پس از ٩ سال که خواستند قبر مطهر شهيدى را که بر اثر مرور زمان آسيب دیده بود، مرمّت و بازسازى کنند در حين بازسازى مشاهده مى کنند جسدش صحيح و سالم مانده و مانند روزى است که او را به خاك سپرده کند.
شهدای ایران: پاسدار وظيفه شهيد عبد النبى یحيائى در سال ١٣۴٢ در انارستان از توابع دشتستان متولد شد. از نوجوانى به کشاورزی و دامدارى پرداخت و سپس به همراه خانواده به تنگ ارم مهاجرت نمود. او مؤذن و نوحه خوان محل بود. براى دفاع از اسلام به جبهه عزیمت کرد. در مرحله بعد که به عضویت سپاه درآمده بود مجدداً به جبهه رفت و در عمليات والفجر٢ در منطقه حاج عمران عراق به شهادت رسيد و در گلزار شهداى تنگ امر دشتستان به خاك سپرده شد. آنچه پیش رو دارید ماجرای کرامتی است از این شهید:
در چهارم آبان ماه سال ١٣٧١ حين مطالعه روزنامه رسالت، خبرى توجهم را جلب کردم. در آن خبر امده بود پس از ٩ سال که خواسته اند قبر مطهر شهيدى را که بر اثر مرور زمان آسيب دیده بود، مرمّت و بازسازى کنند در حين بازسازى مشاهده مى کنند جسد صحيح و سالم مانده و مانند روزى است که او را به خاك سپرده کند. در روزنامه تاریخ این حادثه شگفت ٧١/٧/١٩ ذکر شده بود. دو ماه پس از این واقعه به روستاى «تنگ ارم» برازجان رفتم تا از نزدیك در جریان این حادثه مهم قرار گيرم.
نام آن شهيد که یك نوجوان ١۶ ساله بسيجى بود، عبد النبى یحيایى است. او در آخرین اعزام خود در مورخّه ١٣۶٢/٢/۵ به غرب کشور در جمع رزمندگان اسلام حضور مى یابد و در این منطقه هنگامى که مى خواسته جسد همرزم شهيدش را که در ارتفاعات غرب به شهادت رسيده بود و در منطقه بين نيروهاى خودى و دشمن قرار داشت به عقب بياورد از ناحيه سر مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار مى گيرد و در مورخّه ١٣۶٢/۵/٨ به شهادت مى رسد.
وقتى از پدر این شهيد که هم اکنون در روستاى تنگ ارم به شغل آهنگرى اشتغال دارد، خواستم ماجراى فرزندش را روایت کند گفت: یك بار با جمعى از بستگان براى نثار فاتحه به سر قبر فرزند شهيدم رفته بودیم، آنجا متوجه شدم سنگ بالاى قبر سوراخ شده و نياز به تعمير و مرمّت دارد. وسایل تعمير را آماده کردیم و سنگ بالاى قبر را برداشتيم و با جسد فرزندم که درون لحد بود، مواجه شدیم. بنّایى که براى این کار آورده بودیم پيشنهاد کرد و گفت: حالا که سنگ بالاى قبر را برداشته ایم، سنگهاى اطراف و زیر لحد را هم عوض و مرتب و آن را تعمير اساسی کنیم. ما هم قبول کردیم.
به همين منظور کسی داخل قبر رفت تا جسد شهيد را که هنوز داخل پلاستيك بود، به بيرون قبر بياورد. یكى از بستگان شهيد وقتى پلاستيك را به کنارى مى زند متوجه مى شود صورت شهيد مانند روز اول دفن سالم مانده است. با این تفاوت که مقدارى خشك شده و آن تازگىِ روز دفن را ندارد، ولى خراشیدگی روى بينى او دقيقاً مانند روز دفن بود. نكته حيرت آور در انتقال جسد شهيد به بيرون قبر این بود که وقتى جسد را به بالا مى آوردیم، ناگهان مشاهده کردیم از سر او که به دليل اصابت ترکش سوراخ شده بود، قطرات خون تازه به داخل قبر فرو ریخت که مایه تعجب و شگفتى همه شد.
عموى این شهيد که در لحظه تدفين مجدّد شهيد درون قبر بوده است، مى گوید: من دست شهيد را که کاملاً سالم و مثل روز شهادت بود از کنارش برداشته و به روى شكم و سينه او گذاشتم ولى افسوس در آن لحظه به ذهن هيچ یك از ما که ٢٢ نفر بودیم نرسيد از این اعجاز و آرامت شهيد تصویربردارى کنیم.
وقتى این خبر به شهرستان برازجان رسيد، امام جمعه، فرماندارو مسؤولين شهر و مردم روستا دسته دسته به زیارت قبر این شهيد امدند و مراسم باشكوهى بر سر قبر او برگزار شد.
هم اکنون مردم به مزار این شهيد که در ميان اهل روستا به صداقت و پاکی و ایمان شهرت داشته و در ایام عزادارى سيدالشهداء (عليه السلام) در ماه محرم به شروه خوانی (نوحه خوانی خاص منطقه) مى پرداخت دسته دسته مشرف مى شوند و از روح پاك این شهيد حاجت مى طلبند. قبل و بعد از شهادت این شهيد پدر و مادر وى خوابهاى جالبى از او دیده اند.
