شهدای ایران: مهدی محمدی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت: قضاوت درباره اینکه تا روز 30 تیر در مذاکرات هستهای چه رخ خواهد داد، همچنان بسیار دشوار است. علت این امر هم این نیست که اطلاعات کافی درباره محتوای مذاکرات وجود ندارد، بلکه علت این است که حتی خود مذاکرهکنندگان هم که در بطن مذاکرات قرار دارند، نمیدانند تا دقیقه 90 چه رخ خواهد داد. نخستین نکته این است که ظاهرا آمریکاییها منتظرند ـ و مطمئن ـ که ایران در لحظات آخر کوتاه بیاید. اکنون مهمترین اختلاف میان دو طرف، ابعاد و حجم ظرفیت غنیسازی است که ایران میتواند در طول گام نهایی حفظ کند. آمریکاییها میگویند حداکثر 6000 ماشین سانتریفیوژ را خواهند پذیرفت تا زمان گریز هستهای ایران به بیش از 6 ماه افزایش پیدا کند اما طرف ایرانی میگوید نیازهای عملیاش اقتضا میکند کل تعداد ماشینهای فعلی را نگهدارد و درباره نحوه افزایش آن تا 50 هزار عدد در سالهای آینده مذاکره کند. وندی شرمن، رئیس تیم مذاکرهکننده آمریکا قبل از آغاز مذاکرات به خبرنگاران در وین گفته است میداند ایران موضع واقعی خود در این باره را تا لحظات آخر رو نخواهد کرد و اگر بنا باشد کوتاه بیاید، این امر را تا حداکثر مقدار ممکن به تعویق خواهد انداخت.
رفعاین سوءتفاهم در ذهن طرف غربی ـ که البته متاسفانه باید گفت مستقیما محصول متن توافقژنو استـ مستلزم آن است که ایران بهطور رسمی و علنی به این مساله تصریح کند که اگر آمریکاییها توافق نهایی را به «برچیدن ظرفیت غنیسازی صنعتی در ایران» مشروط کنند، مذاکرات قطعا شکست خواهد خورد. «اعلان رسمی و علنی خطوط قرمز» در شرایطی که طرف مقابل بشدت نیازمند توافق است، نقض آن از سوی آمریکا را بسیار دشوار خواهد کرد اما تا وقتی که طرف ایرانی خطوطقرمز خود را رسمی و علنی نکند و به بیان تلویحی آن در مذاکرات درگوشی پشت درهای بسته بسنده کند، نمیتوان جلوی این سوءتفاهم از جانب آمریکاییها را که آنچه ایران میگوید «ابزاری برای چانهزنی تا دقیقه 90» است، گرفت. ایجاد ابهام به گونهای که طرف غربی نتواند میان «ابزارهای چانهزنی» و «خطوطقرمز واقعی» تفکیک کند، شاید تا جایی به مذاکرات کمک کرده باشد ولی اکنون دیگر خاصیت خود را از دست داده و باید با یک استراتژی قاطعانه و صریح جایگزین شود. آمریکا به دلایلی که بزودی از آن سخن خواهیم گفت بشدت نیازمند توافق است.
مذاکرهکنندگان ایران باید بتوانند از این نیاز به نحو حداکثری برای افزایش قدرت چانهزنی خود در مذاکرات بهره ببرند. به لحاظ راهبردی یکی از دقیقترین جملاتی که میتوان درباره مذاکرات فعلی گفت، این است که تنها خطقرمز واقعی آمریکا شکست مذاکرات است و جز این، هیچ خطقرمز کاملا واقعی وجود ندارد. تحت این شرایط، تیم ایرانی باید بداند تنها روش آنچه آقای ظریف «توهمزدایی از آمریکا» خوانده این است که دورنمای شکست مذاکرات به شفافترین وجه ممکن آشکار شود. بگذارید صریحتر بگوییم؛ اگر میخواهید مذاکرات شکست نخورد، تهدید شکست مذاکرات در صورت عدمتعدیل دیدگاههای آمریکا را با استفاده از ترسیم خطوطقرمز علنی و رسمی، تبدیل به یک تهدید معتبر کنید.دومین نکته این است که حقیقتا هیچ علامتی از اینکه آمریکاییها حتی به سمت برچیدن زیرساخت تحریمها حرکت کرده باشند، وجود ندارد و همین امر نشان میدهد توافقنهایی یا حاصل نخواهد شد یا اگر هم حاصل شود یک توافق خوب نخواهد بود.
