مهدی ربیعی
برخیز ای مرد قلندر، دار خون را
از لحظه های خود، روایت کن جنون را
شب های ما تاریک شد،معنا ندارد
روزی کـه در آن روشنایی جـا نـدارد
با دست های خود منور کن فضا را
رمـز شکـوه روشـنای جـبهـه هـا را
از ما شلمچه داغ هـا بر سـینه دارد
داغ هـزاران لالـه را آیینـه دارد
از ما بگـو، بر مـا بگـو، آیـا شلمچه؟
بخشیده خون خویش را بر ما شلمچه؟
از دار خونینت به ما رو کن قلندر!
بـا التهـاب زخمهـا، خـو کن قلنـدر!
با خاطرات زخمی یک مرد عاشق
در انتهــای پـرپـر سـرخ شقـایـق
افتـاده امّـا از نفس مـرد قلنــدر
همچـون پرنـده در قفس مرد قلنـدر
با سرفه هـای زخم دار شیمیـایی
بـا پـایـداری ، پـای دار شیمیـایـی
برخیز تا زخم تو را بر دل گذاریم
از داغ هـای بیشمـارت شرمسـاریـم
حتی حضـور قطـره خونی نبودیم
لیـلی نمی دیدیم مجنونی نبودیم
امشب به جای خویشتن، خنجر کشیدیم
لیلی ندیدم و جنـون را سر کشیـدیم
جام جنون در دستت ای مرد قلندر!
مستـی همیشـه مستت ای مـرد قلنـدر!
ساقی نشسته در میـان آتش و خـون
با جـامی از سر رفتـگی عقـل مجنـون
ساقی تویی با زخم های زخم خورده
داغ دلـت را در میـان داغ بـرده!
آن روزهـا در سنگـر آتش نشسـتی
آتش شـدی در بـاور آتش نشستـی
تـو یـادگـار داغـدار مـادرانی
فـرزند ققنـوسی و بی نـام و نـشانی
معنای ایثـار و شهـادت ،پایـداری
تنهـا تـو بـودی یـادگـار جبهـه، آری
ای بر تن تو زخم های یادگـاری
همـواره نـامـت بر لب ارونـد جـاری
تـو یـادگـار سنگـر فتـح المبینی
بیـت المقـدس را شهـید آخـریـنی
با پـایـداری پـای دار شیـمیایی
تـو زائـر مجـروح عشـق کربـلایـی
جان تو را جان لب رف می شناسد
آواز دف دف را فقط دف می شناسد
در تو حیـات لن ترانی مٌرد امشب
دل را بـه سینـای تـرانی بٌـرد امشب
از مـا بگـو، بر ما بگو، آیـا شلمـچه؟
بخشیده خون خویش را بر ما شلمچه؟
پرواز را دیگـر کسی در سر نـدارد
ایـن روزهـا، ققنـوس را بـاور نـدارد
رزمنده خون عشـق را دارد برادر!
این خون جنون عشـق را دارد بـرادر!
رزمنده یعنی آن دلاور مرد ققنوس
دریـا دل بیـدار،در اعمـاق فـانـوس
رزمنـده یعنـی معنـی پـرواز بودن
پرواز را تـا انتهـا آغـاز بـودن
پـرواز یعنی عشـق را تا بی کرانهـا
بـردن به اعمـاق سپیـد آسمـانها
پروازکردی عـاشقـانه، جـاودانـه
رفتـی میـان روشنـای بـی کـرانـه
با تو زمین وآسمان می رقصد آنجا
دل بیشتر تا پای جان می رقصدآنجا
رقصی که در بال کبوتر بال دارد
پـرواز آیـا این چنین اقبـال دارد
ما مانده ایم وحسـرت پرواز کردن
در روشنـای آسمـان پـر، بـازکـردن
پرواز اینک رفتنی نا پایدار است
شـاید میـان آسمـان ومـا حصـار است
شعراز: مهدی ربیعی- آموزگارمدرس دانشگاه پیام نورشهرضا و دانشگاه آزاداسلامی
برخیز ای مرد قلندر، دار خون را
از لحظه های خود، روایت کن جنون را
شب های ما تاریک شد،معنا ندارد
روزی کـه در آن روشنایی جـا نـدارد
با دست های خود منور کن فضا را
رمـز شکـوه روشـنای جـبهـه هـا را
از ما شلمچه داغ هـا بر سـینه دارد
داغ هـزاران لالـه را آیینـه دارد
از ما بگـو، بر مـا بگـو، آیـا شلمچه؟
بخشیده خون خویش را بر ما شلمچه؟
از دار خونینت به ما رو کن قلندر!
بـا التهـاب زخمهـا، خـو کن قلنـدر!
