گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران، قطار های مترو بی وقفه مردم را جا به جا می کنند. ساختمان ها یکی پس از دیگری راه آسمان را در پیش می گیرند و هر روز، مزونی تازه از دل مدرنیته سر بیرون می آورد.
نمی دانم آیا مردم این شهر و رهگذران خیابان های زیبا و آرام این کلان شهر، روزها و سال های گذشته را به یاد دارند یا خیر...
آن روزهایی که هیچ چیز عادی نبود...
قطار ها در بدرقه ی احساس مادرانی شیردل به سوی اندیمشک و اهواز حرکت می کردند و آسمان در نزدیکی زمین بیتوته کرده بود. گویی این شهر بزرگ، آن روزها را به یاد ندارد. روزهایی که رنگ خاکی لباس رزمندگان، آبروی این شهر بود...
یادش بخیر، آن روزها در شهرمان فرهنگسرا نداشتیم اما کسی دلش به فرهنگ های وارداتی خوش نبود...
آن روزها در شهرمان پارک آب و آتش نداشتیم اما سرداران! خود را به آب و آتش می زدند تا حرف امام روی زمین نماند...
یادش بخیر، آن روزها تلویزیون های سیاه و سفید ما "ای لشکر صاحب زمان" پخش می کرد و روی دفتر های مشقمان نوشته بود "تعلیم و تعلم عبادت است"...
در خیابان جمهوری، خبری از تابلو های عریض تبلیغاتی نبود و مسیر انقلاب تا امام حسین (ع) همیشه باز بود...
اما این روزها در خیابان جمهوری، همه به دنبال عرضه ی خود هستند و کسی پسوند اسلامی آن را به خاطر نمی آورد...
در این سال ها در تهران برج میلاد ساخته اند تا اقشار آسیب پذیر! یادشان باشد اول برج باید کلی قسط بپردازند...
راستی! چند صباحی است در شهر، باغ موزه ی دفاع مقدس هم داریم. محلی برای انتقال فرهنگ دفاع به نسل های آینده. هر چند در آن خبری از بسیجیان نیست، اما همه بسیج شده اند تا در کارنامه ی خود سهمی از این باغ و بستان داشته باشند.
ای کاش شهر ما هم شبیه شلمچه بود... کاش در طراحی ایستگاه های مترو جایی هم برای اقامه ی نماز در نظر گرفته می شد...
کاش بوستان های شهر، ستاد امر به معروف و نهی از منکر داشت، کاش می شد در خیابان های کنونی هم به خدا رسید...
شلمچه! صدایم را می شنوی؟ این جا کسی حرف مرا نمی فهمد. همه به دنبال ستایش و ثریا هستند...
کسی نشانی آسایشگاه ثارالله (ع) را نمی شناسد... کسی نمی داند آسایشگاه بقیه الله (ع) را تخریب کرده اند...
شلمچه! این جا ما خیابان خرمشهر هم داریم، اما همه آپادانا صدایش می کنند!
شلمچه! در اوج نعره های دیوانه وار دشمن برای تحریم و جنگ، هنوز برخی به دنبال واردات اجناس لوکس و خرید فلان بازیکن خارجی هستند...
شلمچه عزیز! در شهر ما دخترکان و زنان بی بند و بار، چهره ی خود را شبیه مانکن های غربی آراسته اند و مسئولان ما هم چنان به دنبال کارهای فرهنگی!
در شهر ما برای امضای هنر پیشه ها سر و دست می شکنند اما اسطوره های انقلاب و جانبازان عزیز، مظلوم و غریبند...
در شهر ما تحلیل و تفسیر جام اروپا، بیش تر از قصه ی جان مظلومان عالم خریدار دارد...
در شهر ما صدا و سیما، اذان را زیرنویس می کند تا صدای گزارشگر فوتبال اروپا حتی برای لحظه ای کم نشود...
اما شلمچه ... نگران ما و شهرمان نباش. ما در شهرمان بهشت زهرا (س) داریم. ساکنانش را تو خوب می شناسی: بروجردی، چمران، باقری، آوینی، صیاد و صدها پرستوی عاشق که راضی و مطمئن در کنار امامشان آرمیده اند...
شلمچه! نگران ما نباش. ما در شهرمان امام هم داریم. امامی از جنس فقاهت و عدالت. خنده هایش بوی خمینی (ره) می دهد و چشم تنش اقیانوس آرامش و دلگرمی است.
شلمچه! تمام دلخوشی ما امام خامنه ای است. تا او هست، تو نگران ما نباش...