«اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات» را شنيده و خواندهايد، جملهاي است از سعيد حجاريان، در روزهاي پاياني دولت اصلاحات که سيد محمد خاتمي آن را رياست ميکرد.
شهدای ایران: اين جمله خاطر رئيسجمهور دولت اصلاحات را مکدر کرد، اما از يک سو واقعيتي بود که اتفاقات پس از دوران اصلاحات آن را اثبات کرد و از سوي ديگر، مرگ اصلاحات همراه با زنده باد آن چه نکتهاي را در برداشت؟
کدام اصلاحات مرد و کدام اصلاحات زندهباد؟! سعيد حجاريان خود به اين سخن پاسخهاي متفاوتي را داده است، او در گفتوگويي، اظهار کرده است؛ اواخر دوران خاتمي، او هم مشت به «نمد» ميزد. مردم ديدند که جريان مقابل جلو آمده است و سنگرهاي خاتمي را فتح ميکند. مجلس و شوراها را گرفت. من ترور شدم. ۱۸ تير اتفاق افتاد. زوال اصلاحات رخ داد. همان زمان بود که من مقاله «اصلاحات مرد ـ زنده باد اصلاحات» را نوشتم.
مفهوم جمله «اصلاحات مرد ـ زنده باد اصلاحات» در نوشتهاي که او منتشر کرده بود، پاسخ داده شده است؛ «... مراد من از مرگ اصلاحات، محو دلالتها، قرائتها و انواعي از اصلاحات است که در سالهاي اخير به دليل بحرانهاي متعدد (به ويژه بحران نتيجه عيني) در عرصه واقعيت و عمل، از ميدان به در رفتهاند، اگرچه در حوزه تئوري و نظر تمام اين رويکردها و قرائتها همچنان محل بحث و نقد زنده و پويا است. نکته ديگر آن است عليرغم به حاشيه رفتن اصلاحات، علل موجده و بستر تکويني اصلاحات کماکان پابرجا و زنده است و سرانجام آن که به زعم من پروژههاي اصلاحات (ديني ـ اقتصادي ـ سياسي) نيز با فراز و نشيب، به حيات خويش ادامه ميدهند. بنابراين مرگ اصلاحات معطوف به اصلاحاتي است که پس از آزموني تاريخي ـ اجتماعي بايد بر ناکامي و ناکارآمدي آن مهر تاييد زد و به تأکيد از مرگ آن سخن گفت، تا دل در گرو اصلاحات ديگري سپرد و توان و فرصتهاي سياسي ـ اجتماعي را صرف آزمودن آزمودهها ساخت.»
بنابر گفته آقاي حجاريان، مرگ اصلاحات در تعريف او، به خاطر آزموني تاريخي ـ اجتماعي که ناکارآمدي آن اثبات شده، فرا رسيد. در واقع اصلاحات يک روش آزمون و خطا بود که بدون هيچ پشتوانه واقعي اجتماعي قصد داشت، اصلاحاتي را پايهريزي کند که با ساختارهاي يک انقلاب اسلامي همخواني نداشت. اين ضديتهاي نامتعارف با ساختار و آرمان انقلابي ايران علاوه بر واکنشهاي مردمي در حوزه اجتماعي، با حاکميت اسلامي نيز در تناقض و تضاد بود.
اصلاحاتي که آقاي حجاريان در پي آن بود، حوزههايي را در برميگرفت که دست نيافتني بود. اصلاحات ديني يا رفرم ديني، اصلاحات اقتصادي و اصلاحات سياسي از محورهاي اصلي سياستهاي اصلاحطلبان بود. هدايت يک روحاني در اردوگاه اصلاحطلبان به عنوان يک رئيسجمهور، براي رفرم ديني قطعاً مشکلات اساسي را در پي خواهد داشت او در لباس روحانيت و درس آموزيهاي حوزوي در كنار تئوريهاي غربي اصلاح طلبانه چگونه ميتوانست، يک رفرم ديني را ايجاد کند؟ اين رفرم براي اديان و جوامعي پاسخ ميدهد که در دين انحرافات گسترده و فراواني ايجاد شده باشد. اسلام که براساس قرآن، آموزهها و الگوي پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) پايهريزي شده است، چگونه ميتواند، همچون مسيحيت، رفرم ديني ايجاد کند و نهضت پروتستانتيزم را شکل دهد؟
جمهوري اسلامي ايران به عنوان يک حکومت ديني که برآمده از آراء مردم است، آيا در دين انحرافي ايجاد کرده است؟ اصليترين اشتباه اصلاحات و تئورسينهاي اين طيف سياسي در همين بود. اعتقادات پايهاي و قلبي مردم در نظر گرفته نشد و حتي نمونهاي از انحراف در دين وجود نداشت که بتواند از آن براي همراه کردن مردم استفاده کند.