در روزهای گذشته 2 اتفاق مهم در این حوزه رخ داده است؛ نخست آمریکاییها یک بانک فرانسوی به نام پاریبا را به دلیل آنچه «معاملات غیرقانونی با ایران» خوانده شده، به پرداخت مبلغی نجومی -6 میلیارد دلار- محکوم کردهاند. این مبلغ چنان هنگفت بوده که صدای فرانسویها –کسانی که خود حامیان سرسخت اعمال تحریمهای ظالمانه علیه ایران بودهاند- را هم درآورده است.نکته جالب این است که جک لو، وزیر خزانهداری آمریکا به صراحت گفته است، دولت آمریکا قصد دارد پس از این بانک فرانسوی به سراغ دیگر بانکهایی برود که تحریمها علیه ایران را جدی نگرفتهاند و در همین راستا امروز اعلام شد یک بانک ترکیه زیر فشار قرار گرفته است. وقتی آمریکاییها با اعمال جریمههای هنگفت علیه بانکهایی که هیچ قانون بینالمللی را نقض نکردهاند، اراده خود برای پیامرسانی به دیگران درباره ممنوعیت هر اقدامی در زمینه بهبود اقتصاد ایران را آشکار میکنند، آیا میتوان باور کرد که این روند از روز 30 تیر به آن طرف به یکباره معکوس شود و آمریکا به سمت جمع کردن بساط تحریم حرکت کند؟ منطقا اگر آمریکاییها حتی احتمال بدهند توافقنهایی حاصل خواهد شد و بر تعهد خود مبنی بر لغو همه تحریمها پس از توافقنهایی پایبند باشند، حداقل کاری که اکنون باید بکنند این است که رژیم تحریمها را از این که هست صلبتر و سختتر نکنند و وقتی چنین میکنند، منطقی این است که تصور کنیم آمریکا قصد ندارد رژیم تحریمها را – حتی پس از حصول توافقنهایی- بهطور جدی دستکاری کند چرا که اگر چنین بود، معنا نداشت برای نازککاری بنایی هزینه کند که بزودی قصد خرابکردن آن را دارد!
اتفاق دوم در سطحی راهبردیتر رخ داده است. به تازگی برخی استراتژیستهای نزدیک به دولت آمریکا، دیدگاههای خود در زمینه توافق نهایی را در اندیشکده بلفر منتشر کردهاند. یکی از این افراد چاک فریلیش، تحلیلگر ارشد این موسسه است. نکته مهمی که فریلیش به آن اشاره میکند این است که دولت آمریکا عقیده دارد حتی اگر توافق نهایی حاصل شود بازهم رقابت راهبردی با ایران در همه حوزهها – از جمله حوزه هستهای- ادامه خواهد داشت و آمریکا نیازمند آن است که برنامهای برای مدیریت ایران به مدت چندین دهه داشته باشد. از اینرو دولت آمریکا به هیچ وجه نمیخواهد ابزارهای خود برای مدیریت ایران را در یک توافق هستهای از دست بدهد بلکه اتفاقا درصدد آن است از این توافق مدلی برای مدیریت سایر تهدیدات راهبردی که از سوی ایران متوجه آمریکاست نیز بیرون بکشد. این کد را باید کنار مقاله بسیار کلیدی دیوید سانگر برای نیویورک تایمز در روز 12 تیر گذاشت. سانگر که به دولت آمریکا بسیار نزدیک است در مقاله خود برای نخستین بار حرف دل آمریکاییها را زده است. او در این باره بحث میکند که دولت آمریکا فعلا حاضر نیست بپذیرد ایران تعداد زیادی سانتریفیوژ در اختیار داشته باشد ولی این موضع همیشگی نیست. سانگر میگوید از دید آمریکا مساله اصلی اساسا این نیست که ایران چقدر ماشین میتواند در اختیار داشته باشد، بلکه مساله این است که آیا ایران حاضر است دشمنی با آمریکا را کنار بگذارد یا نه؟
در واقع او به تلویح میگوید اگر آمریکا نشانههایی در اختیار داشته باشد که دولت ایران قصد دارد ارزیابی راهبرد خود از آمریکا به مثابه یک دشمن را تغییر بدهد، آن وقت هر تعداد ماشین سانتریفیوژ را هم میتوان برای ایران پذیرفت و اساسا این مساله اهمیت خود را از دست خواهد داد. نتیجه این است که آمریکاییها تردیدی در این باره باقی نگذاشتهاند که مساله اصلی برای آنها این است که ایران از ماهیت انقلابی خود تهی شود. اگر چنین اتفاقی بیفتد، صورتمساله در مذاکرات هستهای تغییر خواهد کرد و اگر چنین نشود آمریکا آماده است حتی در صورت حصول یک توافق هستهای، فشارها بر ایران را تا حداکثر مقدار ممکن حفظ کند. تیم مذاکرهکننده ایران باید عمیقا در این امر تامل کند که نه صرفا محافظ برنامه هستهای ایران بلکه نگهبان ماهیت انقلابی ایران است.