با خاطرات زخمی یک مرد عاشق
در انتهــای پـرپـر سـرخ شقـایـق
افتـاده امّـا از نفس مـرد قلنــدر
همچـون پرنـده در قفس مرد قلنـدر
با سرفه هـای زخم دار شیمیـایی
بـا پـایـداری ، پـای دار شیمیـایـی
برخیز تا زخم تو را بر دل گذاریم
از داغ هـای بیشمـارت شرمسـاریـم
حتی حضـور قطـره خونی نبودیم
لیـلی نمی دیدیم مجنونی نبودیم
امشب به جای خویشتن، خنجر کشیدیم
لیلی ندیدم و جنـون را سر کشیـدیم
جام جنون در دستت ای مرد قلندر!
مستـی همیشـه مستت ای مـرد قلنـدر!
ساقی نشسته در میـان آتش و خـون
با جـامی از سر رفتـگی عقـل مجنـون
ساقی تویی با زخم های زخم خورده
داغ دلـت را در میـان داغ بـرده!
آن روزهـا در سنگـر آتش نشسـتی
آتش شـدی در بـاور آتش نشستـی
تـو یـادگـار داغـدار مـادرانی
فـرزند ققنـوسی و بی نـام و نـشانی
معنای ایثـار و شهـادت ،پایـداری
تنهـا تـو بـودی یـادگـار جبهـه، آری
ای بر تن تو زخم های یادگـاری
همـواره نـامـت بر لب ارونـد جـاری
تـو یـادگـار سنگـر فتـح المبینی
بیـت المقـدس را شهـید آخـریـنی
با پـایـداری پـای دار شیـمیایی
تـو زائـر مجـروح عشـق کربـلایـی
جان تو را جان لب رف می شناسد
آواز دف دف را فقط دف می شناسد
در تو حیـات لن ترانی مٌرد امشب
دل را بـه سینـای تـرانی بٌـرد امشب
از مـا بگـو، بر ما بگو، آیـا شلمـچه؟
بخشیده خون خویش را بر ما شلمچه؟
پرواز را دیگـر کسی در سر نـدارد
ایـن روزهـا، ققنـوس را بـاور نـدارد
رزمنده خون عشـق را دارد برادر!
این خون جنون عشـق را دارد بـرادر!
رزمنده یعنی آن دلاور مرد ققنوس
دریـا دل بیـدار،در اعمـاق فـانـوس
رزمنـده یعنـی معنـی پـرواز بودن
پرواز را تـا انتهـا آغـاز بـودن
پـرواز یعنی عشـق را تا بی کرانهـا
بـردن به اعمـاق سپیـد آسمـانها
پروازکردی عـاشقـانه، جـاودانـه
رفتـی میـان روشنـای بـی کـرانـه
با تو زمین وآسمان می رقصد آنجا
دل بیشتر تا پای جان می رقصدآنجا
رقصی که در بال کبوتر بال دارد
پـرواز آیـا این چنین اقبـال دارد
ما مانده ایم وحسـرت پرواز کردن
در روشنـای آسمـان پـر، بـازکـردن
پرواز اینک رفتنی نا پایدار است
شـاید میـان آسمـان ومـا حصـار است
شعراز: مهدی ربیعی- آموزگارمدرس دانشگاه پیام نورشهرضا و دانشگاه آزاداسلامی
باور کردنی نیست که 35 سال حقوق جانباز را ندهند !؟
کجای دنیا کسی می تواند یک ماه حقوق نگیرد و به زندگی خودش ادامه دهد !؟
این همه ظلم به جانباز 5 ٪ چرا !؟
ماده12 سیاستهای کلی نظام در ترویج و تحکیم فرهنگ ایثار به حفظ و ترویج آثار، ارزشها، حماسهها و تجارب انقلاب اسلامی و دفاع مقدس .
===...
بدون توجه و رسیدگی به مروجان فرهنگ ایثار که رزمندگان وجانبازانند : ترویج فرهنگ اسلامی امکان پذیر نیست ؟!
وقتی 35 سال جانباز را که انقلاب کرد و در دفاع مقدس سالها جنگید جانباز 5 % نامیدند و از همه حقوق و معیشت و زندگی محروم کردند
چه انتظاری داشتند !؟
بیایید حقوق و مسکن و معیشت همه جانبازان بالاخص جانباز5 % را بدهند و به بی عدالتی پایان بدهند .
آنگاه می شود از ترویج و تحکیم فرهنگ ایثار به حفظ و ترویج آثار، ارزشها، حماسهها و تجارب انقلاب اسلامی و دفاع مقدس : سخن گفت ؟!
انشاالله
======...