فرزند بزرگ مرحوم شیخ عباس قمی نقل میکرد: پدر ما در کتابخانه خودشان مشغول مطالعه بودند. یک وقت دیدیم همین طوری که مشغول مطالعه هستند، با صدای بلند گریه میکنند. خدمت ایشان رفتم و پرسیدم که چه اتفاقی افتاده است.
به گزارش شهدای ایران به نقل از تسنیم، به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان و حضور در ماه مهمانی، پای درس اخلاق آیتالله محمدمهدی شبزندهدار مینشینیم که بخش یازدهم آن با موضوع «ظاهر و باطن نفس» در ادامه میآید:
*باطن و چهره الهی
در محضر روایتی بودیم که رسول خدا(ص) چهل توصیه به امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب(ع) داشتند. نتیجه عمل به این امور چهلگانه، رسیدن به مقامات عالیه است که نهایت آرزوی مؤمنین است. فرازهایی دیگر از این حدیث را بیان میکنیم.
«وَ أَنْ تَکُونَ سَرِیرَتَکَ کَعَلَانِیَتِکَ وَ أَنْ لَا تَکُونَ عَلَانِیَتُکَ حَسَنَةً وَ سَرِیرَتُکَ قَبِیحَةً فَإِنْ فَعَلْتَ ذَلِکَ کُنْتَ مِنَ الْمُنَافِقِینَ»، رسول خدا(ص) به حسب این نقل توصیه میفرمایند که باید سعی کنید که درون شما همانند برون شما باشد؛ ظاهر و باطن شما یکسان باشد.
مقصود از یکسان بودن ظاهر و باطن چیست؟ چهار صورت متصور است: ظاهر و باطن انسان هر دو به صلاح و سداد باشد. درونش محبت الهی و خشیت الهی هست و ظاهرش هم اینگونه است. همینطور که در باطنش نمود دارد، در چهره و اعمال و رفتارش هم نمود دارد. آثار باطن این چنین به این ظاهر شخص نفوذ کرده است و همیشه دنیا، آدمهای این جوری بودهاند. در هر جایی که یک باطن مصفایی بوده، این صفا به ظاهر آنها هم تراویده است.
مرحوم امام(ره) در تعریف از مرحوم آقای حاج سیدیوسف حکیم(ره) فرمودند که وقتی انسان ایشان را میدید، به یاد آخرت میافتاد. این چهره، یک چهره الهی است. از مرحوم استاد قاروبی(ره) شنیدم که بعد از مرحوم آقای حکیم، همه مقدمات مرجعیت برای فرزند ایشان فراهم بود، هم در سن و سالی بودند که نزد مردم پذیرفته شده بود و هم فرزند مرحوم آیتالله حکیم بودند، بعد از فوت آیتالله حکیم عشایر و دستهجات عراق برای تسلیت به منزل ایشان میآمدند و شعارشان هم این بود که «شیخ یوسف قلدناک قلدناک» ولی ایشان فرموده بودند که من صلاحیت این حرف را ندارم و به مرحوم آیتالله خوئی(ره) ارجاع دادند.
*تزویر نفس
انسان باید تربیت شده باشد تا گرفتار تزویر نفس نشود. گاهی نفس، تزویر در صلاح میکند. مثلاً عالمی را نصیحت میکند که قدم گذاشتن در مسیر مرجعیت برای ترویج و نشر شریعت برای شما واجب است و با صغری و کبریهایی بخواهد کلاه سر انسان بگذارد. بینش و بصیرت الهی میخواهد که آدم گرفتار نشود.
صورت دوم این است که ظاهر و باطن انسان یکی باشد، اما در عدم صلاح در تباهی و فساد؛ هم ظاهر و هم باطن هر دو خراب است. صورت سوم این است که باطن صالح باشد، اما ظاهرش این طور نباشد و صورت چهارم عکس این است که باطن خراب است، ولی یک ظاهر زیبنده، مؤمن و متقی نشان داده میشود.
*اگر باطن خراب، ظاهر صلاح باشد
اینجا فرمودند: «وَ أَنْ تَکُونَ سَرِیرَتَکَ کَعَلَانِیَتِکَ»، طبق فرمایش نورانی از ما خواسته شده که از این چهار صورت، دو مورد را داشته و دو مورد را نداشته باشیم. روشن است که این جمله «وَ أَنْ تَکُونَ سَرِیرَتَکَ کَعَلَانِیَتِکَ» از دو صورتش انصراف دارد. شارع نمیخواهد دعوت کند به اینکه این جور باشیم. اگرچه ممکن است بگویند که خب اگر کسی دید باطنش خراب است، حالا ظاهرش را هم ریا نکند و مثل باطن خودش قرار بدهد؛ از یک خباثت نجات یافته و آن نفاق است. ولی در عین حال این مدعو شارع نیست. لذا میماند دو صورت که یا هر دو در صلاح باشد یا اینکه اینجور نباشد که باطن خراب و ظاهر صلاح باشد.
