شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۳۹۸۲۸
تاریخ انتشار: ۱۱ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۷
یک سردار سپاه در گفت و گو با شهدای ایران:
بيشتر تلاش مي کردم تا سپاه را به همان دوران جنگ و مفاهيمي همچون «ايثار»، «شهادت» و «گذشت» برگردانم.
به گزارش سرویس سیاسی پایگاه خبری شهدای ایران؛ تمام محل او را ميشناختند. وقتي سراغ خانه اش را ميگرفتي، به سرعت نشانياش را مي دادند. انگار دهه 60 است و همسايه ها از حال هم خبر دارند! داخل حياط  حسينيه، پاتوق حاج مصطفي آزادي از سرداران شديم. برخوردش به نحوي بود که انگار سالهاست همديگر را مي شناسيم! در طول مصاحبه هيچ وقت احساس غريبي نکردم و تمام سوالاتم را پرسيدم ، او هم با رويي باز همه  را پاسخ داد. حاجي در ابتداي مصاحبه در پاسخ به سوال ما مبني بر اينکه اول انقلاب چند سالتان بود و به چه فعاليتي مشغول بوديد گفت: اول انقلاب 18 ساله بودم و به دليل اينکه عشق کارهاي تشکيلاتي و عام المنفعه داشتم، از همان ابتدا به همراهي عده اي از دوستان انجمن اسلامي مدرسه را راه اندازي کرديم. بعد از مدتي هم وارد سپاه شدم. البته بايد بگويم که در آن زمان سپاه به دو گروه تقسيم شده بود. يک گروه نيروي رسمي که شخص به صورت سازماني وارد سپاه مي شد و گروه ديگر هم مانند ما بودند که هم درس مي خواندند و هم مسائل جنگ را پيگيري مي کردند.

يادم هست اوايل جنگ سال 59 - 60 بود که از طريق انجمن اسلامي کار خود را پيش مي برديم. بچه هاي ما در آن زمان، همه پاک و مقدس بودند که براي خدا کار مي کردند يعني اگر کاري انجام مي دادند، همه اش براي خدا بود. وي همچنين به قضيه اولين باري که ميخواست به جبهه برود اشاره کرد و در اين خصوص اظهار داشت: آن زمان در يکي از روزنامه ها نوشته بودند که در سرحدات درگيري شده، و  به همين علت ما هم اعلام کرديم مي خواهيم جبهه برويم که گفتند چون آنجا شرايط خاص خودش را دارد، بنابراين شما نمي توانيد برويد! بعد از اينکه از جبهه رفتنمان جلوگيري کردند، با ده نفر از بچه هاي مدرسه در گوشه حياط مدرسه جمع شديم و بدون اعزام با هزينه خودمان به اهواز رفتيم. البته سه سوته برگشتمان دادند و مجبور شديم براي آموزشي وارد سپاه شويم.


 طعم سپاه اخلاص بود

در سپاه موقعيت هاي خوبي داشتم و براي يک زندگي بهتر هم به واسطه پدرم که در بازار کار مي کرد، هم خيلي از دوستان و آشنايان به دليل اينکه در امور اجرايي تجربه داشتم، پيشنهادات مختلفي به ما مي دادند. يکي از عواملي که باعث شد وارد سپاه بشوم، برخورد خوب و اخلاص بالاي برادران سياهي در پايگاه بود و لذا مهمترين طعمي را که مي توانم توصيف کنم، همين اخلاص و پاکي ناشي از قناعت و ساده زيستي اين عزيزان بود که من تجربه کردم.

 بچه هاي سپاه در دوران جنگ براي مردم زندگي مي کردند

براي بچه هاي سپاه فرصت ها و امکانات زيادي مهيا بود  تا بتوانند زندگي بهتري داشته باشند، اما من مي ديدم که آنها فقط هم و غم خود را صرف خدمت به مردم و حل مشکلات آنها اختصاص داده بودند. وقتي با اين عزيزان بودم، زندگي ديني و اسلامي را بيشتر درک مي کردم. در اين زمينه گفتني است؛ آن موقع هيچ کدام از اين دوستان اصلا غيبت نمي کردند دروغ نمي گفتند. آن زمان مسائلي که امروز گريبانگير مردم شده در بين هيچ کدام از اين بچه ها نبود و تنها رضاي خدا  مد نظر آنها بود. و اگر کاري را که احساس مي کردند نفع شخصي دارد و رضاي خدا در آن نيست، امکان نداشت انجام دهند.راحت تر بگويم اسلام به معني کامل کلمه را در وجود اينها مي ديدم. شايد باور نکنيد آن موقع  خيلي ها بودند که از زندگي  بچه هاي سپاه الگو گرفتند و حتي  برخي جذب جبهه و جنگ نيز شدند.

 براي اخلاص جذب سپاه مي شدند

سردار آزادي در پاسخ به اينکه چرا برخي امروز ذهنيت بدي نسبت به سپاه پيدا کرده اند ومگر همين ها  نبودند که در 8 سال دفاع مقدس، با اعمال و رفتار مخلصانه خود باعث جذب مردم به جبهه ها مي شدند؟ پاسخ داد: ببيند، شما وارد بحثي شديد که بهتر است من وارد آن نشوم. ببينيد، مشخصه هاي زمان جنگ کاملا آشکار و شفاف بود و مردم کاملا مشخصه هاي وجودي سپاه را ميديدند و به همين دليل حتي مي آمدند جذب سپاه نيز مي شدند. اما وقتي که جنگ تمام شد
کم کم از آن مشخصه ها فاصله گرفتيم و به همين دليل برخي به آن بدبين شدند.

