رزمندگان جنگ نرم به جای آنکه «جبههی اصلی» را بشناسند و همهی توان خود را در این جبهه صرف کنند، تازه دنبال یافتن «فاحشه»ها و زناکاران و... راه افتادهاند و این موضوع را به مهمترین اولویت بچه حزباللهیها بدل کردهاند!
شهدای ایران: پیروزیهای پی در پی رزمندگان در سال دوم جنگ که از عملیات فتحالمبین آغاز شده و تا فتح خرمشهر ادامه یافت، موجب وحشت زیاد کشورهای غربی و به تبع آن اسرائیل شد. آنان به خوبی دریافته بودند که استراتژی جدید ایران مبنی بر اتکاء به «نیروهای مردمی» موجب بر هم زدن معادلات پیشین آنها شده و حالا به هر طریقی که شده، باید از پیشروی بیشتر آن جلوگیری کنند.
یکی از اقداماتی که برای این موضوع طراحی شد، حملهی اسرائیل به مناطق جنوب لبنان و اردوگاههای فلسطینی بود. اسرائیل به خوبی میدانست که رزمندگان ایرانی، بر روی مناطق شیعهنشین لبنان حساس هستند و در قبال آن احساس وظیفه میکنند. همزمان که نیروهای ایرانی مشغول طراحی و آمادهسازی خود برای «عملیات رمضان» بودند، اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد. این حادثه موجب شد تا عدهای از فرماندهان و رزمندگان ایرانی به این فکر بیفتند که برای دفاع از مرزهای جنوب لبنان و مقابله با ارتش اسرائیل، باید به سمت لبنان حرکت کنند. از همین روی سپاهی با عنوان قوای محمد رسولالله(ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان، و با هماهنگی مسئولان عالیرتبهی نظام (و آنطور که در تاریخ نوشته شده، بدون مشورت با امام) به سمت لبنان حرکت کردند.
در این بین اما آنچنان که مشهود است، برخی از فرماندهان نظیر شهید صیاد شیرازی و شهید حسن باقری با اعزام نیروها به لبنان مخالف بودند. حاج سعید قاسمی در یکی از سخنرانیهای خود به این موضوع اشاره کرده و چنین میگوید: «زمانی که نیروهای ما در سوریه بودند، سوریها نمیخواستند مهمات و آمبولانس برای این عملیات بدهند و حتی نخواستند در قرارگاه مشترک برای عملیاتی مشترک شرکت کنند. پس از بررسی چنین وضعیتی توسط شهیدان صیاد و حسن باقری، یک تیم کارشناسی خدمت حضرت روحالله رفتند و گفتند: در شرایطی که خودمان جنگ داریم و به شلمچهای رسیدیم که یک ردیف میدان مین در مقابل دیدمان نیست و اگر یک تکان دیگر به خودمان بدهیم، میتوانیم به بصره برویم اما یگان و آمادگی نداریم. احمد و نیروهایش به لبنان رفتند و میخواهند بجنگند. سوریها آمادگی کمکرسانی ندارند و خیانت جاسوسها هم در درون آنهاست و پای کار نیستند. اگر بخواهیم وارد عملیات شویم، تمام میشویم. احمد و بچههایش آنقدر جرأت دارند که دشمن را بزنند اما عملیات بدون شهید و اسیر و کشته در میدان تمام نمیشود و نیروهایمان در دو مرحله عملیات تمام میشوند.»
آن مرد حکیم و هوشیار الهی که گزارشها را شنید، بلافاصله دستور داد که نیروهای ایرانی از لبنان برگردند و در اینجا بود که آن جملهی معروف «راه قدس از کربلا میگذرد» را بیان کردند. استراتژی راه قدس از کربلا میگذرد بدان معنا بود که وقتی دو جبههی مختلف و همزمان، پیشروی رزمندگان گشوده میشود، اولویت، جنگیدن در جبههای است که از اهمیت اصلی و اساسی برخوردار است نه آن جبههی فرعی، و یا جنگیدن همزمان در هر دو. چرا که در این شرایط، تنها این قوای نیروی خودی است که به تحلیل میرود و بدونشک در طولانیمدت ممکن است در هر دو جبهه نیز با شکست مواجه شود.
حالا حکایت، حکایت ما است. رزمندگان جنگ نرم به جای آنکه «جبههی اصلی» را بشناسند و همهی توان خود را در این جبهه صرف کنند، تازه دنبال یافتن «فاحشه»ها و زناکاران و... راه افتادهاند و این موضوع را به مهمترین اولویت بچه حزباللهیها بدل کردهاند! انگار نه انگار که همین چند روز پیش بود که «سید القائد» در مورد دشمن اصلی و فرعی چنین فرمودند:
«در شناخت دشمنمان اشتباه کنیم؛ در شناخت دوستمان اشتباه کنیم؛ جبههى دشمن و دوست را با هم مخلوط کنیم، نفهمیم دشمن کیست؛ دوست کیست؛ یا در شناخت دشمن اصلى و فرعى اشتباه بکنیم، این هم خطر است. برادران عزیز، خواهران عزیز، عموم ملت ایران توجه داشته باشند که گاهى یکى با شما دشمنى میکند، اما اگر دقت کنید دشمنىِ او دشمنىِاصلى نیست، تابعى است از یک عامل دیگر، از یک کس دیگر؛ دشمن اصلى را پیدا کنید؛ والا [اگر] انسان با دشمن فرعى سینهبهسینه بشود، هم قواى او تحلیل میرود، هم نتیجهى کارْ نتیجهى مطلوبى نخواهد شد.»