این جمله رسول خدا(ص) ولو یک انصرافی دارد و انسان زکی متوجه این نکات میشود، ولی چون ممکن است شبههای داشته باشد، خودشان تفسیر کرده و بدل تفسیر آوردهاند. این جمله بعد، بدل تفسیر آن است.
«وَ أَنْ لَا تَکُونَ عَلَانِیَتُکَ حَسَنَةً وَ سَرِیرَتُکَ قَبِیحَةً»، هر کس تو را میبیند، میگوید ظاهر متدین، با تقوا، خداترس و با اخلاق دارید؛ در حالی که باطنت اینگونه نیست. از این حالت نهی شده است، گاهی انسان بعضی افراد را میبیند که اینطور هستند. مثلاً کسی که وضعش بد نیست، لباس مندرس میپوشد تا خودش را فقیر و مستضعف نشان دهد و عواطف مردم را به خودش جلب کند، یا شخصی که خشیت الهی ندارد، ولی سرش را کج میگیرد و زبان ذاکری نشان میدهد که دیگران خیال کنند که این آدم، آدم زاهد و خداترسی است.
«فَإِنْ فَعَلْتَ ذَلِکَ کُنْتَ مِنَ الْمُنَافِقِینَ»، اینها صفاتی است که فرمودهاند نباید این طور باشید و اگر این جور بودید، منافق هستید. این نشان میدهد که آدمی که این طور است و معاذالله عقایدش مشکل دارد، یعنی به آن خدایی که عالم به خفایا و اسرار انسانهاست، اعتقاد عملی ندارد.
«وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى»، اگر انسان این عقیده را داشته باشد که خدای متعال «یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى» است، خودش را در محضر او میبیند و شکی در این امور ندارد. اما وقتی باطن خودش را در محضر مبارک خداوند تصحیح و تهذیب نمیکند و برای خلق خدا که هیچ کاری از آن ها ساخته نیست، خودش را صالح نشان میدهد، این دلالت میکند که عقاید این شخص اشکال دارد.
*مبارزه منفی با رذایل اخلاقی
بنابراین، اگر کسی درونش اصلاح نشده باشد، نباید ظاهر خودش را نیکو جلوه دهد و از این کار نهی شده است. البته ما مواردی داریم که در شرع دستور داده شده که با آن مبارزه منفی بشود. مثلاً کسی که خدای ناکرده صفت حسد در او وجود دارد، با این حالت نفسانی حسد، مبارزه منفی انجام دهد؛ یعنی وقتی میبینید که دیگران به موفقیتهایی نایل شدند، برای آنها دعا و ابراز خوشحال کند، یا برای رسیدن آنها به موفقیتهایشان به آنها کمک کند.
اینها همه برخلاف آن سلیقه باطنی است که حسادت است، اما این دستور شارع است. لذا فرمودهاند که حسادت باطنی حرام نیست، ولی حسادت ورزیدن ظاهری اشکال دارد و ریشهکن کردن آن هم کار آسانی نیست. برای کسانی که میخواهند مناصب اجتماعی پیدا کنند، این تهذیب، خیلی مهم است.
در یک جریانی مرحوم آخوند خراسانی به مرحوم آیتالله العظمی بروجردی که شاگرد ایشان بوده، سفارش میکنند که در ایران با حاکم آن زمان ملاقاتی داشته باشند و مطلبی را بگویند . ایشان قبول نمیکنند و میفرمایند: علت قبول نکردن من این بود که میدانستم که ان حاکم قبول نمیکند. رفتن من و گفتن من، غیر از اینکه آبرو و مکانت مرا از بین ببرد، ثمره دیگری ندارد.
آبرو، نعمت خداست و کسی حق ندارد آبرویش را بدون دلیل از بین ببرد. البته گاهی برای پیشبرد اهداف اسلام باید از آبرو هم مثل جان و مال در راه خدا گذشت؛ این اشکالی ندارد. اما اگر کسی بیخود و بیوجه آبروی خودش را بدهد که هیچ اثری بر آن مترتب نیست، کار درستی نکرده است.
*بهترین مال
در روایات آمده است: «خَیرُ المالِ ما وَقی بِهِ العِرْضَ»، بهترین مالها، مالی است که به واسطه آن، عرض و آبروی انسان حفظ شود. در اسلام به این کار توصیه شده و خواسته اسلام است. انسان حق ندارد گناهان خودش - حتی گناهان بزرگ - را برای دیگران بگوید، بلکه باید بین خودش و خدا توبه و استغفار کند. فرمودهاند که لازم نیست گناهی را که حدّ یا تعزیر دارد، برای کسی بگویید.
*حکایتی از تقلید مرحوم حاجآقا مصطفی
والد ما میفرمودند که از مرحوم حاج آقا مصطفی - فرزند امام- شنیدم که فرمودند: میخواستم از مرحوم آقای بروجردی تقلید کنم؛ از پدرم پرسیدم که شما از کجا آقای بروجردی را عادل میدانید و دلیل شما بر عدالت آقای بروجردی چیست؟ مرحوم امام فرمودند: آقای بروجردی از آن ساداتی است که وقتی یک امر ناملایمی را میبیند، خیلی جوش میآورد، اما هیچ وقت از مرز شرع خارج نمیشود؛ آن چنان بر خودش مسلط است که علیرغم این حالت نفسانی، هرگز از مرز شرع خارج نمیشود که به کسی بیادبی کند.