رفعاین سوءتفاهم در ذهن طرف غربی ـ که البته متاسفانه باید گفت مستقیما محصول متن توافقژنو استـ مستلزم آن است که ایران بهطور رسمی و علنی به این مساله تصریح کند که اگر آمریکاییها توافق نهایی را به «برچیدن ظرفیت غنیسازی صنعتی در ایران» مشروط کنند، مذاکرات قطعا شکست خواهد خورد. «اعلان رسمی و علنی خطوط قرمز» در شرایطی که طرف مقابل بشدت نیازمند توافق است، نقض آن از سوی آمریکا را بسیار دشوار خواهد کرد اما تا وقتی که طرف ایرانی خطوطقرمز خود را رسمی و علنی نکند و به بیان تلویحی آن در مذاکرات درگوشی پشت درهای بسته بسنده کند، نمیتوان جلوی این سوءتفاهم از جانب آمریکاییها را که آنچه ایران میگوید «ابزاری برای چانهزنی تا دقیقه 90» است، گرفت. ایجاد ابهام به گونهای که طرف غربی نتواند میان «ابزارهای چانهزنی» و «خطوطقرمز واقعی» تفکیک کند، شاید تا جایی به مذاکرات کمک کرده باشد ولی اکنون دیگر خاصیت خود را از دست داده و باید با یک استراتژی قاطعانه و صریح جایگزین شود. آمریکا به دلایلی که بزودی از آن سخن خواهیم گفت بشدت نیازمند توافق است.
مذاکرهکنندگان ایران باید بتوانند از این نیاز به نحو حداکثری برای افزایش قدرت چانهزنی خود در مذاکرات بهره ببرند. به لحاظ راهبردی یکی از دقیقترین جملاتی که میتوان درباره مذاکرات فعلی گفت، این است که تنها خطقرمز واقعی آمریکا شکست مذاکرات است و جز این، هیچ خطقرمز کاملا واقعی وجود ندارد. تحت این شرایط، تیم ایرانی باید بداند تنها روش آنچه آقای ظریف «توهمزدایی از آمریکا» خوانده این است که دورنمای شکست مذاکرات به شفافترین وجه ممکن آشکار شود. بگذارید صریحتر بگوییم؛ اگر میخواهید مذاکرات شکست نخورد، تهدید شکست مذاکرات در صورت عدمتعدیل دیدگاههای آمریکا را با استفاده از ترسیم خطوطقرمز علنی و رسمی، تبدیل به یک تهدید معتبر کنید.دومین نکته این است که حقیقتا هیچ علامتی از اینکه آمریکاییها حتی به سمت برچیدن زیرساخت تحریمها حرکت کرده باشند، وجود ندارد و همین امر نشان میدهد توافقنهایی یا حاصل نخواهد شد یا اگر هم حاصل شود یک توافق خوب نخواهد بود.