منبع: پارس
یکی از اقداماتی که برای این موضوع طراحی شد، حملهی اسرائیل به مناطق جنوب لبنان و اردوگاههای فلسطینی بود. اسرائیل به خوبی میدانست که رزمندگان ایرانی، بر روی مناطق شیعهنشین لبنان حساس هستند و در قبال آن احساس وظیفه میکنند. همزمان که نیروهای ایرانی مشغول طراحی و آمادهسازی خود برای «عملیات رمضان» بودند، اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد. این حادثه موجب شد تا عدهای از فرماندهان و رزمندگان ایرانی به این فکر بیفتند که برای دفاع از مرزهای جنوب لبنان و مقابله با ارتش اسرائیل، باید به سمت لبنان حرکت کنند. از همین روی سپاهی با عنوان قوای محمد رسولالله(ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان، و با هماهنگی مسئولان عالیرتبهی نظام (و آنطور که در تاریخ نوشته شده، بدون مشورت با امام) به سمت لبنان حرکت کردند.
در این بین اما آنچنان که مشهود است، برخی از فرماندهان نظیر شهید صیاد شیرازی و شهید حسن باقری با اعزام نیروها به لبنان مخالف بودند. حاج سعید قاسمی در یکی از سخنرانیهای خود به این موضوع اشاره کرده و چنین میگوید: «زمانی که نیروهای ما در سوریه بودند، سوریها نمیخواستند مهمات و آمبولانس برای این عملیات بدهند و حتی نخواستند در قرارگاه مشترک برای عملیاتی مشترک شرکت کنند. پس از بررسی چنین وضعیتی توسط شهیدان صیاد و حسن باقری، یک تیم کارشناسی خدمت حضرت روحالله رفتند و گفتند: در شرایطی که خودمان جنگ داریم و به شلمچهای رسیدیم که یک ردیف میدان مین در مقابل دیدمان نیست و اگر یک تکان دیگر به خودمان بدهیم، میتوانیم به بصره برویم اما یگان و آمادگی نداریم. احمد و نیروهایش به لبنان رفتند و میخواهند بجنگند. سوریها آمادگی کمکرسانی ندارند و خیانت جاسوسها هم در درون آنهاست و پای کار نیستند. اگر بخواهیم وارد عملیات شویم، تمام میشویم. احمد و بچههایش آنقدر جرأت دارند که دشمن را بزنند اما عملیات بدون شهید و اسیر و کشته در میدان تمام نمیشود و نیروهایمان در دو مرحله عملیات تمام میشوند.»
آن مرد حکیم و هوشیار الهی که گزارشها را شنید، بلافاصله دستور داد که نیروهای ایرانی از لبنان برگردند و در اینجا بود که آن جملهی معروف «راه قدس از کربلا میگذرد» را بیان کردند. استراتژی راه قدس از کربلا میگذرد بدان معنا بود که وقتی دو جبههی مختلف و همزمان، پیشروی رزمندگان گشوده میشود، اولویت، جنگیدن در جبههای است که از اهمیت اصلی و اساسی برخوردار است نه آن جبههی فرعی، و یا جنگیدن همزمان در هر دو. چرا که در این شرایط، تنها این قوای نیروی خودی است که به تحلیل میرود و بدونشک در طولانیمدت ممکن است در هر دو جبهه نیز با شکست مواجه شود.
حالا حکایت، حکایت ما است. رزمندگان جنگ نرم به جای آنکه «جبههی اصلی» را بشناسند و همهی توان خود را در این جبهه صرف کنند، تازه دنبال یافتن «فاحشه»ها و زناکاران و... راه افتادهاند و این موضوع را به مهمترین اولویت بچه حزباللهیها بدل کردهاند! انگار نه انگار که همین چند روز پیش بود که «سید القائد» در مورد دشمن اصلی و فرعی چنین فرمودند:
«در شناخت دشمنمان اشتباه کنیم؛ در شناخت دوستمان اشتباه کنیم؛ جبههى دشمن و دوست را با هم مخلوط کنیم، نفهمیم دشمن کیست؛ دوست کیست؛ یا در شناخت دشمن اصلى و فرعى اشتباه بکنیم، این هم خطر است. برادران عزیز، خواهران عزیز، عموم ملت ایران توجه داشته باشند که گاهى یکى با شما دشمنى میکند، اما اگر دقت کنید دشمنىِ او دشمنىِاصلى نیست، تابعى است از یک عامل دیگر، از یک کس دیگر؛ دشمن اصلى را پیدا کنید؛ والا [اگر] انسان با دشمن فرعى سینهبهسینه بشود، هم قواى او تحلیل میرود، هم نتیجهى کارْ نتیجهى مطلوبى نخواهد شد.»
منبع: پارس