*نفاق نشان ندهید
آنچه که از این حدیث شریف استفاده میشود، این است که سعی کنید آشکار و نهان شما مثل هم باشد و نفاق به خرج ندهید، اما آن مواردی که برای مبارزه منفی با بیماریهای باطنی نفس است - که قهراً نتیجهاش این است که در ظاهر مردم از ما چیزی میبینند که در واقع نداریم - ما این کارها را انجام میدهیم که آن باطن را درست کنیم و مقصودمان ریاکاری نیست. مقصود ما این نیست که بر خلاف باطنمان، ظاهرمان را خوب نشان بدهیم که بله، ما خیلی صالح هستیم، بلکه مقصودمان این است که آن باطن را با این مبارزه منفی اصلاح کنیم.
همچنین چون شارع امر فرموده است که آبرومندی خودت را حفظ کن، از این باب این گونه عمل میکند؛ یا در شرع فرموده که طبق صفات نفسانی عمل نکن و اگر حسادت واقعی داری، در ظاهر به آن عمل نکن. اینها برای این نیست که انسان بخواهد مردم را در اشتباه بیندازد و بخواهد ریاکاری کند، اگر هدف این باشد، مذموم است.
*نتیجه عمل به توصیههای پیامبر
به خودم و به همه شما عزیزان عرض میکنم که این فرمایشها دارای نکتههای مهمی است که رسول خدا(ص) از بین همه آموزههایی که آن بزرگوار از طرف خدای متعال برای بشر آورد، این چهل امر را در اینجا میفرمایند که اگر کسی این امور را در خودش پیاده کرد، به این مقامات راه پیدا میکند. پیاده شدن این امور کانه ملازمه با اصلاح بسیاری از امور دیگر و تحلّی به بسیاری از امور دیگردارد. مثلاً کسی که بخواهد سریره و علانیهاش مثل هم باشد و اهل ریا نباشد؛ چقدر صفات دیگر را میطلبد، چقدر معرفت میخواهد، چقدر همت میخواهد، چقدر جهاد نفس میخواهد. این، بسیاری از خوبیهای دیگر را به همراه دارد.
*دقت در انتخاب همنشین
بعد فرمودند: «وَ أَنْ لَا تَکْذِبَ وَ أَنْ لَا تُخَالِطَ الْکَذَّابِینَ»، دستورالعمل دیگر رسول خدا(ص) این است که نه خودت دروغ بگو و نه با آدمهای کذاب معاشرت داشته باش. ممکن است که کسی خودش دروغ نمیگوید، اما دوستان و رفقا و هم مجلسیها و کسانی که با او نشست و برخاست دارند، کذاباند و مراعات این گناه الهی را نمیکنند.
*حکایتی در مورد شیخ عباس قمی
والد ما از مرحوم شیخ علی محدثزاده - فرزند بزرگ مرحوم شیخ عباس قمی، صاحب مفاتیح الجنان - نقل میکردند که ایشان میفرمودند: پدر ما در کتابخانه خودشان مشغول مطالعه بودند. یک وقت دیدیم همینطوری که مشغول مطالعه هستند، با صدای بلند گریه میکنند. خدمت ایشان رفتم و پرسیدم که چه اتفاقی افتاده است؟ ایشان فرمودند که روایات باب کذب را مطالعه میکردم، یادم آمد که در عمرم یک بار دروغ گغتم. آن وقت هم که دروغ گفتم، تشخیص دادم که این دروغ مصلحت دارد و دروغ مصلحتآمیز هم حرام نیست، اما الآن میترسم که اشتباه کرده باشم. آن دروغی که گفتم، این بود که من در حجاز میخواستم از علمای عامه اجازه نقل حدیث بگیرم. برخی از علمای عامه در مورد یکی از فروع دین و معتقدات شیعه از من سؤال کردند که من در جواب آنها گفتم که عوام شیعه این کار را انجام میدهند. این جواب یک مفهوم دارد و مفهومش این است که علمای شیعه این کار را نمیکنند و قصدم از گفتن این جواب، این بود که اینها اجازه نقل روایت بدهند. ولی حالا میترسم این کار درست نبوده و من مشمول این روایات باشم.
آدمهایی که مواظب خودشان و به فکر آخرت خودشان هستند و واقعاً باورشان آمده که دنیا فانی است و باید از آن گذشت «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ» و به فکر آخرت بود، اینگونه به یک احتمال که نکند من این جور هستم، منقلب میشوند.
