بعد از شهادت، ما قطعه پارچه مشکی را در وسایل شخصی ایشان پیدا کردیم که با خط خودشان نوشته بودند: «بسمه تعالی عنایت فرمائید این پارچه مشکی را در کفن من بگذارید.»
به گزارش شهدای ایران ازفارس، شهید حسن طهرانی مقدم در 21 آبان 1390 در ملارد کرج بر اثر انفجار به شهادت رسید. این خلاصه ترین و مختصرترین خبری بود که میشد از دانشمندی مانند حاج حسن مخابره کرد. صدای انفجار به حدی بود که تمام پایتخت را لرزاند. لرزشی که همه را از وجود پدر موشکی ای چون حاج حسن طهرانی مقدم آگاه کرد.
همسر طهرانی مقدم می گوید: ایشان همیشه به شدت به کارش فکر میکرد. زمان جنگ گاهی ممکن بود سه ماه پشت سر هم خانه نیاید ولی بعد از جنگ هم کارشان این قدر زیاد بود که مأموریتهای زیادی به شهرستاها داشتند. زیاد در منزل نبودند. از ابتدای جنگ شاید حدود 10 سال ما ندیدیم که عید نوروز ایشان در خانه باشند. بعد از جنگ هم همین طور، تا این که بعد از ده دوازده سال برنامه گذاشتند که ما همیشه شروع سال نو را در مشهد مقدس باشیم. یک اعتقاد عجیبی داشتند که حتما سال نو باید مشهد باشیم و زیر سایه ولایت، سال جدید را شروع کنیم.
حیدری گفت: مسئله شهادت به شکلی فوقالعاده برایش مهم بود و کارهای معنوی را نیز با عشق و محبت انجام میداد، نه حالت اجبار، و نه به صورت این که خودش را وادار به کاری بکند؛ بلکه خیلی با عشق و علاقه کارهای خیر را انجام میداد. همیشه نماز اول وقت را پاس میداشت و نماز جماعت و جمعه اش به هیچ عنوان ترک نمیشد - بالاخص نماز شبش- و با این که شبها خیلی دیر میآمد، ولی همیشه نماز شبش را میخواند. دعای سمات ایشان در بعدازظهر جمعه هرگز ترک نمیشد.
تلاوت هر روز قرآن ایشان و توسل به اهل بیت(ع) در تمام لحظات زندگی جاری بود. همیشه سال را با ذکر اهل بیت و توسل به اهل بیت سال را شروع میکردند. به خصوص بعد از جنگ که شرایط بهتری از جهت امنیتی برقرار شده بود هر سال با خانواده به مشهد میرفتیم و سال با توسل به عنایات ویژه علیبن موسیالرضا(ع) شروع میکردیم به حدی نسبت به اهل بیت علاقه داشتند به خصوص به سرورشان امام حسین(ع) که بعد از شهادت ما قطعه پارچه مشکی را در وسایل شخصی ایشان پیدا کردیم که با خط خودشان نوشته بودند:
«بسمه تعالی عنایت فرمائید این پارچه مشکی را در کفن من بگذارید.»
در هفته قبل از شهادت سه روز به مشهد رفتند و مشغول به راز و نیاز و عبادت شدند.
خواندن زیارت عاشورای هر روزه را، صبحها با هم همراه بودیم و خیلی هم این کار را با عشق انجام میدادیم. اگر کاری به اجبار باشد، چندان نمیتواند مثمرثمر باشد. واقعا آن چه باعث شده بود این عبادتها خیلی اثرگذار باشد، این بود که شهید مقدم عباداتش را با عشق و علاقه انجام میداد. به تمام شهرستانهایی که مسافرت کردیم، غیر ممکن بود ایشان در نماز جمعه آن جا شرکت نکند. سعی میکرد همه مراسم و محفلهای مذهبی را حضور پیدا کند.
یعنی این سیره شهید فقط مخصوص شهر تهران نبود.نه، بلکه مختص همه شهرها بود. عرض کردم که همه نمازجمعههای شهرستانها را میرفت و این قدر این مسئله عبادی برایش مهم بود که حتما حضور پیدا میکرد.
حیدری از زمان شهادت همسرش می گوید: وقتی به من گفتند صدایی که آن روز شنیده ای، صدای انفجار محل کار حسن آقا بوده، خودم فهمیدم. فقط جمله انالله و اناالیه راجعون را بر زبان جاری کردم و بعد از بیست و هشت سال دلهره و دلشوره و اضطراب، احساس آرامش کردم که ایشان به آن چه دوست داشت رسیده است. هرچند که فراق سخت است، خیلی هم سخت است...
حیدری: همان شب شهادت تا صبح شاکر خداوند بودم و از خدا سپاسگزار بودم که چنین افتخاری را به ما عنایت کرده و با استعانت از نماز شب خداوند برای خودم و خانواده صبر زینبی را درخواست کردم. وجود ایشان، کلام گوهر بارشان، همه اینها عنایات و خواسته ویژه خداوند بود که شامل حال ما شد. شهید همیشه به من میگفتند که شما تا به حال با عزت و افتخار زندگی کرده اید، کاری خواهم کرد که بعد از من نیز شما همین عزت و افتخار را بیش از موقعی که خودم حضور داشتم داشته باشید و بنده این موضوع را کاملا احساس کردم. این که مقام معظم رهبری تشریف فرما شوند به منزل ما و قدمهای مبارکشان را در منزل ما بگذارند، این لطفی است که هرگز فراموش نمیکنم و کلام گهربار ایشان که نیم ساعت تمام ما را تسلی دادند و از شهید تعریف کردند، برای من و خانواده ام و نسلم را بیمه کرده است. این سخنان را برای خودم افتخار بزرگی میدانم. یکی از ویژگیهای برجسته و بارز این شهید بزرگوار ولایتمداری ایشان بود که در سراسر زندگی تمام تلاش و همتش را در این سیر به کار میبرد، چنانچه شخص رهبری در مورد ایشان فرمودند که سر تا به پا در کارهایشان اخلاص داشتندو همت بسیار بلندی داشتند.آرزوی تمام خانواده ما سلامتی ایشان تا ظهور حضرت ولی عصر(عج) میباشد.