پدر شهيد مى گوید یك شب حضرت زهرا(عليها السلام) را به خواب دیدم که به من سجاده نمازى را هدیه دادند. مادرش مى گوید: قبل از شهادت فرزندم را در خواب دیدم، دو کبوتر سفيد رنگ در بالاى حياط منزل ما در حال پرواز هستند که ناگهان به یكى از آنها تيرى اصابت نمود و به داخل حياط ما افتاد.
راوی: آقای حمید نژاد
منبع: جام نیوز
در چهارم آبان ماه سال ١٣٧١ حين مطالعه روزنامه رسالت، خبرى توجهم را جلب کردم. در آن خبر امده بود پس از ٩ سال که خواسته اند قبر مطهر شهيدى را که بر اثر مرور زمان آسيب دیده بود، مرمّت و بازسازى کنند در حين بازسازى مشاهده مى کنند جسد صحيح و سالم مانده و مانند روزى است که او را به خاك سپرده کند. در روزنامه تاریخ این حادثه شگفت ٧١/٧/١٩ ذکر شده بود. دو ماه پس از این واقعه به روستاى «تنگ ارم» برازجان رفتم تا از نزدیك در جریان این حادثه مهم قرار گيرم.
نام آن شهيد که یك نوجوان ١۶ ساله بسيجى بود، عبد النبى یحيایى است. او در آخرین اعزام خود در مورخّه ١٣۶٢/٢/۵ به غرب کشور در جمع رزمندگان اسلام حضور مى یابد و در این منطقه هنگامى که مى خواسته جسد همرزم شهيدش را که در ارتفاعات غرب به شهادت رسيده بود و در منطقه بين نيروهاى خودى و دشمن قرار داشت به عقب بياورد از ناحيه سر مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار مى گيرد و در مورخّه ١٣۶٢/۵/٨ به شهادت مى رسد.
وقتى از پدر این شهيد که هم اکنون در روستاى تنگ ارم به شغل آهنگرى اشتغال دارد، خواستم ماجراى فرزندش را روایت کند گفت: یك بار با جمعى از بستگان براى نثار فاتحه به سر قبر فرزند شهيدم رفته بودیم، آنجا متوجه شدم سنگ بالاى قبر سوراخ شده و نياز به تعمير و مرمّت دارد. وسایل تعمير را آماده کردیم و سنگ بالاى قبر را برداشتيم و با جسد فرزندم که درون لحد بود، مواجه شدیم. بنّایى که براى این کار آورده بودیم پيشنهاد کرد و گفت: حالا که سنگ بالاى قبر را برداشته ایم، سنگهاى اطراف و زیر لحد را هم عوض و مرتب و آن را تعمير اساسی کنیم. ما هم قبول کردیم.
به همين منظور کسی داخل قبر رفت تا جسد شهيد را که هنوز داخل پلاستيك بود، به بيرون قبر بياورد. یكى از بستگان شهيد وقتى پلاستيك را به کنارى مى زند متوجه مى شود صورت شهيد مانند روز اول دفن سالم مانده است. با این تفاوت که مقدارى خشك شده و آن تازگىِ روز دفن را ندارد، ولى خراشیدگی روى بينى او دقيقاً مانند روز دفن بود. نكته حيرت آور در انتقال جسد شهيد به بيرون قبر این بود که وقتى جسد را به بالا مى آوردیم، ناگهان مشاهده کردیم از سر او که به دليل اصابت ترکش سوراخ شده بود، قطرات خون تازه به داخل قبر فرو ریخت که مایه تعجب و شگفتى همه شد.
عموى این شهيد که در لحظه تدفين مجدّد شهيد درون قبر بوده است، مى گوید: من دست شهيد را که کاملاً سالم و مثل روز شهادت بود از کنارش برداشته و به روى شكم و سينه او گذاشتم ولى افسوس در آن لحظه به ذهن هيچ یك از ما که ٢٢ نفر بودیم نرسيد از این اعجاز و آرامت شهيد تصویربردارى کنیم.
وقتى این خبر به شهرستان برازجان رسيد، امام جمعه، فرماندارو مسؤولين شهر و مردم روستا دسته دسته به زیارت قبر این شهيد امدند و مراسم باشكوهى بر سر قبر او برگزار شد.
هم اکنون مردم به مزار این شهيد که در ميان اهل روستا به صداقت و پاکی و ایمان شهرت داشته و در ایام عزادارى سيدالشهداء (عليه السلام) در ماه محرم به شروه خوانی (نوحه خوانی خاص منطقه) مى پرداخت دسته دسته مشرف مى شوند و از روح پاك این شهيد حاجت مى طلبند. قبل و بعد از شهادت این شهيد پدر و مادر وى خوابهاى جالبى از او دیده اند.
پدر شهيد مى گوید یك شب حضرت زهرا(عليها السلام) را به خواب دیدم که به من سجاده نمازى را هدیه دادند. مادرش مى گوید: قبل از شهادت فرزندم را در خواب دیدم، دو کبوتر سفيد رنگ در بالاى حياط منزل ما در حال پرواز هستند که ناگهان به یكى از آنها تيرى اصابت نمود و به داخل حياط ما افتاد.
راوی: آقای حمید نژاد
منبع: جام نیوز