*اجتناب از دروغ
به اوضاع خودمان نگاه کنیم که کذب و نقل کذب و امثال اینها کانه قبح یا حرمتش برداشته شده است. بنده بعضی از اهل تقوا را سراغ دارم که به بعضی از مجالس روضه نمیرفتند؛ میگفتند این آقایی که بالای منبر حرف میزند، دروغ میگوید و حضور در مجلس دروغ هم حرام است. اخیراً دیدم که یکی از بزرگان علما پای منبر کسی نشسته بود و شخصی که روضه میخواند، گفت: حضرت زینب(س) در مجلس یزید فلان مطلب را سه بار تکرار کردند. آن آقا از جا بلند میشود و میگوید که خاک بر دهانت باد؛ حضرت زینب (س) یک بار گفتند.
دروغ خیلی گناه بزرگی است و یکی از چیزهایی که در حرمت مثل دروغ است، قول به غیر علم است؛ یعنی چیزی را که انسان نمیداند که واقعیت دارد یا نه، به راحتی بگوید. اگرچه به قول به غیر علم نمیتوان دروغ گغت و به ادّله دروغ هم نمیشود برای آن استناد کرد، اما خودش یک محرم دیگر و از چیزهایی است که امروزه مبتلا به آن فراوان شده است.
*تساهل و تسامح در وظایف الهی
انسان باید خیلی مواظب باشد. یک وقت انسان میبیند که سالیانی از عمر و طلبگی و همه چیزش گذشته، اما ترقی نکرده است. بعد وقتی ریشهیابی میکند، میبیند علتش همین تساهلها و تسامحها در وظایف الهیاش بوده است که سبب شده توفیقات الهی سلب بشود و انسان ترقی نکند.
مردی خدمت حضرت امیرالمؤمنین(ع) رسید و عرض کرد که من توفیق بیدار شدن برای نماز شب را ندارم. حضرت(ع) فرمودند: گناهانت تو را زمینگیر کرده است (و اینکه بیداری نمیشوی، سرش این است). خیلی وقتها علت ترقی نکردن انسان، ارتکاب معاصی است. خدای متعال ذهن او را از فعال بودن باز میدارد و این نعمت را به ایشان نمیدهد که قوه اجتهاد و قوه نظر داشته باشد؛ فتح آفاقی برایش رخ نمیدهد و شخص نمیداند به چه دلیل رشد نمیکند.
*اجتناب از احتمال غیبت
در احوالات بزرگان سلف ما نقل شده که اینها چقدر مواظب غیبت بودند. مثلاً درباره بعضی از مراجع شنیدهام که نه تنها در زمان مرجعیتشان، بلکه در همان زمان طلبگی و زمانی که فاضل بودند و با طلاب محشور بودند، اصلاً کسی جرأت نمیکرده پیش آنها حرفی بزند که احتمال غیبت و یا احتمال دروغ داشته باشد. آن وقت خداوند متعال در ازای این عمل، مقام فقاهت و مقام ترویج شریعت را میدهد و چه کارهای بزرگی به دست او انجام میشود. اینها چیزهای کمی نیست که خدای متعال میدهد. این مواظبتهاست که خدای متعال انسان را مبدأ خیراتی قرار میدهد که تا سالیان فراوان در نامه عملش برکات سرازیر است. مخصوصاً ما که میخواهیم منبر برویم و صحبت کنیم، باید خیلی توجه داشته باشیم.
مرحوم حاجی نوری در کتاب شریف «لؤلؤ و مرجان» که برای شرایط و خصوصیات منبر نوشته، یکی از چیزهایی که خیلی روی آن تکیه و توصیه میکند، همین مسأله دروغ است که انسان مواظب باشد مبتلا به دروغ گفتن نشود.
*رمز سلامت انسان
«وَ أَنْ لَا تَغْضَبَ إِذَا سَمِعْتَ حَقّاً»، این هم امر بسیار مهمی است. وقتی مطلب حقی را میشنوید که ممکن است این مطلب حق مورد پسند شما نباشد، اینجا غضبناک نشوید. گاهی انسان به خصوص در اموری که به آن خیلی علاقهمند است، وقتی مخالف آن را از دیگری میشنود، حالت غضب در او فوران میکند. اینجا به ما دستور دادهاند که خودت را طوری تربیت کن که این حالت به شما دست ندهد. این رمز سلامت فردی و همچنین سلامت خانوادگی انسان است.
بسیاری از مشکلاتی که برای افراد در زندگیها، زندگی زن و شوهری، فرزندان، اقوام، خویشان، پدر و مادرها پیدا میشود، برای همین است که انسان نتوانسته است جلوی غضب خودش را بگیرد. غضب که آمد؛ تصمیمات غیر صحیح گرفته میشود، افعال غیرصحیح از انسان سر میزند و انسان خدای ناکرده مبتلا به خیلی از گناهان میشود. ضرب و شتمها، بیحرمتیها، خلاف گفتنها و خیلی چیزهای دیگر، برای این است که انسان غضبش را کنترل نکرده است. البته گاهی انسان غضب میکند برای اینکه باطلی را شنیده، یا باطلی دارد ترویج میشود، یا حقی دارد تضییع میشود، این غضب، نعمت است و اینجا جای غضب است. اما جایی که کسی اشکال کرده که این کار شما یا حرفت درست نیست، اینجا نباید غضبناک شد؛ این منهی است.