 در دوران جنگ مسئولان مي گشتند فرد لايق تري جاي خود قراردهند


آيا شما اين نگاه  برخي از مردم را درست مي دانيد، يا اينکه فکر مي کنيد که عمدتا اشتباه مي کنند؟ مردم عمدتا نگاه غلطي ندارند. چون همه چيز ما از همين مردم است.يک مسئله مهمي که در زمان جنگ وجود داشت، بحث «مسئوليت» بود در بعضي از گردانها، فرماندهاني بودند که مي گشتند تا اگر کسي شايسته تر از خودشان بود را پيدا مي کردند و به او پيشنهاد مي دادند تا بيايد فرماندهي گردانشان را بر عهده بگيرد.

اما امروز قضيه بر عکس شده و اکثرا به دنبال مسئوليت ها و موقعيت هاي بيشتر و بهتري هستند تا يک رتبه بالاتر يا يک صندلي بهتري نصيبشان شود! بنابراين، همه اين مسائل را مردم مي بينند و بدبين ميشوند.

 آن دوران هر سپاهي اي که پولش اضافه  مي آمد به بيت المال بر مي گرداند


در مورد حقوق و دستمزد بالاي سپاهي ها سوال کرديم که گفت: اينگونه نيست،البته شايد تعداد کمي اينطوري باشند، اما عمدتا اينگونه نيستند. شما برويد و ميانگين حقوق بچه هاي سپاه را در نواحي ببينيد. بين 600 يا 700 هزار تومان است. اما يکسري هستند که بر اساس کارشان حقوق مي گيرند يعني ممکن است فردي هم استاد دانشگاه و هم عضو سپاه باشد مثلا سرداراني چون  خادم الحسيني،عسگري، ميرکياني و... اين گونه هستند. اينها کساني هستند که هنوز که هنوز است با همان مجموعه هاي قديم  کار مي کنند. مثلا مي بينيم که اينها صبحانه را از خانه مي آورند و يا با ماشين اداره، کار شخصي انجام نمي دهند. در زمان جنگ حقوق سپاهي ها 2400تومان بود. با اين حال افراد بسياري بودند پولي را که اضافه مي آوردند به خود سپاه و دولت بازمي گرداندند. چرا که اصلا حب مال و مال اندوزي در کار آنها نبود. اينها بود که سپاه را بيمه کرد.

 اگر فرمانده سپاه بودم سپاه را به دوران جنگ بر مي گرداندم

شما اگر فرمانده بوديد چه کار مي کرديد؟ من اگر فرمانده سپاه بودم، اول خودم را اعدام (با خنده)ميکردم!شوخي کردم. من در جايگاهي نيستم که بگويم اگر فرمانده سپاه بودم چه کار مي کردم و چه کار نمي کردم. ولي برادر عزيزمان جناب آقاي سردار جعفري را سالهاست که  دورا دور ميشناسم. ايشان کسي بوده که از صفر به فرماندهي رسيده اند. الحمدلله در بدنه سپاه هنوز که هنوز است، رگه هاي ايثارو شهادت وجود دارد. من هنوز ايشان را همان بسيجي و رزمنده دوران جنگ مي دانم.ولي اگر من سمتي در سپاه داشتم، بيشتر تلاش مي کردم تا سپاه را  به همان دوران جنگ و مفاهيمي همچون «ايثار»، «شهادت» و «گذشت» برگردانم.سردار آزادي در  در پاسخ به سوال ما  درباره اينکه در حال حاضر به چه کاري مشغول هستند گفت: من الان عمدتا در نواحي مختلف، کارهاي مشاوره اي انجام مي دهم.ببينيد من روحيه ام به گونه اي بوده و هست که هميشه از کارهاي ستادي فرار کرده و ميکنم. چون دوست دارم با  همه ارتباط داشته باشم. نمي خواهم محدود باشم به همين جهت الان هم سعي ميکنم در نواحي با گردانه اي مختلف کار کنم.

شنيدهايم که شما کارهاي اجتماعي زيادي مانند امور خيريه را در دست داريد درست است؟

بله، اين موسسات خيريه که الان ما در آن مشغول هستيم، به نام آقا ابوالفضل(ع) و همچنين حسنيه امام حسن مجتبي(ع) است و بنا به وصيت بزرگان بايد به صورت نسل اندر نسل ادامه پيدا کند.

آرزوي قلبي من اين است که  اولا خدا را قسم مي دهم تا شهادت را نصيب من کند و همچنين دوست دارم اين حسنيه را گسترش دهم چون اينجا متبرک به خيلي از شهداست.

انتشار یافته: ۱
غیر قابل انتشار: ۲
اكبر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۲۳ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۱
0
0
اي سردارعزيزخوب ميدانيدچه سرداراني بي سرشدندوچه بي سراني سردارخوشابحال آن روزها چه معنويتي صفايي وهمدلي وهمه بركات ماازجنگ بود .كجاست آن خلوص ويكدلي اين حقيرازخطه خونرنگ كردستان ازكاروان شهداءجامانده ام.با45درصدمعلوليت وبيماري صعب الاج اززندگي به تنگ آمده ام وازشماهمرزمان استدعاي كمك دارم.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار