یکی از اعضای دستگیر شده منافقین از نحوه زندگی خود در سازمان و واکنشش پس از شنیدن خبر تجاوز منافقین به خواهرش پرده برداشت.
به گزارش شهدای ایران به نقل از فارس، دیدهبان نوشت: در تاریخ سابقه ندارد گروهی مانند منافقین بروند با دشمن مردم ایران همکاری کند، اگرچه ما جریانهای استعماری فراماسونری، بابیان، ازلیان ،بهائیان، اسماعیلیه، حتی حزب توده ایران را داریم ولی ابعاد و وسعت آن به اندازه منافقین نیست، منافقین در دوران پس از سی خرداد و شکلگیری هر چه بیشتر ماهیت مزدوریشان هر کاری را که میتوانستند علیه مردم و نظام صورت دادند.
آنها در بازجویی اسرای ایرانی در دوران جنگ، شناسایی فرماندهان در قالب اسیر ایرانی، شنود و تخلیه تلفنی، همکاری گستردهای داشتند که این نه تنها جاسوسی نظامی که خیانت و جنایت در حق ملت است.
یکی از اموری که سازمان از اعضای خودش همواره مطالبه میکرد تلاش برای کشاندن اعضای خانواده، دوستان و آشنایان ایشان به پادگان اشرف بود که به بهانههای مختلف صورت میگرفت، اما همه آنها پس از مدتی متوجه میشدند که چه خیانتی به بستگان خود کردهاند ولی چون هیچ راه پس و پیشی برای خود باقی نگذاشته بودند مجبور به تحمل مسائل مربوط به ایشان میشدند.
یکی از اعضای دستگیر شده منافقین از نحوه زندگی خود در سازمان اینگونه پرده برمی دارد که در برهههای مختلف به بنبست رسیده و از حضور در سازمان پشیمان شده است:
"خواهر و دختر عموی من هم در سازمان بودند، سازمان معمولا افراد را بصورت گروههای دو سه نفره به ماموریت میفرستاد، یک بار دو نفر از اعضای سازمان با توجه به اینکه اطلاع داشتند که خواهر من در سازمان است ، آمدند و از فسادی که با وی در هتل سلیمانیه صورت دادند برای من تعریف کردند که چگونه به وی تعرض شد، آنجا از خودم بدم آمد و اگر اسلحه داشتم آنها را میکشتم، در جایی دیگر زمانی که در تیم ابریشمچی حضور داشتم نامههای صلیب سرخ را که از ایران می آمد در ساختمانی سه طبقه حول منطقهای بالای بغداد جمع آوری میکردیم و تمام نامهها را میخواندیم، مثلا یک رزمنده مینوشت که "پدر ،دوری شما مرا زجر میدهد ولی نگران بد رفتاری شما با مادرم هستم، از تو خواهش میکنم تا من برگردم با او خوشاخلاقی کن"، سازمان از نامه متوجه میشد که بین پدر و مادر رزمنده مسئله وجود دارد، ما بجای نامههای اصلی مطالبی را در نامهها ذکر می کردیم که روان اسرا را به هم بریزیم."
آنها در بازجویی اسرای ایرانی در دوران جنگ، شناسایی فرماندهان در قالب اسیر ایرانی، شنود و تخلیه تلفنی، همکاری گستردهای داشتند که این نه تنها جاسوسی نظامی که خیانت و جنایت در حق ملت است.
یکی از اموری که سازمان از اعضای خودش همواره مطالبه میکرد تلاش برای کشاندن اعضای خانواده، دوستان و آشنایان ایشان به پادگان اشرف بود که به بهانههای مختلف صورت میگرفت، اما همه آنها پس از مدتی متوجه میشدند که چه خیانتی به بستگان خود کردهاند ولی چون هیچ راه پس و پیشی برای خود باقی نگذاشته بودند مجبور به تحمل مسائل مربوط به ایشان میشدند.
یکی از اعضای دستگیر شده منافقین از نحوه زندگی خود در سازمان اینگونه پرده برمی دارد که در برهههای مختلف به بنبست رسیده و از حضور در سازمان پشیمان شده است:
"خواهر و دختر عموی من هم در سازمان بودند، سازمان معمولا افراد را بصورت گروههای دو سه نفره به ماموریت میفرستاد، یک بار دو نفر از اعضای سازمان با توجه به اینکه اطلاع داشتند که خواهر من در سازمان است ، آمدند و از فسادی که با وی در هتل سلیمانیه صورت دادند برای من تعریف کردند که چگونه به وی تعرض شد، آنجا از خودم بدم آمد و اگر اسلحه داشتم آنها را میکشتم، در جایی دیگر زمانی که در تیم ابریشمچی حضور داشتم نامههای صلیب سرخ را که از ایران می آمد در ساختمانی سه طبقه حول منطقهای بالای بغداد جمع آوری میکردیم و تمام نامهها را میخواندیم، مثلا یک رزمنده مینوشت که "پدر ،دوری شما مرا زجر میدهد ولی نگران بد رفتاری شما با مادرم هستم، از تو خواهش میکنم تا من برگردم با او خوشاخلاقی کن"، سازمان از نامه متوجه میشد که بین پدر و مادر رزمنده مسئله وجود دارد، ما بجای نامههای اصلی مطالبی را در نامهها ذکر می کردیم که روان اسرا را به هم بریزیم."