خدای متعال همه ما را توفیق تحلّی به این اخلاق حمیدهای که رسول خدا(ص) برای سعادتمندی ما توصیه فرمودهاند، عنایت بفرماید و دست همه ما را برای تربیت نفوسمان و بعد تربیت جامعهمان بگیرد.
*باطن و چهره الهی
در محضر روایتی بودیم که رسول خدا(ص) چهل توصیه به امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب(ع) داشتند. نتیجه عمل به این امور چهلگانه، رسیدن به مقامات عالیه است که نهایت آرزوی مؤمنین است. فرازهایی دیگر از این حدیث را بیان میکنیم.
«وَ أَنْ تَکُونَ سَرِیرَتَکَ کَعَلَانِیَتِکَ وَ أَنْ لَا تَکُونَ عَلَانِیَتُکَ حَسَنَةً وَ سَرِیرَتُکَ قَبِیحَةً فَإِنْ فَعَلْتَ ذَلِکَ کُنْتَ مِنَ الْمُنَافِقِینَ»، رسول خدا(ص) به حسب این نقل توصیه میفرمایند که باید سعی کنید که درون شما همانند برون شما باشد؛ ظاهر و باطن شما یکسان باشد.
مقصود از یکسان بودن ظاهر و باطن چیست؟ چهار صورت متصور است: ظاهر و باطن انسان هر دو به صلاح و سداد باشد. درونش محبت الهی و خشیت الهی هست و ظاهرش هم اینگونه است. همینطور که در باطنش نمود دارد، در چهره و اعمال و رفتارش هم نمود دارد. آثار باطن این چنین به این ظاهر شخص نفوذ کرده است و همیشه دنیا، آدمهای این جوری بودهاند. در هر جایی که یک باطن مصفایی بوده، این صفا به ظاهر آنها هم تراویده است.
مرحوم امام(ره) در تعریف از مرحوم آقای حاج سیدیوسف حکیم(ره) فرمودند که وقتی انسان ایشان را میدید، به یاد آخرت میافتاد. این چهره، یک چهره الهی است. از مرحوم استاد قاروبی(ره) شنیدم که بعد از مرحوم آقای حکیم، همه مقدمات مرجعیت برای فرزند ایشان فراهم بود، هم در سن و سالی بودند که نزد مردم پذیرفته شده بود و هم فرزند مرحوم آیتالله حکیم بودند، بعد از فوت آیتالله حکیم عشایر و دستهجات عراق برای تسلیت به منزل ایشان میآمدند و شعارشان هم این بود که «شیخ یوسف قلدناک قلدناک» ولی ایشان فرموده بودند که من صلاحیت این حرف را ندارم و به مرحوم آیتالله خوئی(ره) ارجاع دادند.
*تزویر نفس
انسان باید تربیت شده باشد تا گرفتار تزویر نفس نشود. گاهی نفس، تزویر در صلاح میکند. مثلاً عالمی را نصیحت میکند که قدم گذاشتن در مسیر مرجعیت برای ترویج و نشر شریعت برای شما واجب است و با صغری و کبریهایی بخواهد کلاه سر انسان بگذارد. بینش و بصیرت الهی میخواهد که آدم گرفتار نشود.
صورت دوم این است که ظاهر و باطن انسان یکی باشد، اما در عدم صلاح در تباهی و فساد؛ هم ظاهر و هم باطن هر دو خراب است. صورت سوم این است که باطن صالح باشد، اما ظاهرش این طور نباشد و صورت چهارم عکس این است که باطن خراب است، ولی یک ظاهر زیبنده، مؤمن و متقی نشان داده میشود.
*اگر باطن خراب، ظاهر صلاح باشد
اینجا فرمودند: «وَ أَنْ تَکُونَ سَرِیرَتَکَ کَعَلَانِیَتِکَ»، طبق فرمایش نورانی از ما خواسته شده که از این چهار صورت، دو مورد را داشته و دو مورد را نداشته باشیم. روشن است که این جمله «وَ أَنْ تَکُونَ سَرِیرَتَکَ کَعَلَانِیَتِکَ» از دو صورتش انصراف دارد. شارع نمیخواهد دعوت کند به اینکه این جور باشیم. اگرچه ممکن است بگویند که خب اگر کسی دید باطنش خراب است، حالا ظاهرش را هم ریا نکند و مثل باطن خودش قرار بدهد؛ از یک خباثت نجات یافته و آن نفاق است. ولی در عین حال این مدعو شارع نیست. لذا میماند دو صورت که یا هر دو در صلاح باشد یا اینکه اینجور نباشد که باطن خراب و ظاهر صلاح باشد.
این جمله رسول خدا(ص) ولو یک انصرافی دارد و انسان زکی متوجه این نکات میشود، ولی چون ممکن است شبههای داشته باشد، خودشان تفسیر کرده و بدل تفسیر آوردهاند. این جمله بعد، بدل تفسیر آن است.