در مسائل سياسي و اقتصادي هم چنين اتفاقي افتاد. حجاريان خود، از رفرم سياسي اصلاحطلبان چنين انتقاد ميکند و ميگويد؛ اصلاح طلبان تعريف و برداشت واحدي از پروژه رفرم سياسي نداشتند... گروهي درصدد تغيير برخي کارگزاران (عوامل) نظام بودند. گروهي تغيير و اصلاح قانون اساسي و رفراندوم راطلب ميکردند و ...
در حوزه اصلاحات اقتصادي هم به چنين دردي دچار بودند. در واقع پراکندگي و زيادهخواهيهاي آنها، باعث شد، پايگاه وسيع اجتماعي را نتوانند با خود همراه سازند. آنها چيزي را ميخواستند تغيير دهند که مردم نميخواستند. در واقع تغيير و اصلاحات در دل پيروزي انقلاب اسلامي پس از سرنگوني رژيم شاه، انجام شده بود و چنين تئوريهاي همراه با آزمون و خطا ديگر نميتوانست جامعه را با خود همراه سازد.
و اکنون که رهبر اصلاحات سخن از کنارهگيري ميگويد، چند و چون و دليل و علت آن در همين رفتارها، ايدئولوژيها و تئوريهايي است که در جمهوري اسلامي ايران، اگر هر بار ديگر بخواهد سر برآورد با شکست ديگري روبر خواهد شد.
در اردوگاه اصلاحطلبان هستند افرادي که هم رهبري اصلاحات آقاي خاتمي را پذيرفته بودند و هم پس از نااميد شدن از او ديگر او را به عنوان رهبر اصلاحات قبول نداشتند. او خود، گفته است؛ «نه قصد داشتم و نه دارم و نه زمينهاش فراهم است که به قدرت باز گردم. ما نسلي هستيم که نبايد ديگر به قدرت باز گرديم اما دوست داريم ارزشها و معيارها حفظ شود و شخصيتهايي که نسبت به نظام، آرمانها و سرنوشت ايران دغدغه بيشتري دارند، روي کار بيايند و براي اين موضوع تلاش ميکنيم.»
گرچه اين سخن آقاي خاتمي را برخي وداع او از قدرت تلقي کردهاند و برخي ديگر با سياست، اما اگر وداع با قدرت باشد، به اين خاطر خواهد بود که اصلاحات مرد و زنده باد اصلاحات هم جان نخواهد گرفت. روشهايي که اصلاحطلبان در پي آن بوده و شايد در آينده هم باشند، روشهايي است که به رويگرداني مردم از اصلاحات انجاميده است.
رفتارهاي تنشآفرين، چالشبرانگيز، خارج از چارچوبهاي قانوني و عرفي و شرعي، همه اينها از عوامل اصلي شکست اصلاحطلبان است که بر سر آنها آوار شده است. او نتوانست در تئوريهاي اصلاحطلبان نقش يک «مارتين لوتر» را بازي کند و در حوزههايي که هدف اصلاحات بود، يک پروتستانتيسم را ايجاد کند.چيزي كه حجاريان در آرزوي آن بود.
اصلاحات در پي فردي است که چنين انديشه و تفکري داشته باشد، اما حکومت اسلامي با نوع مترقي نظام و حاکميتي که ايجاد کرده، فضايي براي بروز و ظهور چنين تفکرات و ايدئولوژيهايي را بسته است.
انحراف اصلاحطلبان در برداشتهاي متفاوت از اسلام و آموزههاي آن در همه حوزهها، رمز شکست آن ايدئولوژي و تفکر بود که باعث انزواي آنها شد. اکثر آنهايي که در اردوگاه اصلاح طلبان تفکرات و برداشتهاي خاص و شخصيي از دين داشتند اکنون در خارج به سر ميبرند و همچنان بر طبل پوچ بودن ايدههاي خود ميکوبند.
