به گزارش 'گروه سیاسی پایگاه خبری شهدای ایران ازفارس،چندی پیش «کاسپار واینبرگر» وزیر دفاع پیشین آمریکا خاطرات خود را در کتابی تحت عنوان «مبارزه برای صلح» منتشر ساخت.
واینبرگر در سالهایی تصدی پست وزارت دفاع آمریکا را برعهده داشت که منطقه خلیج فارس شاهد رویارویی نظامی ایران و عراق بود. وی که از صاحبان کمپانی «بکتل» بود در بسیاری از سرمایه گذاریهای کمپانیاش در منطقه خلیج فارس ذینفع هم بود؛ لذا توجه او به رویدادهای منطقه، از این رو نیز حائز اهمیت است.
وی در طول خدمت خود، به چهره ای ضد ایرانی مشهور شد، تا جایی که یک بار علنا پیرامون «لزوم سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی» اظهارنظر نمود.
فصل آخر کتاب «مبارزه برای صلح» مربوط به خاطرات نویسنده از درگیریهای آمریکا در خلیج فارس میشود که او نام «پیروزی در خلیج فارس» را بر آن نهاده است.
فصل آخر کتاب خاطرات واینبرگر، رهیابی و دستیابی به حقایق و واقعیتهای جنگ از زبان دشمنان انقلاب اسلامی ایران است و بدین لحاظ بسیاری از ادعاهای نویسنده نمیتواند اساسا مورد تایید باشد. خواننده کافی است توجه نماید، آنچه که مطالعه خواهد کرد، از زبان «کاسپار واینبرگر» وزیر دفاع دولت رونالد ریگان به رشته تحریر در آمده است.
*موقعی که کویت برای اولین بار پرسید که آیا امکان دارد پرچم آمریکا را در کشتیهای خود به اهتزاز در آورد، (تغییر پرچم) فکر کردم عکسالعمل اولیه ما ضعیف است؛ چرا که پیشنویس تلگرام وزارت خارجه به کویت میگفت این تغییر پرچم با توجه به قوانین آمریکا حدود شش ماه طول خواهد کشید و اینکه ما فقط تعداد کمی کشتی برای کمک به آنها در اختیار داریم. در حاشیه این پیشنویس نظر دادم که پاسخ ما خیلی ضعیف است؛ ولی حداقل منبع امیدی برای کویت خواهد بود. من میدانستم که رسیدن متن جدید تلگرام از وزارت خارجه بعد از طی تمام مراحل مربوطه، مدت زیادی طول خواهد کشید.
بزودی مباحثات شکل تازه ای به خود گرفت. با اینکه وزارت دفاع به اطلاع کویت رساند که تغییر پرچم میتواند زودتر از شش ماه صورت پذیرد، کویت تقاضای خود را تغییر داد. بدین صورت که شش نفتکش خود را نه تنها تحت حفاظت کاروانهای آمریکا، بلکه زیر پرچم آمریکا قرار دهد و پنج نفتکش دیگر خود را زیر پرچم و حفاظت شوروی قرار دهد. به نظر من بیعلاقگی ما در عکسالعمل اول خود نسبت به کویت باعث شد که دولت کویت به روشها روی آورد. این تغییر برای ارضاء نگرانیهای شدت گرفته در کویت از تکیه بیش از حد به حمایت آمریکا نیز بود. دلیلی که دولت کویت ارائه کرد، این بود که شوروی اعلام کرده تنها کاری که کویت باید انجام دهد، این است که پرچم کویت را پائین کشیده و پرچم داس و چکش را به اهتزاز در آورد و لازم نبود که مثل ما کویت را شش ماه منتظر نگه دارد. بنابراین من احساس کردم اگر میخواهیم مسئول پشتیبانی هر یازده نفتکش کویتی باشیم، باید این تغییر پرچم را بدون توجه به تشریفات آن در آمریکا انجام دهیم.
در اوایل مارس، سندی چارلز؛ مدیر امور خاور نزدیک و آسیای جنوبی، که گزارشات خود را به ریچ آرمیتاژ؛ معاون وزارت دفاع و فرمانده اسکیپ ماینر، و افسر مسئول میز خلیج فارس میداد، تلگرامی از سفیر ما در کویت؛ تونی کویئنون درباره تقسیم محافظت کشتیهای کویتی با شوروی دریافت کرد.
( پنج نفتکش شوروی، شش نفتکش آمریکا) سندی و اسکیپ با درک اهمیت این پیام فورا یادداشتی کوتاه برای من در میز گرد هفتگی که با بقیه اعضای کابینه برای صرف صبحانه در فردای آن روز داشتم، فرستاد. این یادداشت شامل ادامه بحثهای عمومی راجع به تغییر پرچم (که وزارت دفاع و شورای امنیت ملی، موافق؛ و وزارت خارجه مخالف آن بود) و راهحلهای این موضوع میشد و به من پیشنهاد میکرد که آمادگی خود را برای محافظت از تمام یازده نفتکش کویتی اعلام داریم، بدون توجه به اینکه این نفتکشها پرچم آمریکا را حمل میکنند یا پرچم کویت را.