«وَ أَنْ لَا تَکُونَ عَلَانِیَتُکَ حَسَنَةً وَ سَرِیرَتُکَ قَبِیحَةً»، هر کس تو را میبیند، میگوید ظاهر متدین، با تقوا، خداترس و با اخلاق دارید؛ در حالی که باطنت اینگونه نیست. از این حالت نهی شده است، گاهی انسان بعضی افراد را میبیند که اینطور هستند. مثلاً کسی که وضعش بد نیست، لباس مندرس میپوشد تا خودش را فقیر و مستضعف نشان دهد و عواطف مردم را به خودش جلب کند، یا شخصی که خشیت الهی ندارد، ولی سرش را کج میگیرد و زبان ذاکری نشان میدهد که دیگران خیال کنند که این آدم، آدم زاهد و خداترسی است.
«فَإِنْ فَعَلْتَ ذَلِکَ کُنْتَ مِنَ الْمُنَافِقِینَ»، اینها صفاتی است که فرمودهاند نباید این طور باشید و اگر این جور بودید، منافق هستید. این نشان میدهد که آدمی که این طور است و معاذالله عقایدش مشکل دارد، یعنی به آن خدایی که عالم به خفایا و اسرار انسانهاست، اعتقاد عملی ندارد.
«وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى»، اگر انسان این عقیده را داشته باشد که خدای متعال «یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى» است، خودش را در محضر او میبیند و شکی در این امور ندارد. اما وقتی باطن خودش را در محضر مبارک خداوند تصحیح و تهذیب نمیکند و برای خلق خدا که هیچ کاری از آن ها ساخته نیست، خودش را صالح نشان میدهد، این دلالت میکند که عقاید این شخص اشکال دارد.
*مبارزه منفی با رذایل اخلاقی
بنابراین، اگر کسی درونش اصلاح نشده باشد، نباید ظاهر خودش را نیکو جلوه دهد و از این کار نهی شده است. البته ما مواردی داریم که در شرع دستور داده شده که با آن مبارزه منفی بشود. مثلاً کسی که خدای ناکرده صفت حسد در او وجود دارد، با این حالت نفسانی حسد، مبارزه منفی انجام دهد؛ یعنی وقتی میبینید که دیگران به موفقیتهایی نایل شدند، برای آنها دعا و ابراز خوشحال کند، یا برای رسیدن آنها به موفقیتهایشان به آنها کمک کند.
اینها همه برخلاف آن سلیقه باطنی است که حسادت است، اما این دستور شارع است. لذا فرمودهاند که حسادت باطنی حرام نیست، ولی حسادت ورزیدن ظاهری اشکال دارد و ریشهکن کردن آن هم کار آسانی نیست. برای کسانی که میخواهند مناصب اجتماعی پیدا کنند، این تهذیب، خیلی مهم است.
در یک جریانی مرحوم آخوند خراسانی به مرحوم آیتالله العظمی بروجردی که شاگرد ایشان بوده، سفارش میکنند که در ایران با حاکم آن زمان ملاقاتی داشته باشند و مطلبی را بگویند . ایشان قبول نمیکنند و میفرمایند: علت قبول نکردن من این بود که میدانستم که ان حاکم قبول نمیکند. رفتن من و گفتن من، غیر از اینکه آبرو و مکانت مرا از بین ببرد، ثمره دیگری ندارد.
آبرو، نعمت خداست و کسی حق ندارد آبرویش را بدون دلیل از بین ببرد. البته گاهی برای پیشبرد اهداف اسلام باید از آبرو هم مثل جان و مال در راه خدا گذشت؛ این اشکالی ندارد. اما اگر کسی بیخود و بیوجه آبروی خودش را بدهد که هیچ اثری بر آن مترتب نیست، کار درستی نکرده است.
*بهترین مال
در روایات آمده است: «خَیرُ المالِ ما وَقی بِهِ العِرْضَ»، بهترین مالها، مالی است که به واسطه آن، عرض و آبروی انسان حفظ شود. در اسلام به این کار توصیه شده و خواسته اسلام است. انسان حق ندارد گناهان خودش - حتی گناهان بزرگ - را برای دیگران بگوید، بلکه باید بین خودش و خدا توبه و استغفار کند. فرمودهاند که لازم نیست گناهی را که حدّ یا تعزیر دارد، برای کسی بگویید.
*حکایتی از تقلید مرحوم حاجآقا مصطفی
والد ما میفرمودند که از مرحوم حاج آقا مصطفی - فرزند امام- شنیدم که فرمودند: میخواستم از مرحوم آقای بروجردی تقلید کنم؛ از پدرم پرسیدم که شما از کجا آقای بروجردی را عادل میدانید و دلیل شما بر عدالت آقای بروجردی چیست؟ مرحوم امام فرمودند: آقای بروجردی از آن ساداتی است که وقتی یک امر ناملایمی را میبیند، خیلی جوش میآورد، اما هیچ وقت از مرز شرع خارج نمیشود؛ آن چنان بر خودش مسلط است که علیرغم این حالت نفسانی، هرگز از مرز شرع خارج نمیشود که به کسی بیادبی کند.