چنين تفكري خواه ناخواه محكوم به شكست است.
منبع: سیاست روز
کدام اصلاحات مرد و کدام اصلاحات زندهباد؟! سعيد حجاريان خود به اين سخن پاسخهاي متفاوتي را داده است، او در گفتوگويي، اظهار کرده است؛ اواخر دوران خاتمي، او هم مشت به «نمد» ميزد. مردم ديدند که جريان مقابل جلو آمده است و سنگرهاي خاتمي را فتح ميکند. مجلس و شوراها را گرفت. من ترور شدم. ۱۸ تير اتفاق افتاد. زوال اصلاحات رخ داد. همان زمان بود که من مقاله «اصلاحات مرد ـ زنده باد اصلاحات» را نوشتم.
مفهوم جمله «اصلاحات مرد ـ زنده باد اصلاحات» در نوشتهاي که او منتشر کرده بود، پاسخ داده شده است؛ «... مراد من از مرگ اصلاحات، محو دلالتها، قرائتها و انواعي از اصلاحات است که در سالهاي اخير به دليل بحرانهاي متعدد (به ويژه بحران نتيجه عيني) در عرصه واقعيت و عمل، از ميدان به در رفتهاند، اگرچه در حوزه تئوري و نظر تمام اين رويکردها و قرائتها همچنان محل بحث و نقد زنده و پويا است. نکته ديگر آن است عليرغم به حاشيه رفتن اصلاحات، علل موجده و بستر تکويني اصلاحات کماکان پابرجا و زنده است و سرانجام آن که به زعم من پروژههاي اصلاحات (ديني ـ اقتصادي ـ سياسي) نيز با فراز و نشيب، به حيات خويش ادامه ميدهند. بنابراين مرگ اصلاحات معطوف به اصلاحاتي است که پس از آزموني تاريخي ـ اجتماعي بايد بر ناکامي و ناکارآمدي آن مهر تاييد زد و به تأکيد از مرگ آن سخن گفت، تا دل در گرو اصلاحات ديگري سپرد و توان و فرصتهاي سياسي ـ اجتماعي را صرف آزمودن آزمودهها ساخت.»
بنابر گفته آقاي حجاريان، مرگ اصلاحات در تعريف او، به خاطر آزموني تاريخي ـ اجتماعي که ناکارآمدي آن اثبات شده، فرا رسيد. در واقع اصلاحات يک روش آزمون و خطا بود که بدون هيچ پشتوانه واقعي اجتماعي قصد داشت، اصلاحاتي را پايهريزي کند که با ساختارهاي يک انقلاب اسلامي همخواني نداشت. اين ضديتهاي نامتعارف با ساختار و آرمان انقلابي ايران علاوه بر واکنشهاي مردمي در حوزه اجتماعي، با حاکميت اسلامي نيز در تناقض و تضاد بود.
اصلاحاتي که آقاي حجاريان در پي آن بود، حوزههايي را در برميگرفت که دست نيافتني بود. اصلاحات ديني يا رفرم ديني، اصلاحات اقتصادي و اصلاحات سياسي از محورهاي اصلي سياستهاي اصلاحطلبان بود. هدايت يک روحاني در اردوگاه اصلاحطلبان به عنوان يک رئيسجمهور، براي رفرم ديني قطعاً مشکلات اساسي را در پي خواهد داشت او در لباس روحانيت و درس آموزيهاي حوزوي در كنار تئوريهاي غربي اصلاح طلبانه چگونه ميتوانست، يک رفرم ديني را ايجاد کند؟ اين رفرم براي اديان و جوامعي پاسخ ميدهد که در دين انحرافات گسترده و فراواني ايجاد شده باشد. اسلام که براساس قرآن، آموزهها و الگوي پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) پايهريزي شده است، چگونه ميتواند، همچون مسيحيت، رفرم ديني ايجاد کند و نهضت پروتستانتيزم را شکل دهد؟
جمهوري اسلامي ايران به عنوان يک حکومت ديني که برآمده از آراء مردم است، آيا در دين انحرافي ايجاد کرده است؟ اصليترين اشتباه اصلاحات و تئورسينهاي اين طيف سياسي در همين بود. اعتقادات پايهاي و قلبي مردم در نظر گرفته نشد و حتي نمونهاي از انحراف در دين وجود نداشت که بتواند از آن براي همراه کردن مردم استفاده کند.