بعد از مباحثات زیاد ولی بیثمر با دیگر اعضای کابینه در هنگام صرف صبحانه - مخصوصا با جرج شوالتز که اصلا با من در این ماموریت موافق نبود- به رئیس جمهور تلفن کردم و پافشاری نمودم تا به کویت اعلام کنیم که از هر یازده نفتکش این کشور محافظت خواهیم کرد، آن هم بدون توجه به رنگ پرچمها، این موضوع برای من روشن بود که برافراشتن پرچم آمریکا بر فراز کشتیهای کویتی از نظر سیاسی خیلی مشکل بود.
فرانک کارلوچی، به عنوان مشاور امنیت ملی به اهمیت حیاتی «موافقت با تقاضاهای کویت» پی برده بود و سعی داشت تا ثابت کند در این قضیه، ما راه حل مطمئنی برای مشکل نفتکشهای کویتی پیدا کرده ایم.
رئیس جمهوری قبول کرد که باید از تمام کشتیهای کویتی حمایت کنیم و من این موضوع را در اوایل مارس به اطلاع دولت کویت رساندم. کویت که از قبول حمایت ما از کشتیهای تحت حمایت پرچم این کشور کمی غافلگیر شده بود، در اوایل آوریل اعلام کرد که هر یازده نفتکش خود را تحت حمایت آمریکا قرار داده و پرچم آمریکا را بر فراز آنها به اهتزاز در خواهد آورد. ثبت مجد و تغییر پرچم کشتیهای خارجی به آمریکایی، جریانی نسبتا ساده دارد و کاملا در قوانین ما پیشبینی شده است. در بسیاری از موارد این عمل به صورت عکس انجام میگیرد، یعنی بسیاری از صاحبان کشتیهای آمریکایی ترجیح میدهند که تحت پرچم کشور دیگری باشند و این به خاطر فرار از مالیات و قوانین ایمنی آمریکاست. به هر حال گارد ساحلی، کمک بسیاری کرد و من هم هر جایی که توانستم دستور چشم پوشی از قوانین را دادم تا این گونه مسائل باعث کندی عمل و عقب افتادن عملیات نشود.
من در کنار برخورد نظامی، قویا مشوق یک ابتکار دیپلماتیک بودم تا از طریق هر کانال موجود، ایران را متقاعد سازیم که برای برقراری آتش بس با عراق به مذاکره بنشیند پا فشاری من بر این بود که باید به ایران فشار آوریم تا خود را با اصول قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد وفق دهد. این قطعنامه در آن زمان مورد بحث بود و بعد در تابستان 1987 به تصویب رسید.
598 خواستار برقراری آتش بس بین ایران و عراق و بازگشت نیروهای دو طرف به مرزهای خود، مبادله اسرا و تشکیل مجمعی بین المللی برای پیدا کردن علل آغاز جنگ بود.
در هر مرحله ما سعی داشتیم تا از هر نفوذ کوچکی که در مورد ایران برخوردار بودیم استفاده کرده و ایران را به قبول قطعنامه تشویق کنیم؛ و کشورهایی را نیز که نفوذ بیشتری روی ایران داشتند، به این تلاش خود ملحق سازیم عراق بلافاصله این قطعنامه را پذیرفت ولی ایران، طبق رویه معمول دولت امام خمینی، دائما خواستار نابودی صدام حسین رئیس جمهور عراق و استقرار یک حکومت اسلامی در آن کشور، و دریافت میلیاردها دلار غرامت جنگی و دیگر تقاضاهای بی معنی و ناممکن دیگر بود.
با توجه به قوانین آمریکا، برافراشتن پرچم آمریکا بر روی کشتیهای کویتی احتیاج به رضایت سازمانهای دیگری مانند گارد ساحلی و اداره کشتیرانی داشت. از این رو به کویت توصیه شده بود که هر چه سریعتر این مراحل را شروع کند که این دولت نیز آن را آغاز کرد و قرار بر این شد که اولین نفتکش در ماه ژوئیه ثبت شود و پرچم آمریکا برفراز آن به اهتزاز درآید.
نقشه این بود که هر نفتکش کویتی توسط دو کشتی آمریکایی اسکورت شود یکی در جلو و دیگری در عقب و این دو کشتی اسکورت نفتکش کویتی را در تمامی مسیر از پایین تنگه هرمز منطقه باریک منتهی الیه جنوبی خلیج فارس همراهی کنند؛ از کنار پایگاههای دریایی ایران عبورش دهند و به بندر امن شهر کویت برسانند.