*نفاق نشان ندهید
آنچه که از این حدیث شریف استفاده میشود، این است که سعی کنید آشکار و نهان شما مثل هم باشد و نفاق به خرج ندهید، اما آن مواردی که برای مبارزه منفی با بیماریهای باطنی نفس است - که قهراً نتیجهاش این است که در ظاهر مردم از ما چیزی میبینند که در واقع نداریم - ما این کارها را انجام میدهیم که آن باطن را درست کنیم و مقصودمان ریاکاری نیست. مقصود ما این نیست که بر خلاف باطنمان، ظاهرمان را خوب نشان بدهیم که بله، ما خیلی صالح هستیم، بلکه مقصودمان این است که آن باطن را با این مبارزه منفی اصلاح کنیم.
همچنین چون شارع امر فرموده است که آبرومندی خودت را حفظ کن، از این باب این گونه عمل میکند؛ یا در شرع فرموده که طبق صفات نفسانی عمل نکن و اگر حسادت واقعی داری، در ظاهر به آن عمل نکن. اینها برای این نیست که انسان بخواهد مردم را در اشتباه بیندازد و بخواهد ریاکاری کند، اگر هدف این باشد، مذموم است.
*نتیجه عمل به توصیههای پیامبر
به خودم و به همه شما عزیزان عرض میکنم که این فرمایشها دارای نکتههای مهمی است که رسول خدا(ص) از بین همه آموزههایی که آن بزرگوار از طرف خدای متعال برای بشر آورد، این چهل امر را در اینجا میفرمایند که اگر کسی این امور را در خودش پیاده کرد، به این مقامات راه پیدا میکند. پیاده شدن این امور کانه ملازمه با اصلاح بسیاری از امور دیگر و تحلّی به بسیاری از امور دیگردارد. مثلاً کسی که بخواهد سریره و علانیهاش مثل هم باشد و اهل ریا نباشد؛ چقدر صفات دیگر را میطلبد، چقدر معرفت میخواهد، چقدر همت میخواهد، چقدر جهاد نفس میخواهد. این، بسیاری از خوبیهای دیگر را به همراه دارد.
*دقت در انتخاب همنشین
بعد فرمودند: «وَ أَنْ لَا تَکْذِبَ وَ أَنْ لَا تُخَالِطَ الْکَذَّابِینَ»، دستورالعمل دیگر رسول خدا(ص) این است که نه خودت دروغ بگو و نه با آدمهای کذاب معاشرت داشته باش. ممکن است که کسی خودش دروغ نمیگوید، اما دوستان و رفقا و هم مجلسیها و کسانی که با او نشست و برخاست دارند، کذاباند و مراعات این گناه الهی را نمیکنند.
*حکایتی در مورد شیخ عباس قمی
والد ما از مرحوم شیخ علی محدثزاده - فرزند بزرگ مرحوم شیخ عباس قمی، صاحب مفاتیح الجنان - نقل میکردند که ایشان میفرمودند: پدر ما در کتابخانه خودشان مشغول مطالعه بودند. یک وقت دیدیم همینطوری که مشغول مطالعه هستند، با صدای بلند گریه میکنند. خدمت ایشان رفتم و پرسیدم که چه اتفاقی افتاده است؟ ایشان فرمودند که روایات باب کذب را مطالعه میکردم، یادم آمد که در عمرم یک بار دروغ گغتم. آن وقت هم که دروغ گفتم، تشخیص دادم که این دروغ مصلحت دارد و دروغ مصلحتآمیز هم حرام نیست، اما الآن میترسم که اشتباه کرده باشم. آن دروغی که گفتم، این بود که من در حجاز میخواستم از علمای عامه اجازه نقل حدیث بگیرم. برخی از علمای عامه در مورد یکی از فروع دین و معتقدات شیعه از من سؤال کردند که من در جواب آنها گفتم که عوام شیعه این کار را انجام میدهند. این جواب یک مفهوم دارد و مفهومش این است که علمای شیعه این کار را نمیکنند و قصدم از گفتن این جواب، این بود که اینها اجازه نقل روایت بدهند. ولی حالا میترسم این کار درست نبوده و من مشمول این روایات باشم.
آدمهایی که مواظب خودشان و به فکر آخرت خودشان هستند و واقعاً باورشان آمده که دنیا فانی است و باید از آن گذشت «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ» و به فکر آخرت بود، اینگونه به یک احتمال که نکند من این جور هستم، منقلب میشوند.
*اجتناب از دروغ
به اوضاع خودمان نگاه کنیم که کذب و نقل کذب و امثال اینها کانه قبح یا حرمتش برداشته شده است. بنده بعضی از اهل تقوا را سراغ دارم که به بعضی از مجالس روضه نمیرفتند؛ میگفتند این آقایی که بالای منبر حرف میزند، دروغ میگوید و حضور در مجلس دروغ هم حرام است. اخیراً دیدم که یکی از بزرگان علما پای منبر کسی نشسته بود و شخصی که روضه میخواند، گفت: حضرت زینب(س) در مجلس یزید فلان مطلب را سه بار تکرار کردند. آن آقا از جا بلند میشود و میگوید که خاک بر دهانت باد؛ حضرت زینب (س) یک بار گفتند.