در مسائل سياسي و اقتصادي هم چنين اتفاقي افتاد. حجاريان خود، از رفرم سياسي اصلاحطلبان چنين انتقاد ميکند و ميگويد؛ اصلاح طلبان تعريف و برداشت واحدي از پروژه رفرم سياسي نداشتند... گروهي درصدد تغيير برخي کارگزاران (عوامل) نظام بودند. گروهي تغيير و اصلاح قانون اساسي و رفراندوم راطلب ميکردند و ...
در حوزه اصلاحات اقتصادي هم به چنين دردي دچار بودند. در واقع پراکندگي و زيادهخواهيهاي آنها، باعث شد، پايگاه وسيع اجتماعي را نتوانند با خود همراه سازند. آنها چيزي را ميخواستند تغيير دهند که مردم نميخواستند. در واقع تغيير و اصلاحات در دل پيروزي انقلاب اسلامي پس از سرنگوني رژيم شاه، انجام شده بود و چنين تئوريهاي همراه با آزمون و خطا ديگر نميتوانست جامعه را با خود همراه سازد.
و اکنون که رهبر اصلاحات سخن از کنارهگيري ميگويد، چند و چون و دليل و علت آن در همين رفتارها، ايدئولوژيها و تئوريهايي است که در جمهوري اسلامي ايران، اگر هر بار ديگر بخواهد سر برآورد با شکست ديگري روبر خواهد شد.
در اردوگاه اصلاحطلبان هستند افرادي که هم رهبري اصلاحات آقاي خاتمي را پذيرفته بودند و هم پس از نااميد شدن از او ديگر او را به عنوان رهبر اصلاحات قبول نداشتند. او خود، گفته است؛ «نه قصد داشتم و نه دارم و نه زمينهاش فراهم است که به قدرت باز گردم. ما نسلي هستيم که نبايد ديگر به قدرت باز گرديم اما دوست داريم ارزشها و معيارها حفظ شود و شخصيتهايي که نسبت به نظام، آرمانها و سرنوشت ايران دغدغه بيشتري دارند، روي کار بيايند و براي اين موضوع تلاش ميکنيم.»
گرچه اين سخن آقاي خاتمي را برخي وداع او از قدرت تلقي کردهاند و برخي ديگر با سياست، اما اگر وداع با قدرت باشد، به اين خاطر خواهد بود که اصلاحات مرد و زنده باد اصلاحات هم جان نخواهد گرفت. روشهايي که اصلاحطلبان در پي آن بوده و شايد در آينده هم باشند، روشهايي است که به رويگرداني مردم از اصلاحات انجاميده است.
رفتارهاي تنشآفرين، چالشبرانگيز، خارج از چارچوبهاي قانوني و عرفي و شرعي، همه اينها از عوامل اصلي شکست اصلاحطلبان است که بر سر آنها آوار شده است. او نتوانست در تئوريهاي اصلاحطلبان نقش يک «مارتين لوتر» را بازي کند و در حوزههايي که هدف اصلاحات بود، يک پروتستانتيسم را ايجاد کند.چيزي كه حجاريان در آرزوي آن بود.
اصلاحات در پي فردي است که چنين انديشه و تفکري داشته باشد، اما حکومت اسلامي با نوع مترقي نظام و حاکميتي که ايجاد کرده، فضايي براي بروز و ظهور چنين تفکرات و ايدئولوژيهايي را بسته است.
انحراف اصلاحطلبان در برداشتهاي متفاوت از اسلام و آموزههاي آن در همه حوزهها، رمز شکست آن ايدئولوژي و تفکر بود که باعث انزواي آنها شد. اکثر آنهايي که در اردوگاه اصلاح طلبان تفکرات و برداشتهاي خاص و شخصيي از دين داشتند اکنون در خارج به سر ميبرند و همچنان بر طبل پوچ بودن ايدههاي خود ميکوبند.
چنين تفكري خواه ناخواه محكوم به شكست است.
منبع: سیاست روز