وقتی ما برای اولین بار قصد خود را برای تغییر پرچم نفتکشها اعلام کردیم، آراء اعضای کنگره از مثبت تا بی تفاوت در تغییر بود و حتی یکی از اعضای کمیسیون روابط خارجی سنا، پیشنهاد نمود تا قانون تغییر پرچم را برای تسریع کار تغییر دهیم. ما در وزارت دفاع، سعی زیادی کردیم تا کنگره را در جریان جزئیات امر قرار دهیم ولی معمولا آنها وقت گوش دادن به این جزئیات را نداشتند در آن زمان اعضای کنگره مشغول سر هم کردن کمیسیون تحقیقاتی برای رسیدگی به ماجرای ایران کنترا بودند.
یکی از خواستهای مصرانه کنگره، این بود که رئیس جمهور طبق مصوبه اختیارات جنگی به کنگره اطلاع دهد که نیروهای ما به موقعیتی اعزام میشوند که با عملیات خصمانه روبرو هستند. چنین اطلاعی، به کنگره این اختیار را میدهد تا در هر زمانی که به خواهد عملیات را متوقف کند.
تنها ره آورد دخالت و جلوگیری از سیاست آمریکا در خلیج فارس توسط اعضای کنگره این بود که نیروهای نظامی ما را به خط میانداخت به این ترتیب که اگر مجلس تاریخ معینی برای خروج آنها تعیین میکرد، تنها به نفع ایران تمام میشد. به علاوه این موضوع هم در مورد ایران و هم درباره دوستان عربمان حمل بر عدم جدیت ما میشد. از این رو چنین دخالتی توسط کنگره حتی پیش از آنکه اولین حفاظت را شروع کنیم شکست این ماموریت را نوید میداد.
ما معتقد بودیم که قانون اختیارات جنگی، شامل حال این عملیات نمیشود زیرا با وجود جنگ ایران و عراق، هنوز تجارت در خلیج فارس ادامه دارد. صدها کشتی و هواپیما هر روز مشغول داد و ستد بودند، البته به خاطر نزدیکی جنگ و همچنین به خاطر رفتار غیر مسئولانهای که دولت ایران داشت، احتمال خطر وجود داشت، ولی دنیای تجارت اوضاع را آنقدر تهدید آمیز نمیدید که بازرگانی خود را متوقف سازد.
در ماه ژوئیه اعتراضی دیگر از طرف و زیر جدید نیروی دریایی جمیز وب به من رسید. ولی نوشته بود که ما هیچ وقت موفق به دانستن اینکه کی پیرو شدهایم نخواهیم بود. او اعتقاد داشت که ما اهداف روشنی نداریم و در نتیجه موفق به جلب اعتماد و پشتیبانی را داشته باشیم. او همچنین متذکر شد که من احکام لازمه جنگ را که خود اعلام کرده بودم، زیر پا گذاشتهام این احکام را در یک سخنرانی در نوامبر 1984 در یک نشست مطبوعاتی اعلام کرده بودم. در این سخنرانی شش موضوع را مطرح کردم که عقیده داشتم این احکام لازمه اعزام نیرو است.
در اینجا مساله دیگری پیش آمد که موجب پیچیده شدن ماموریت ما در خلیج فارس شد. در 17 مه 1987 ، 27/2/1366 عراق به اشتباه، یکی از ناوشکنهای ما را به نام (یو.اس، اس. استراک) مورد حمله موشکی قرار داد. 37 تن از آمریکاییها به طور فجیعی جان خود را از دست دادند و خسارات زیادی نیز به کشتی ما وارد شد. ولی افسران و خدمه این کشتی توانستند با مهارت و از خود گذشتگی فراوان آن را از غرق شدن نجات دهند، با این وجود هیچ چیز نتوانست جایگزین جانهای از دست رفته شود. عراق براستی که اشتباهی جدی مرتکب شده بود، ولی این اشتباه هیچ تغییری در تمایل ما و هم پیمانان ما برای باز نگهداشتن آبهای خلیج فارس نداد و نمیتوانست بدهد.
عراق به وضوح سعی داشت تا به ما ثابت کند این فاجعه صرفا یک اشتباه و حادثه بوده است دولت عراق فورا یک تلگرام عذر خواهی و تسلیت برای خانوادههای قربانیان اشتباه هولناک خود فرستاد و آمادگی خود را برای پرداخت هر گونه خسارت و غرامت اعلام نمود. علاوه بر این عراق درخواست ملاقاتهای نظامی با ما را نمود تا برای جلوگیری از بروز مشکلات آتی بین نیروهایمان در خلیج فارس تصمیماتی گرفته شود. ما موافقت خود را برای تشکیل جلساتی در بغداد، صرفا به همین منظور اعلام کردیم. این جلسات به هیچ عنوان به این خاطر نبود که نشان دهیم ما طرف کشوری را در این جنگ گرفتهایم و یا تصمیم داریم به عراق کمک کنیم. هر دو طرف صرفا قصد جلوگیری از خطر رویارویی اتفاقی در خلیج فارس را داشتیم.
