شما را قسم مي دهم نگذاريد پدرم از اين ماجرا چيزي بداند او يک فرد سرشناس است که مسئوليتي هم در يکي از ادارات دارد، اگر بداند که من چگونه با حيثيت خانوادگي ام بازي کرده ام سکته مي کند. از همه اين ها گذشته، من به تازگي با جواني که به خواستگاري ام آمده بود نامزد شده ايم...
شهدای ایران: دختر جوان که در ترم دوم دانشگاه تحصيل مي کرد و به خاطر وجود تصويرش در گوشي تلفن همراه جوان «شيطان صفت» به پليس آگاهي احضار شده بود، درباره آشنايي اش با متهم پرونده اي که به اتهام آزار و اذيت چند دختر دستگير شده بود گفت: سال آخر دبيرستان بودم و با دوستانم در خيابان راه مي رفتم که راننده يک خودرو آزرا برايمان ايجاد مزاحمت کرد. برخي از دوستانم او را مي شناختند و حتي شماره تلفنش را هم داشتند. او لباس هاي شيکي به تن داشت و خيلي «خوش تيپ» بود. برخي از دوستانم در برابر «متلک هايي» که «فرزاد» مي گفت مي خنديدند و بدين ترتيب او بيشتر سعي مي کرد تا با دادن شماره تلفنش به ما نزديک شود. اگر چه از حرف هاي دوستانم متوجه شده بودم که او جوان هوسراني است و با دارايي هاي زيادي که پس از مرگ پدرش به ارث برده، خوشگذراني مي کند ولي نمي دانم چرا آن شب با شماره تلفنش تماس گرفتم. خيلي از دوستانم به خاطر پول هايش با او دوست مي شدند چون او کادوهاي گرانقيمت مي خريد ولي من از نظر مالي تأمين بودم شايد هم «کمبود محبت» از سوي خانواده ام موجب شده بود با او تماس بگيرم چون پدر و مادرم هر دو کارمند هستند و من هميشه در منزل تنها بودم. بالاخره روز بعد با فرزاد قرار گذاشتم و او مرا سوار خودرواش کرد. پس از آن که مدتي در شهر دور زديم و ناهار را در يکي از بهترين رستوران هاي شهر خورديم، او گفت مي خواهد مرا به مادرش معرفي کند تا با هم ازدواج کنيم ولي وقتي به خانه بزرگ ويلايي آن ها رفتيم فهميدم که او تنهاست و مادرش در خانه نيست. فرزاد از من خواست تا روسري ام را بردارم. او به اين بهانه که مي خواهد تصوير مرا به مادرش نشان بدهد با حالت زننده اي از من فيلم گرفت. پس از آن وقتي به نيت شيطاني او پي بردم به بهانه اي از آن خانه فرار کردم و ديگر به تماس هايش پاسخ ندادم. حتي مسير مدرسه ام را هم عوض کردم که او مرا در مسير مدرسه پيدا نکند. چند ماه بعد هم جواني از آشنايان پدربزرگم به خواستگاري ام آمد و ما با هم نامزد شديم اما او آن فيلم را در گوشي تلفن خود ذخيره کرده است حالا نمي دانم اگر پدرم و يا خانواده نامزدم چيزي از اين ماجرا بدانند چه اتفاقي مي افتد! نمي دانم چرا با يک لحظه اشتباه و دوستي خياباني اين گونه آينده ام را به بازي گرفتم...
ماجراي واقعي - با همکاري پليس آگاهي خراسان رضوي
منبع: خراسان
ماجراي واقعي - با همکاري پليس آگاهي خراسان رضوي
منبع: خراسان