نمیدانید چقدر خوشحال هستم که امشب حمله می کنیم. آرزوی شهادت مرا دیوانه کرده است و شهادت را جلوی چشمانم می بینم …
شهدای ایران:بی قرار بی قرار است از شوق پیوستن، از عطش رسیدن. شعف در وجودش فریاد می کشد. عشق در کلامش موج می زند. عاشق که باشی، امید لحظه وصال پروازت می دهد در آسمان خیال های عاشقانه. در افق پروازی سبک بالانه. پروازی که ایثار سر می ساید و سجده گاه نگاهی که عشق فوران می کند. تشنه است. سیراب می شود وقتی جان به جانان تسلیم کند. رویت تلالو تابناک خورشید وجودش، چشم دیدن می خواهد و دیده دزدینی وپلک فرو بستنی از این تلاقی نور مستقیم آفتاب…
چقدر شاد است و مسرور از این اتفاق شبانگاهی که قرار است او را به اصلش برساند. حکما شیرین است و خواستنی، لحظه وصلی که انتظارش او را چنین دیوانه کرده است. اصلا جنون ،سر آغاز شیدایی و سر سپردگی مردان بی ادعا است.آسمان ایثار،مملو است از ستارگان مجنونی که عشق به معبود درهای دیوانگی را برویشان گشوده است…
حال به چه سان باید بشناسانیم چنین چراغهای فروزان آسمان هدایت را که؛ در اقیانوس بی کران گمنامیشان ،عشق جان می گیرد و ایثار قد می کشد و جان سپردگی معنی می دهد؟!…
نمی دانید که چقدر خوشحال هستم که امشب حمله می کنیم.آرزوی شهادت مرا دیوانه کرده است و شهادت را جلوی چشمانم می بینم…
شهید محمد رضا نیکخواه بهرامی
قطعه ۲۷/ ردیف ۶/ شماره 1
چقدر شاد است و مسرور از این اتفاق شبانگاهی که قرار است او را به اصلش برساند. حکما شیرین است و خواستنی، لحظه وصلی که انتظارش او را چنین دیوانه کرده است. اصلا جنون ،سر آغاز شیدایی و سر سپردگی مردان بی ادعا است.آسمان ایثار،مملو است از ستارگان مجنونی که عشق به معبود درهای دیوانگی را برویشان گشوده است…
حال به چه سان باید بشناسانیم چنین چراغهای فروزان آسمان هدایت را که؛ در اقیانوس بی کران گمنامیشان ،عشق جان می گیرد و ایثار قد می کشد و جان سپردگی معنی می دهد؟!…
نمی دانید که چقدر خوشحال هستم که امشب حمله می کنیم.آرزوی شهادت مرا دیوانه کرده است و شهادت را جلوی چشمانم می بینم…
شهید محمد رضا نیکخواه بهرامی
قطعه ۲۷/ ردیف ۶/ شماره 1