛ یا پیوستن به گروههای جهادی چون داعش و القاعده. جوان مسلمان (یا تازهمسلمانی) که قرآن را باز میکند و در جزء جزء آن تأکید و تشویق با مبارزه و جهاد را میبیند در مقابل این دعوت خداوند به جهاد چه باید بکند؟ اگر حقیقتاً معتقد به الهی بودن کلام قرآن داشته باشد بایستی این مفهوم جهاد در زندگی او عینیت یابد والا او خود را مسلمان واقعی نخواهد دانست و در جستجوی این عینیت یا باید به کتابهای امثال سید حسین نصر پناه ببرد و هر روز با کار و پرداخت مالیات به دولتهایی غربی شاهد خونریزی آنها باشد، یا این شجاعت را از خود به خرج دهد و راهی میدان کارزار مبارزه شود و آیا جز داعش و القاعده جای دیگری برای فعلیت یافتن اهدافش مییابد؟
دستگاه خارجی جمهوری اسلامی سالهاست پرچم مبارزه با غرب را پایین کشیده است. وزارت امور خارجه ج.ا. سالهاست دیگر میزبان پناهجویان و جستجوگران جهاد حقیقی نیست. نهتنها تازهمسلمانان غربی و جوانان تشنه مسلمان پناهگاه فکری در سفارتخانههای ما نمییابند، بلکه اصولاً سیاستگذاران دستگاه خارجی ما بعد رحلت حضرت امام (ره) وظیفه خود را تنها در چهارچوب قوانین و مقررات بینالمللی تعریف کردهاند که سازمان ملل به ایشان دیکته میکند. سفارتخانههای ما که زمانی ملجأ حقیقت جویان و مرکز نشر کتابهای متفکران شیعی بود، امروز تبدیل به سازمانهایی سیاسی شدهاند که هیچگونه وظیفهای در قبال این دست مسائل برای خود قائل نیستند. هر کس کمترین تجربه زیست در کشورهای خارجی را داشته باشد میداند سفارتخانههای ج.ا. آخرین مکان برای پناه جستن حقیقتطلبان هستند.
موجی که بعد از حوادث تروریستی یازده سپتامبر در جهان ایجاد شد، فرصت مغتنمی بود برای نظام ج.ا. تا در کنار چهره کریه اسلام طالبانی، اسلام حقیقی شیعی را به دنیا معرفی کند. صد افسوس که از مرگ دستگاه سیاست خارجی ما و ساختار تبلیغاتی ما بیش از یک دهه میگذشت و در بحبوحه آتشافروزی آمریکا در منطقه دولت فخیمه اصلاحات بهجای جذب فوج جوانان مشتاق، به فکر خلع سلاح حزبالله لبنان و گروههای مبارز فلسطینی بود!
و امروز اگر میبینیم قیچی دو لبه داعش و صهیونیزم دارد گوشت بدن جهان اسلام را تکه تکه جدا میکند، باید بیشتر از آنکه از مصر و عربستان و سازمان ملل خشمگین شویم، در رفتار چند دهه اخیر نظام ج.ا. فکر کنیم. بیندیشیم چرا و چگونه نسل مجاهدین اسلامی تبدیل به تروریستهای تکفیری شدند؟[۲] بیندیشیم چرا فوج فوج جوانان مسلمان مصری و لبنانی و افغان و پاکستانی بهجای پیوستن به جبهه انقلاب اسلامی به جبهه داعش و القاعده میپیوندند. از خودمان بپرسیم آیا ما تلاشی برای شناساندن جهاد حقیقی و اسلام ناب محمدی (ص) به ایشان انجام دادهایم که امروز از پیوستن ایشان به سپاه بنیامیه ناخرسندیم و کاسه چه کنم به دست گرفتهایم؟
بسی مایه تأسف و ناراحتی است وقتی هر روز به کشته شدن صدها تروریست داعشی خوشحال میشویم و فراموش میکنیم هر یک از این تروریستها یک جوان مسلمان است که میتوانست در اثر آموزش صحیح و تبلیغات درست نظام ج.ا. تبدیل به سربازی حقیقی برای میدان مجاهدت بر علیه دشمنان اصلی جهان اسلام شود. اگر به سیره علی بن ابیطالب (ع) هم توجه کنیم میبینیم که آن بزرگوار تا چه حد از کشتن مسلمانان (چه در جنگ جمل یا صفین یا نهروان) ابا داشت و ماهها جنگ را برای موعظه و نصیحت به تأخیر میانداخت تا آنجایی که دوست و دشمن از دست او خسته گشته و خواستار جنگ سریع میشدند! و ما اگر عمیق به مسئله گروههای تکفیری نگاه کنیم باید بر کشته شدن اینهمه جوان جاهل (و در عین حال جویای حق) اشک بریزیم نه اینکه از دیدن تیتر خبر کشته شدن چند صد نفر از آنها شادی کنیم. مسلم در آنسوی میدان صهیونیستها خوشحالترین افراد هستند وقتی میبینند جوان مسلمان جاهل به جان مسلمانان افتاده است و انرژی و توان جهان اسلام بهجای اینکه صرف دفاع از غزه مظلوم شود صرف دفع فساد داخلی میگردد. جدا بر این فاجعه باید خون گریست!
و مسلم مسئولین و سیاستگذاران وزارت امور خارجه و بهخصوص سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی باید پاسخگوی اعمال و سیاستهای چند دهه گذشته خود باشند. یادمان باشد اگر ما غذای سالم را از انسانها منع کنیم، ایشان بنا بر نیاز خود به دنبال غذا میروند و بعید نیست در خاکروبهای غذای فاسدی به دندان بگیرند و نیاز خود را برطرف نمایند؛ و اینجاست که باید گفت داعش پیش از آنکه محصول پول نفت عربستان وهابی باشد، پیش از آنکه زاده تبلیغات چند مفتی مفتخور سعودی باشد، مولود سیاستهای چند دهه گذشته خود ماست. نویسنده بر همین مبنا مدعی است نطفه گروهی چون داعش وقتی بسته شد که ما صدور انقلاب خمینی را متوقف کردیم.
محمدرضا علوی
پینوشت:
[۱]البته عدهای از ایشان اصولاً اعتقادی به لزوم صدور انقلاب ندارند.
[۲]پیشتر به مختصر در نوشتهای به این موضوع پرداخته بودم
منبع: تریبون مستضعفین
( وقتی صدور انقلاب خمینی را متوقف کردیم «داعش» متولد شد )
نتیجه حقوق ندادن و به حاشیه راندن و فقر نگه داشتن رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس که باید مروجان فرهنگ ایثار و شهادت و راستی و درستکاری می شدند .
این شد که نباید ؟!
http://khakpour-m.blogfa.com