دروغ خیلی گناه بزرگی است و یکی از چیزهایی که در حرمت مثل دروغ است، قول به غیر علم است؛ یعنی چیزی را که انسان نمیداند که واقعیت دارد یا نه، به راحتی بگوید. اگرچه به قول به غیر علم نمیتوان دروغ گغت و به ادّله دروغ هم نمیشود برای آن استناد کرد، اما خودش یک محرم دیگر و از چیزهایی است که امروزه مبتلا به آن فراوان شده است.
*تساهل و تسامح در وظایف الهی
انسان باید خیلی مواظب باشد. یک وقت انسان میبیند که سالیانی از عمر و طلبگی و همه چیزش گذشته، اما ترقی نکرده است. بعد وقتی ریشهیابی میکند، میبیند علتش همین تساهلها و تسامحها در وظایف الهیاش بوده است که سبب شده توفیقات الهی سلب بشود و انسان ترقی نکند.
مردی خدمت حضرت امیرالمؤمنین(ع) رسید و عرض کرد که من توفیق بیدار شدن برای نماز شب را ندارم. حضرت(ع) فرمودند: گناهانت تو را زمینگیر کرده است (و اینکه بیداری نمیشوی، سرش این است). خیلی وقتها علت ترقی نکردن انسان، ارتکاب معاصی است. خدای متعال ذهن او را از فعال بودن باز میدارد و این نعمت را به ایشان نمیدهد که قوه اجتهاد و قوه نظر داشته باشد؛ فتح آفاقی برایش رخ نمیدهد و شخص نمیداند به چه دلیل رشد نمیکند.
*اجتناب از احتمال غیبت
در احوالات بزرگان سلف ما نقل شده که اینها چقدر مواظب غیبت بودند. مثلاً درباره بعضی از مراجع شنیدهام که نه تنها در زمان مرجعیتشان، بلکه در همان زمان طلبگی و زمانی که فاضل بودند و با طلاب محشور بودند، اصلاً کسی جرأت نمیکرده پیش آنها حرفی بزند که احتمال غیبت و یا احتمال دروغ داشته باشد. آن وقت خداوند متعال در ازای این عمل، مقام فقاهت و مقام ترویج شریعت را میدهد و چه کارهای بزرگی به دست او انجام میشود. اینها چیزهای کمی نیست که خدای متعال میدهد. این مواظبتهاست که خدای متعال انسان را مبدأ خیراتی قرار میدهد که تا سالیان فراوان در نامه عملش برکات سرازیر است. مخصوصاً ما که میخواهیم منبر برویم و صحبت کنیم، باید خیلی توجه داشته باشیم.
مرحوم حاجی نوری در کتاب شریف «لؤلؤ و مرجان» که برای شرایط و خصوصیات منبر نوشته، یکی از چیزهایی که خیلی روی آن تکیه و توصیه میکند، همین مسأله دروغ است که انسان مواظب باشد مبتلا به دروغ گفتن نشود.
*رمز سلامت انسان
«وَ أَنْ لَا تَغْضَبَ إِذَا سَمِعْتَ حَقّاً»، این هم امر بسیار مهمی است. وقتی مطلب حقی را میشنوید که ممکن است این مطلب حق مورد پسند شما نباشد، اینجا غضبناک نشوید. گاهی انسان به خصوص در اموری که به آن خیلی علاقهمند است، وقتی مخالف آن را از دیگری میشنود، حالت غضب در او فوران میکند. اینجا به ما دستور دادهاند که خودت را طوری تربیت کن که این حالت به شما دست ندهد. این رمز سلامت فردی و همچنین سلامت خانوادگی انسان است.
بسیاری از مشکلاتی که برای افراد در زندگیها، زندگی زن و شوهری، فرزندان، اقوام، خویشان، پدر و مادرها پیدا میشود، برای همین است که انسان نتوانسته است جلوی غضب خودش را بگیرد. غضب که آمد؛ تصمیمات غیر صحیح گرفته میشود، افعال غیرصحیح از انسان سر میزند و انسان خدای ناکرده مبتلا به خیلی از گناهان میشود. ضرب و شتمها، بیحرمتیها، خلاف گفتنها و خیلی چیزهای دیگر، برای این است که انسان غضبش را کنترل نکرده است. البته گاهی انسان غضب میکند برای اینکه باطلی را شنیده، یا باطلی دارد ترویج میشود، یا حقی دارد تضییع میشود، این غضب، نعمت است و اینجا جای غضب است. اما جایی که کسی اشکال کرده که این کار شما یا حرفت درست نیست، اینجا نباید غضبناک شد؛ این منهی است.
خدای متعال همه ما را توفیق تحلّی به این اخلاق حمیدهای که رسول خدا(ص) برای سعادتمندی ما توصیه فرمودهاند، عنایت بفرماید و دست همه ما را برای تربیت نفوسمان و بعد تربیت جامعهمان بگیرد.