از نحوه اسلحه ای که به دست گرفته بود، می شد فهمید، تازه از دوره آموزشی به منطقه نبرد با تروریستهای ˈداعشˈ در استان ˈصلاح الدینˈ اعزام شده است.
شهدای ایران: ˈمصطفیˈ، 18 ساله از اهالی شهرهای جنوبی عراق، هنوز به اشک های مادرش فکر می کند که در آخرین لحظات پس از یک کشاکش طولانی که موفق شده بود رضایتش را برای حضور در صحنه نبرد با تروریست ها جلب کند، جاری شده بود.
اسلحه اش را از این دوش به آن دوش منتقل می کند و با ژستی توام با کمی خجالت سرش را تکانی داده و ماجرا را تعریف می کند.
پدر وقتی مورد سوال قرار گرفت، گفت که دوست ندارم حتی یک لحظه از کنارم دور باشی ، اما تو به تکلیفت عمل کن.
مصطفی، از هنگامی که فتوای آیت الله ˈعلی سیستانیˈ را از طریق تلویزیون شنیده بود، دیگر آرام و قرار نداشت.
می گوید که وقتی پدر اینگونه جواب داد، دیگر هیچ توجیهی برای تعلل نمی دیدم. اما مادر همچنان بی قرار بود و مخالف رفتن پسر به میدان های نبرد.
مصطفی روزی که ساکش را برای اعزام به دوره آموزش نظامی می بست، به مادرش که همچنان اجازه رفتن نمی داد، گفت : آیا می توانی جواب خانم ˈزهراˈ (س) را بدهی. از آن لحظه مادر دیگر چیزی نگفت و فقط ماند اشک هایی که تمام صورتش را خیس کرد.
حالا وقتی از مصطفی می پرسی، آن اشکها دلتنگت نمی کند، می گوید: همیشه دلتنگ مادرم خواهم بود، اما اینجا برای ادای تکلیف دینی و انسانی هستم و دیگر هیچ.
مصطفی، اساسا علاقه ای به خشونت و جنگ ندارد و از کشت و کشتار متنفر است، با این حال، گفت که برای ایجاد جهانی عاری از خشونت، مجبور شده، اسلحه دست بگیرد.
همانند او بسیارند مردانی که این روزها اسلحه به دست گرفته و به جنگ تروریست ها در شمال عراق آمده اند و در عین حال از جنگ نفرت دارند.
مصطفی با دیگر جنگجویان تروریست ستیز، دو شب قبل در یک درگیری با نیروهای گروه تروریستی داعش جنگیده بود. اینجا منطقه ای است به نام ˈمکیشفیهˈ در حدود 140 کیلومتری شمال بغداد، منطقه ای که در نبردهای دو ماه اخیر به یک شهر مخروبه تبدیل شده است.
نبردهای دو شب پیش، آخرین دست و پا زدن های نیروهای داعش برای حفظ ˈالعوجهˈ در 10 کیلومتری جنوب ˈتکریتˈ بود. اما آن نبرد سرنوشت ساز با پیروزی مصطفی و هم رزمانش تمام شد و نیروهای داعش مجبور شدند، زادگاه ˈصدام حسینˈ و شهری که در آن دفن شده را ترک کنند، البته با دادن تعداد زیادی تلفات.
سطح خیابان های مکیشفیه را انواع پوکه های سلاح های سبک و سنگین پوشانده و شهر به یک زباله دانی تبدیل شده است.
مغازه ها و فروشگاهها و تعمیرگاهها، در امان نمانده اند و یکی دو ساختمان هم طوری فرو ریخته که به نظر می رسد باید مقر فرماندهی داعش بوده باشد.
داعش ، از 20 خرداد ماه گذشته با هجوم برق آسای مشکوک به شمال عراق، استان های ˈصلاح الدینˈ، ˈالانبارˈ، ˈدیالیˈ و موصل را به ویرانه تبدیل کرده است.
آنها نه به مقابر و مراقد مورد احترام ادیان رحم می کنند و نه برای اعتقادات و باورهای مردم احترام و ارزش قایل هستند. قوانین سخت گیرانه ای را در مناطق تحت کنترل خود به نام دین به مردم تحمیل می کنند که نتیجه آن ترسیم تصویری مشوش و غیر واقعی از اسلام است.
