دختر نوجوان وقتی دید اعتیادِ پدرش، والدینش را به دادگاه خانواده کشانده و آنها را در آستانه جدایی از یکدیگر قرار داده است، در مقابل قاضی واسطه و مانع از طلاق آنها شد.
شهدای ایران: زن و شوهري به نامهاي نگار و شهاب همراه دختر نوجوانشان گلاره به شعبه 268دادگاه خانواده رفتند تا از يكديگر جدا شوند. آنها كه 15سال از ازدواجشان با يكديگر ميگذرد وقتي در دادگاه خواستهشان را مطرح كردند، قاضي حسن عموزادي از آنان خواست دليل جداييشان را بهرغم داشتن دختري 13ساله بيان كنند. در اين ميان زن جوان سر صحبت را باز كرد و داستان زندگياش را اينطور تعريف كرد: من و شهاب پيش از ازدواج در يك مهماني با يكديگر آشنا شديم و تصميم گرفتيم با يكديگر ازدواج كنيم. آن زمان عشق و علاقه چشمانم را كور كرده بود.
به همين دليل هيچ تحقيقي راجع به شهاب و خانوادهاش انجام ندادم. او مرد سالمي بهنظر ميرسيد و فكر نميكردم مشكلي داشته باشد اما 2 سال بعد وقتي خدا گلاره را به ما داد فهميدم شوهرم معتاد است و در اين مدت اين موضوع را از من پنهان كرده است. آن زمان هزينه زيادي كردم تا شوهرم اعتيادش را ترك كند. او موفق شد مواد را كنار بگذارد. مدتي پاك بود تا اينكه باز هم سراغ موادمخدر رفت. شهاب از آن زمان به بعد زندگي من و دخترم را تلخ كرد و اجازه نداد دخترم در محيطي آرام رشد كند. در اين سالها بارها او را ترك دادم اما او باز هم سراغ موادمخدر رفت تا اينكه بالاخره تصميم گرفتم بعد از 15سال زندگي مشترك و با وجود دختر 13سالهام از شوهرم جدا شوم.
در ادامه اين جلسه شهاب با تأييد حرفهاي همسرش گفت: من زندگيام را دوست دارم و نميخواهم از همسرم جدا شوم اما او پايش را در يك كفش كرده كه بايد از يكديگر طلاق بگيريم اما من راضي به اين كار نيستم و فقط به اصرار اوست كه به دادگاه آمدهام تا از هم جدا شويم. در اين هنگام دختر اين زوج كه تا آن زمان ساكت بود شروع به گريه كرد. او سپس ملتمسانه با پدر و مادرش صحبت كرد تا شايد آنها را از تصميمي كه گرفتهاند منصرف كند.
او گفت: من پدر و مادر را در كنار يكديگر دوست دارم و ميدانم اگر شما از يكديگر جدا شويد چه بلايي بر سر زندگيام ميآيد. من نميخواهم فرزند طلاق باشم. خواهش ميكنم آيندهام را خراب نكنيد و به خاطر من هم كه شده از تصميمتان منصرف شويد. اين زن و شوهر كه پيش از شروع جلسه دادگاه مدام با يكديگر درگيري داشتند بعد از حرفهاي دخترشان آرام شدند. در اين هنگام قاضي نيز از آنها خواست كه براي جدايي عجله نكنند و در نهايت آنها از تصميمي كه گرفته بودند منصرف شدند. در اين ميان شهاب بهدليل حرفهاي دخترش در دادگاه قول داد كه به يك كلينيك ترك اعتياد برود و در آنجا بستري شود و اعتيادش را ترك كند. در چنين شرايطي قاضي اين پرونده را مختومه اعلام كرد و اعضاي اين خانواده از دادگاه خارج شدند.
به همين دليل هيچ تحقيقي راجع به شهاب و خانوادهاش انجام ندادم. او مرد سالمي بهنظر ميرسيد و فكر نميكردم مشكلي داشته باشد اما 2 سال بعد وقتي خدا گلاره را به ما داد فهميدم شوهرم معتاد است و در اين مدت اين موضوع را از من پنهان كرده است. آن زمان هزينه زيادي كردم تا شوهرم اعتيادش را ترك كند. او موفق شد مواد را كنار بگذارد. مدتي پاك بود تا اينكه باز هم سراغ موادمخدر رفت. شهاب از آن زمان به بعد زندگي من و دخترم را تلخ كرد و اجازه نداد دخترم در محيطي آرام رشد كند. در اين سالها بارها او را ترك دادم اما او باز هم سراغ موادمخدر رفت تا اينكه بالاخره تصميم گرفتم بعد از 15سال زندگي مشترك و با وجود دختر 13سالهام از شوهرم جدا شوم.
در ادامه اين جلسه شهاب با تأييد حرفهاي همسرش گفت: من زندگيام را دوست دارم و نميخواهم از همسرم جدا شوم اما او پايش را در يك كفش كرده كه بايد از يكديگر طلاق بگيريم اما من راضي به اين كار نيستم و فقط به اصرار اوست كه به دادگاه آمدهام تا از هم جدا شويم. در اين هنگام دختر اين زوج كه تا آن زمان ساكت بود شروع به گريه كرد. او سپس ملتمسانه با پدر و مادرش صحبت كرد تا شايد آنها را از تصميمي كه گرفتهاند منصرف كند.
او گفت: من پدر و مادر را در كنار يكديگر دوست دارم و ميدانم اگر شما از يكديگر جدا شويد چه بلايي بر سر زندگيام ميآيد. من نميخواهم فرزند طلاق باشم. خواهش ميكنم آيندهام را خراب نكنيد و به خاطر من هم كه شده از تصميمتان منصرف شويد. اين زن و شوهر كه پيش از شروع جلسه دادگاه مدام با يكديگر درگيري داشتند بعد از حرفهاي دخترشان آرام شدند. در اين هنگام قاضي نيز از آنها خواست كه براي جدايي عجله نكنند و در نهايت آنها از تصميمي كه گرفته بودند منصرف شدند. در اين ميان شهاب بهدليل حرفهاي دخترش در دادگاه قول داد كه به يك كلينيك ترك اعتياد برود و در آنجا بستري شود و اعتيادش را ترك كند. در چنين شرايطي قاضي اين پرونده را مختومه اعلام كرد و اعضاي اين خانواده از دادگاه خارج شدند.