شهدای ایران: محمدکاظم روحانی نژاد در وبلاگ توشه قلم نوشت: این روزها مردم جهان به تماشای دو نوع حمله و شلیک سرگرم شدند، حریفها در نگرش برخی طرفداران و شیفتگان یکسان است اما تشویقها، بغضها و اشکهایشان از دوجنس متفاوت! این اشک و اندوه و شادمانیها دامن کودکان را هم گرفته و چهرهها و گونههایشان را در قاب واکنشها دگرگون کرده است؛ خدایا در زمین چه خبر است؟!
گروهی شلیک کردند تا سقف کاذب یک دروازه را فرو ریزند و توپهایشان را به دامن تور کشند و فریادهای شادمانی را از گلوی طرفداران خود به آسمان ببرند و گروهی دیگر شلیک میکنند تا سقف خانه و کاشانه مردمان مظلوم و بیپناه را برسرشان فرو ریزند و فریادهایشان را در گلو خفه کنند.
در این سو وقتی پیراهنی کشیده میشد و پایی خراش برمیداشت و چهرهای درهم میرفت کارتهای زرد و قرمز همراه عتاب و عقاب شگفت زدگان انگشت به دهان و های وهوی تماشاگران بر سر ضارب خطاکار آوار میشد و دمیدن یا ندمیدن در سوت داور را به سود و زیان خود به قضاوت مینشستند.
ولی در آن سوی قلب کودکان و زنان در قفسههای سینههایشان متلاشی میشود، حرمتهای انسانی برباد میرود و تماشاچیان حتی به اندازه یک ناکامی در گشودن دروازهای واکنش نشان نمیدهند، از هیچ داوری انتظار زدن سوت و تذکر و کارت ندارند و بیهیچ تحرکی نظاره میکنند!
خدایا، دست و قلم میلرزد و حیا میکند اشکهای کودکان دو سوی این صحنه را که برگونه زندگی جاری است مقایسه و توصیف کند، چون هر دو ازجنس معصومند و زلال!
دراین رقابتها جماعتی سرمست مردمان جهان را سرگرم کردهاند تا جام طلا و حواشی آن را ببلعند و جمعی دیگر به جرم «بودن» مجبور به گرفتن و نوشیدن جام زهر و مرگ شدهاند و جهان همچنان در غفلت! بگذار از نوشتن و گفتن ماجرای سرهای بریدهای که تیمهای پراکنده جنایت و خشونت در عراق و سوریه هر لحظه ثبت میکنند و از آنها توپی ساختهاند تا برای تفریح به دروازه دلهای سخت شوت و شلیک کنند درگذرم. آری این است ماجرای برزیل و فلسطین با درآمدی از مفاهیم حمله و شلیک.
گروهی شلیک کردند تا سقف کاذب یک دروازه را فرو ریزند و توپهایشان را به دامن تور کشند و فریادهای شادمانی را از گلوی طرفداران خود به آسمان ببرند و گروهی دیگر شلیک میکنند تا سقف خانه و کاشانه مردمان مظلوم و بیپناه را برسرشان فرو ریزند و فریادهایشان را در گلو خفه کنند.
در این سو وقتی پیراهنی کشیده میشد و پایی خراش برمیداشت و چهرهای درهم میرفت کارتهای زرد و قرمز همراه عتاب و عقاب شگفت زدگان انگشت به دهان و های وهوی تماشاگران بر سر ضارب خطاکار آوار میشد و دمیدن یا ندمیدن در سوت داور را به سود و زیان خود به قضاوت مینشستند.
ولی در آن سوی قلب کودکان و زنان در قفسههای سینههایشان متلاشی میشود، حرمتهای انسانی برباد میرود و تماشاچیان حتی به اندازه یک ناکامی در گشودن دروازهای واکنش نشان نمیدهند، از هیچ داوری انتظار زدن سوت و تذکر و کارت ندارند و بیهیچ تحرکی نظاره میکنند!
خدایا، دست و قلم میلرزد و حیا میکند اشکهای کودکان دو سوی این صحنه را که برگونه زندگی جاری است مقایسه و توصیف کند، چون هر دو ازجنس معصومند و زلال!
دراین رقابتها جماعتی سرمست مردمان جهان را سرگرم کردهاند تا جام طلا و حواشی آن را ببلعند و جمعی دیگر به جرم «بودن» مجبور به گرفتن و نوشیدن جام زهر و مرگ شدهاند و جهان همچنان در غفلت! بگذار از نوشتن و گفتن ماجرای سرهای بریدهای که تیمهای پراکنده جنایت و خشونت در عراق و سوریه هر لحظه ثبت میکنند و از آنها توپی ساختهاند تا برای تفریح به دروازه دلهای سخت شوت و شلیک کنند درگذرم. آری این است ماجرای برزیل و فلسطین با درآمدی از مفاهیم حمله و شلیک.