داعشی ها، در کشتار و خونریزی، از مغولان هم عبور کرده اند و گوشه ای از اعمال بی رحمانه و ضد انسانی خود را در قالب ویدئوهایی ، هفته گذشته به نمایش گذاشتند.
منبع: ایرنا
اسلحه اش را از این دوش به آن دوش منتقل می کند و با ژستی توام با کمی خجالت سرش را تکانی داده و ماجرا را تعریف می کند.
پدر وقتی مورد سوال قرار گرفت، گفت که دوست ندارم حتی یک لحظه از کنارم دور باشی ، اما تو به تکلیفت عمل کن.
مصطفی، از هنگامی که فتوای آیت الله ˈعلی سیستانیˈ را از طریق تلویزیون شنیده بود، دیگر آرام و قرار نداشت.
می گوید که وقتی پدر اینگونه جواب داد، دیگر هیچ توجیهی برای تعلل نمی دیدم. اما مادر همچنان بی قرار بود و مخالف رفتن پسر به میدان های نبرد.
مصطفی روزی که ساکش را برای اعزام به دوره آموزش نظامی می بست، به مادرش که همچنان اجازه رفتن نمی داد، گفت : آیا می توانی جواب خانم ˈزهراˈ (س) را بدهی. از آن لحظه مادر دیگر چیزی نگفت و فقط ماند اشک هایی که تمام صورتش را خیس کرد.
حالا وقتی از مصطفی می پرسی، آن اشکها دلتنگت نمی کند، می گوید: همیشه دلتنگ مادرم خواهم بود، اما اینجا برای ادای تکلیف دینی و انسانی هستم و دیگر هیچ.
مصطفی، اساسا علاقه ای به خشونت و جنگ ندارد و از کشت و کشتار متنفر است، با این حال، گفت که برای ایجاد جهانی عاری از خشونت، مجبور شده، اسلحه دست بگیرد.
همانند او بسیارند مردانی که این روزها اسلحه به دست گرفته و به جنگ تروریست ها در شمال عراق آمده اند و در عین حال از جنگ نفرت دارند.
مصطفی با دیگر جنگجویان تروریست ستیز، دو شب قبل در یک درگیری با نیروهای گروه تروریستی داعش جنگیده بود. اینجا منطقه ای است به نام ˈمکیشفیهˈ در حدود 140 کیلومتری شمال بغداد، منطقه ای که در نبردهای دو ماه اخیر به یک شهر مخروبه تبدیل شده است.
نبردهای دو شب پیش، آخرین دست و پا زدن های نیروهای داعش برای حفظ ˈالعوجهˈ در 10 کیلومتری جنوب ˈتکریتˈ بود. اما آن نبرد سرنوشت ساز با پیروزی مصطفی و هم رزمانش تمام شد و نیروهای داعش مجبور شدند، زادگاه ˈصدام حسینˈ و شهری که در آن دفن شده را ترک کنند، البته با دادن تعداد زیادی تلفات.
سطح خیابان های مکیشفیه را انواع پوکه های سلاح های سبک و سنگین پوشانده و شهر به یک زباله دانی تبدیل شده است.
مغازه ها و فروشگاهها و تعمیرگاهها، در امان نمانده اند و یکی دو ساختمان هم طوری فرو ریخته که به نظر می رسد باید مقر فرماندهی داعش بوده باشد.
داعش ، از 20 خرداد ماه گذشته با هجوم برق آسای مشکوک به شمال عراق، استان های ˈصلاح الدینˈ، ˈالانبارˈ، ˈدیالیˈ و موصل را به ویرانه تبدیل کرده است.
آنها نه به مقابر و مراقد مورد احترام ادیان رحم می کنند و نه برای اعتقادات و باورهای مردم احترام و ارزش قایل هستند. قوانین سخت گیرانه ای را در مناطق تحت کنترل خود به نام دین به مردم تحمیل می کنند که نتیجه آن ترسیم تصویری مشوش و غیر واقعی از اسلام است.
داعشی ها، در کشتار و خونریزی، از مغولان هم عبور کرده اند و گوشه ای از اعمال بی رحمانه و ضد انسانی خود را در قالب ویدئوهایی ، هفته گذشته به نمایش گذاشتند.
منبع: ایرنا