شهدای ایران shohadayeiran.com

شهید الیاس ارجمند اولین کسی بود که با شجاعت به بالای مسجد جامع فاو رفته و پرچم عراق را از آن پایین کشید و پرچم ایران را نصب نمود.
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

به گزارش پایگاه خبری شهدای ایران شهید الیاس ارجمند به سال 1339 در روستای «دست پاگرد» در لردگان متولد شد.  الیاس با شروع جنگ در سال 59 عازم سربازی شد. پس از تقسیم، او را به لشکر 28 کردستان فرستادند. در همان ایام به جنگ وارد مبارزه با ضد انقلاب شد و هر بار برای شناسایی در شهر می‌گذشت. یکی از همرزمان الیاس تعریف می کند:

*چند روزی از او خبر نداشتیم. رفته بود داخل مواضع دشمن. تا اینکه با تعدادی نقشه و لباس کردی برگشت! تمام مناطق دشمن را شناسایی کرده بود و این آغازی بود بر نفوذ‌های بی‌شمار الیاس به جبهه دشمن و به دست آوردن اطلاعات.

او توانایی‌های زیادی داشت. در پیمودن دامنه‌ها، صخره‌ها و دشت‌ها چالاک بود. زیرک و باهوش بود. موقعیت‌های جغرافی را با یک بار دیدن ترسیم می‌کرد.

نترس بود و شجاعتی بی‌نظیر داشت. همیشه برای نبردهای تن به تن و بدون سلاح با دشمن آماده بود. استاد ورزشهای رزمی بود. ضربات او را کسی نمی‌توانست تحمل کند.

به سنگر فرماندهی وارد شد. ضمن ارائه حکم ماموریت، گفت:‌ من ارجمندم. این جمله آغازی بود برای اتصال به قافله عاشقان.

نام الیاس ارجمند در مقر فرماندهی تیپ قمر بنی‌هاشم (ع) بسیار آشنا بود. تنها جایگاهی که روح بی‌تاب و بی‌قرار و ذهن زیرک و جسم چالاک او را راضی می‌کرد واحد اطلاعات و عملیات و شناسایی بود.

مسئول اطلاعات تیپ با الیاس صحبت کرد. نیمه‌های شب او را به سنگرهای کمین در اطراف پاسگاه زید برد.

- قرار است به زودی عملیاتی انجام شود. الیاس نگاهی به سنگرهای دشمن کرد و گفت: از سنگرهای کمین و مواضع دشمن چه اطلاعاتی دارید؟!

گفتیم: هیچ، هنوز دستوری برای شناسایی نیامده.

گفت: اینطور که نمی‌شود. بعد با بچه‌های کمین هماهنگ کرد و به سوی سنگرهای دشمن رفت.

هوا هنوز روشن نشده بود که برگشت. کمی استراحت کرد. صبح برادر شاهمرادی به دیدار بچه‌ها در خط مقدم آمده بود. الیاس را در آغوش کشید. دو عاشق صادق به دیدار هم رسیده بودند.

الیاس نقشه‌ای را روی زمین گذاشت. تمام سنگرهای کمین دشمن و استعداد آنها را ترسیم کرده بود. شاهمرادی فرمانده تیپ خوشحال بود. از اینکه چنین نیرویی را در میان رزمندگان دارد.

سال 62 بود. بعد از چند روز خسته و گرسنه برگشت. حال حرف زدن نداشت. پس از ساعتی استراحت ماجرای شناسایی شب گذشته را اینگونه گفت: معابر و امکانات دشمن را تا حدی شناسایی کردم. اما هنوز اطلاعات من کامل نبود. دشت صاف، هیچ جایی برای پناه گرفتن نداشت. تخت سنگی توجهم را جلب کرد.

برای اطلاع دقیق از وضعیت و توان دشمن پشت تخته سنگ کمین کردم.

هوا تاریک بود. فرصت زیادی نداشتم. ناگهان یک ستون از نیروهای دشمن به طرف تخته سنگ آمد!

نترسیدم. چون می‌دانستم خدا با ماست. ستون به آرامی از کنار تخته سنگ رد شد و به سمت خط ایران رفت. آخرین نفر از ستون که رد شد او را از پشت گرفتم. دهانش را بستم و ضربه‌ای به او زدم. بی‌هوش شد! او را با خودم آوردم.

بعد هم با لطف خدا آنچه اطلاعات می‌خواستیم از این اسیر گرفتیم.

سه روز بعد عملیات خیبر آغاز شد. الیاس با نیروهای تیپ 44 قمر بنی‌هاشم (ع) به سوی دشمن حرکت کرد. اطلاعات کافی و تصمیم‌گیری بر اساس شناسایی الیاس سبب این حماسه عظیم شد.