در روزهای گذشته 2 اتفاق مهم در این حوزه رخ داده است؛ نخست آمریکاییها یک بانک فرانسوی به نام پاریبا را به دلیل آنچه «معاملات غیرقانونی با ایران» خوانده شده، به پرداخت مبلغی نجومی -6 میلیارد دلار- محکوم کردهاند. این مبلغ چنان هنگفت بوده که صدای فرانسویها –کسانی که خود حامیان سرسخت اعمال تحریمهای ظالمانه علیه ایران بودهاند- را هم درآورده است.نکته جالب این است که جک لو، وزیر خزانهداری آمریکا به صراحت گفته است، دولت آمریکا قصد دارد پس از این بانک فرانسوی به سراغ دیگر بانکهایی برود که تحریمها علیه ایران را جدی نگرفتهاند و در همین راستا امروز اعلام شد یک بانک ترکیه زیر فشار قرار گرفته است. وقتی آمریکاییها با اعمال جریمههای هنگفت علیه بانکهایی که هیچ قانون بینالمللی را نقض نکردهاند، اراده خود برای پیامرسانی به دیگران درباره ممنوعیت هر اقدامی در زمینه بهبود اقتصاد ایران را آشکار میکنند، آیا میتوان باور کرد که این روند از روز 30 تیر به آن طرف به یکباره معکوس شود و آمریکا به سمت جمع کردن بساط تحریم حرکت کند؟ منطقا اگر آمریکاییها حتی احتمال بدهند توافقنهایی حاصل خواهد شد و بر تعهد خود مبنی بر لغو همه تحریمها پس از توافقنهایی پایبند باشند، حداقل کاری که اکنون باید بکنند این است که رژیم تحریمها را از این که هست صلبتر و سختتر نکنند و وقتی چنین میکنند، منطقی این است که تصور کنیم آمریکا قصد ندارد رژیم تحریمها را – حتی پس از حصول توافقنهایی- بهطور جدی دستکاری کند چرا که اگر چنین بود، معنا نداشت برای نازککاری بنایی هزینه کند که بزودی قصد خرابکردن آن را دارد!
اتفاق دوم در سطحی راهبردیتر رخ داده است. به تازگی برخی استراتژیستهای نزدیک به دولت آمریکا، دیدگاههای خود در زمینه توافق نهایی را در اندیشکده بلفر منتشر کردهاند. یکی از این افراد چاک فریلیش، تحلیلگر ارشد این موسسه است. نکته مهمی که فریلیش به آن اشاره میکند این است که دولت آمریکا عقیده دارد حتی اگر توافق نهایی حاصل شود بازهم رقابت راهبردی با ایران در همه حوزهها – از جمله حوزه هستهای- ادامه خواهد داشت و آمریکا نیازمند آن است که برنامهای برای مدیریت ایران به مدت چندین دهه داشته باشد. از اینرو دولت آمریکا به هیچ وجه نمیخواهد ابزارهای خود برای مدیریت ایران را در یک توافق هستهای از دست بدهد بلکه اتفاقا درصدد آن است از این توافق مدلی برای مدیریت سایر تهدیدات راهبردی که از سوی ایران متوجه آمریکاست نیز بیرون بکشد. این کد را باید کنار مقاله بسیار کلیدی دیوید سانگر برای نیویورک تایمز در روز 12 تیر گذاشت. سانگر که به دولت آمریکا بسیار نزدیک است در مقاله خود برای نخستین بار حرف دل آمریکاییها را زده است. او در این باره بحث میکند که دولت آمریکا فعلا حاضر نیست بپذیرد ایران تعداد زیادی سانتریفیوژ در اختیار داشته باشد ولی این موضع همیشگی نیست. سانگر میگوید از دید آمریکا مساله اصلی اساسا این نیست که ایران چقدر ماشین میتواند در اختیار داشته باشد، بلکه مساله این است که آیا ایران حاضر است دشمنی با آمریکا را کنار بگذارد یا نه؟
در واقع او به تلویح میگوید اگر آمریکا نشانههایی در اختیار داشته باشد که دولت ایران قصد دارد ارزیابی راهبرد خود از آمریکا به مثابه یک دشمن را تغییر بدهد، آن وقت هر تعداد ماشین سانتریفیوژ را هم میتوان برای ایران پذیرفت و اساسا این مساله اهمیت خود را از دست خواهد داد. نتیجه این است که آمریکاییها تردیدی در این باره باقی نگذاشتهاند که مساله اصلی برای آنها این است که ایران از ماهیت انقلابی خود تهی شود. اگر چنین اتفاقی بیفتد، صورتمساله در مذاکرات هستهای تغییر خواهد کرد و اگر چنین نشود آمریکا آماده است حتی در صورت حصول یک توافق هستهای، فشارها بر ایران را تا حداکثر مقدار ممکن حفظ کند. تیم مذاکرهکننده ایران باید عمیقا در این امر تامل کند که نه صرفا محافظ برنامه هستهای ایران بلکه نگهبان ماهیت انقلابی ایران است.