مهمتر اینکه، هر چند ما تغییری در مقررات درگیری خود ندادیم، ولی من به ژنزال کرایست گوشزد کردم که این موضوع را به اطلاع تمام فرماندهان کشتیهای ما برساند که هر یک از آنها مورد حمایت کامل زنجیره فرماندهی قرار دارند و هر کدام از نیروها آزادند تا اقدامات لازم را برای حفاظت از کشتی و افراد خود به عمل آوردند بر اساس این دستور، نیروها مجبور نبودند صبر کنند تا به آنها حمله شود و سپس پاسخ گویند، بلکه میتوانستند در صورت لزوم، اگر فرماندهای احساس میکرد خطری متوجه آنان است، اقدام به حمله کند.
فاجعه ناو استارک باعث شد تا من به خطرات اعتماد کامل به گزارشات اولیه پی ببرم. اولین گزارشی که راجع به استارک دریافت کردم، حاکی از آن بود که کشتی مورد حمله واقع شده ولی تنها تعداد معدودی مجروح بر جای مانده است این قاعده پنتاگون که هیچ وقت روی اولین گزارشها علکس المللی نشان نده پند خوبی است که من از ژنرال وسی آموختهام. در این زمان، اعتراضات کنگره نسبت به ماموریت خلیج فارس بالا گرفت و آنها خواستار اطلاعات جزئی زیادی شدند که برایشان فرستادم این اعتراضات در یازدهم ژوئن در کنفرانس سران هفت کشور صنعتی غرب در ونیز دوباره مطرح شد که رئیس جمهور در مقابل آن، بسیار محکم ایستاد و پشتیبانی و عقیده خود را نسبت به این ماموریت مورد تاکید قرار داد و حاضر به قبول اعتراضات نشد. در تاریخ 30 ژوئن این اعتراضات توسط بعضی از سران کنگره دوباره مطرح شد. اعتراضاتی که تا پانزدهم ژوئیه ادامه داشت. در این تاریخ دمکراتهای سنا سرگرم حل یک مشکل قدیمی پارلمانی خود شده و سرانجام از تمام پیشنهادات خود جهت ممانعت از تغییر پرچمها دست برداشتند.
در 21 ژوئیه، ماموریت حفاظتی ما شروع شد و متاسفانه نفتکشی که ما اسکورت میکردیم، به نام بریج تاون با یک مین دریایی برخورد کرد و صدماتی به آن وارد شد ولی توانست خود را به کویت برساند
ایران همچون هر وقت دیگر که از عملیات برخورد تروریستی مخفی یا طرف ثالث استفاده میکرد، مدعی شد که دست خدا باعث این امر شده است.
ایران، با وجود انکار همیشگی همچنان مشغول کار گذاشتن مینهای تازه بود. در حالی که ما منتظر رسیدن مین روبهای آمریکایی بودیم.هان برنسن فرمانده نیروی خاورمیانه ای با دو یدک کش کویتی کابل درازی که بین آنها بسته شده بود مشغول پاکسازی منطقه از مینهای متصل به کف دریا بود. ابتکار این آمریکایی به نحو احسن کارگر شد و ما حتی پس از رسیدن سایر کشتیها و هلیکوپترهای مین روب خود نیز از این روش استفاده کردیم.
ما میدانستیم که مین گذاریهای احتمالا یکی از طرقی است که ایران برای حمله به ما انتخاب خواهد کرد ولی موقعیت ایران گذشته از تجربه و مهارت به شانس هم بستگی داشت. در اصل آدمیرال تام بروکس معاون سازمان اطلاعات دفاعی دنا، که مسئول پشتیبانی اطلاعاتی از آدمیرال کراو بود، در ژوئن 1987 نیروی ویژهای را سازمان داد که ماموریت آن تامین پشتیبانی اطلاعاتی 24 ساعته سازمانهای دفاعی ما در عملیات اسکورت خلیج فارس بود.
این تشکیلات ویژه که به گروه کار خلیج فارس و در بین دوستان و اعضایش به پیک ویگ معروف شد دقیقا پیش بینی کرده بود که مین گذاریهای مسلما یک خطر حقیقی ولی محدود است. از ژوئیه 1987 تا سپتامبر 1988 این تشکیلات کمکهای اطلاعاتی بی ارزشی برای کوششهای موجود در خلیج فارس ارائه داد.