در شناسایی منطقه هور در سال 63 خودش به تنهایی رفت. می‌گفت: در سرمای بهمن ماه و در آب سرد خودم را به سنگرهای کمین دشمن رساندم و ساحل را شناسایی کردم. البته بعد از آن در اثر سرما تا مدتی مفاصلش خشک شده بود!

بار دیگر دو تن از نیروهای اطلاعات را با خود به جزایر برد. یکی از آنها می‌گفت: ترس برای الیاس یک واژه بی‌معنا بود. او به راحتی به سنگرهای کمین دشمن نزدیک شد. یکدفعه یک ماشین نظامی را دیدیم که از کنار ساحل عبور می‌کرد.

ما از ترس به پشت سیل بند چسبیده بودیم. الیاس با خوشحالی گفت: خودشه! باید تو نور این ماشین منطقه رو ببینم. بعد در آن تاریکی دوید و در پشت یک سنگر مخفی شد. به طور کامل منطقه را مشاهده کرد و اطلاعات لازم را کسب نمود.

شب عملیات مسئول چهل غواص بود. آنها باید سنگرهای ساحل را تصرف می‌کردند و به قایقها برای حرکت اطلاع می‌دادند. این کار با درایت الیاس به خوبی انجام شد.

تمام موانع موجود پاکسازی شد. بعد از آن مسئولیت اطلاعات تیپ قمر بنی هاشم (ع) به عهده الیاس قرار گرفت.

در شناسایی منطقه فاو سنگ تمام گذاشت. محوری که به عهده‌اش گذاشته بودند به خوبی شناسایی کرد. این بار هم با غواصان همراه شد. مسیر عبور را چند بار رفته بود. موج‌های سهمگین اروند برای او بی‌اثر بود.

با تصرف منطقه فاو دوباره به ساحل برگشت و بقیه نیروها را با خود به آن سوی اروند برد. الیاس اولین کسی بود که با شجاعت به بالای مسجد جامع فاو رفته و پرچم عراق را از آن پایین کشید و پرچم ایران را نصب نمود.

روز 23 بهمن 64 پاکسازی منطقه فاو کامل شد. فرمانده قرارگاه از الیاس خواسته بود که به مرخصی برود. او مدتها بود که درگیر کار اطلاعاتی در این منطقه بود.

اما خبر دیگری رسید. گارد ریاست جمهوری عراق با صدها دستگاه تانک و نفربر برای تصرف منطقه حرکت کردند! اینجا دیگر جای تامل نبود. سوار بر یک موتور خود را به خط مقدم درگیری رساند.

برخی از نیروها با دیدن حجم انبوه تانکهای دشمن ترسیده بودند. وجود الیاس اینجا هم نعمت بزرگی بود. با فریادهای خود بچه‌ها را به مقاومت می‌خواند.

خودش شروع به شلیک آرپی‌جی کرد. سه تانک دشمن را منهدم نمود. بچه‌ها روحیه گرفتند و شلیکهای پیاپی و ... دشمن مجبور به عقب‌نشینی شد اما در همان لحظه گلوله خمپاره‌ای در کنارش به زمین نشست. علمدار تیپ قمر بنی‌هاشم (ع) به خون نشست. منطقه فاو با فداکاری امثال الیاس تثبیت شد.

فراموش نمی‌کنم. برادر شاهمرادی فرمانده تیپ چگونه در سوگ او اشک می‌ریخت. بچه‌های شهر کرد و استان چهارمحال بختیاری هیچگاه خاطرات او را فراموش نمی‌کنند.

بیشترین خاطره او در ذهن بچه‌های اطلاعات توصیه‌اش به خواندن آیه و جعلنا برای رویارویی با دشمن بود. و یا وقتی که نهج‌البلاغه را در دست می‌گرفت و کلام مولا را برای نیروها زمزمه می‌کرد.

یادم آمد روزی را که از او پرسیدم: ای سردار بی‌باک، بگو سخت‌ترین عبورت کدام بود؟! عبور از رودخانه دشت پاگرد در سه‌ سالگی، یا عبور از رودخانه خرسان در ده‌ سالگی، یا عبور از جاده مرگ عملیات رمضان، یا عبور از قله خلوزه در والفجر 4 و یا عبور از هورالعظیم در خیبر و بدر و یا عبور از اروند؟!

گفت: هیچ کدام، عبور از نفس هولناک‌ترین و سخت‌ترین عبورهاست. اما مقدماتش همان عبورهایی است که تو گفتی.

الیاس در قسمتی از وصیتنامه‌اش می‌گوید؟

خداوندا تو شاهد هستی که من فقط برای پایداری دینت پا به میدان نبرد می‌گذارم. فقط به خاط رضای تو و عشق تو. چون دین و قرآن تو است که سعادت و خوشبختی را برای مسلمانان به ارمغان می آورد.

دین توست که خواهان نابودی ستمگران و حامی مظلومان است. شکر گزارم که توفیق جهاد در راهت را به ما دادی و به این توفیق افتخار می‌کنم.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار