یکی از کلیدیترین رویکردهایی که در چند سال اخیر در برخی رسانههای فارسیزبان غیرایرانی باب شده و همچنان برخی بر آن تأکید دارند، تلاش برای تبدیل چهرههای محبوب و دارای جذابیت و کشش برای عامه جامعه به ویژه چهرههای فرهنگی فقید به چهرهای اپوزیسیون و مقابل سیاست کلی نظام است؛ اما این رویکرد تا کجا نتیجه خواهد داد و مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد؟
شهدای ایران: از شیوههای خاصی که در چند سال اخیر به شدت مورد توجه رسانههای فارسی زبان خارجی قرار گرفته، تمرکز بر فرهیختگان فقید دوران معاصر است؛ رویکردی که البته صرفاً به حوزه فرهنگ نیز محدود نشده و گاه گریزی به عرصه سیاسی و سیاسیون فقید و حتی بعضاً قهرمانان ورزشی نیز زده شده؛ اما پیگیری این رویه در خصوص چهرههای فرهنگی دارای محبوبیت عمومی بالا بسیار پررنگتر بوده است.
تلاش مشخص این رسانهها متمرکز بر ارائه یک زندگینامه برای این فرهیختگان است که پیرنگ داستان بر آسیب رسیدن مکرر به چهره فرهنگی در ایران استوار باشد و سرانجام داستان به جایی رسد که فرهیخته یا به شدت از فضای سیاسی و اجتماعی و مذهبی کشور آسیب دیده و یا در مطلوبترین حالت برای این رسانهها، فرهیخته چهرهای کاملاً مخالف و ضدسیاستهای اساسی کشور از آغاز انقلاب تا لحظه مرگ بوده که طبیعتاً پروژه سادهای نیست.
دشمنسازی برای نظام روی تابوت چهرههای محبوب
با این حال، چنین مطالبی به سرعت جمعآوری میشود و با فاصلهای نه چندان طولانی از درگذشت یک چهره محبوب، شکل گزارش یا مستند میگیرد. انگار پوشههایی برای همه چهرههای مطرح بالای پنجاه سال ایران آماده دارند و هر آنچه ذرهای میتوان به تقابل با کشور نسبتش داد، به مرور جمعآوری میکنند و به محض درگذشت چهرهها، سراغ پوشههایشان رفته و تولید محتوای همسو با این سیاست را از سر میگیرند.
پرسش مهمی که در این باره مطرح میشود، درباره چرایی وقوع این پروژه پس از مرگ هر چهره فرهیخته است که پاسخش چندان دشوار نیست. چهرههای سرشناس در دوران حیات در قبال چنین تولیداتی به سرعت واکنش نشان میدهند و محتوای تولیدی عملاً نتیجه عکس برای این دست رسانهها خواهد داشت؛ اما وقتی فرهیختهای درگذشته، چیدمان چند خاطره، تعدادی تصاویر و مقاطعی از کل دوران کاری یک هنرمند در کنار هم، حاصلش هر چه باشد، واکنشی از خود هنرمند ندارد و واکنش بازماندگان نیز معمولاً بازتاب کمرنگی دارد.
دشمنسازی برای نظام روی تابوت چهرههای محبوب با این فرمول در همین سه سال اخیر بارها و بارها تکرار شده و رویداد تازهای نیست. روزی ناصر حجازی، سیمین دانشور، روزی محمدرضا لطفی و همین رویه در سالگردها نیز استمرار دارد و ظاهراً پایانی برایش نمیتوان متصور بود و تا اینجا نیز چنین رویکردی نتایج رضایتبخشی برای این طیف وبسایتها و خبرگزاریها داشته و بنابراین دلیلی ندارد این رویکرد غیراخلاقی از دستور کار بیرون رود.
این رویکرد البته از این سو نیز گاهی دیده میشود و بسیاری از چهرهها به شکلی که برخی علاقهمندند و اتفاقاً توسط گروهی که برخیشان بیشترین آسیبها را به این چهرهها زدهاند، مصادره به مطلوب میشوند و چهرهای عجیب و باورنکردنی از ایشان ارائه میشود. شهید آوینی برجستهترین نمونه این سوی ماجرست که بارها اعضای خانواده ایشان نسبت به این رویه اعتراضهای بسیاری تندی داشته و این خواسته را مطرح کردهاند که چهرهای از آوینی بر خلاف آنچه بوده، ارائه نشود و طبیعتاً این رویه برخی چهرهها و رسانههای داخلی نیز خطاست.
آنچه در این میان قابل تأمل و توجه است، شکلگیری سریع رویکردهای تازه برای افکارعمومی کشورمان است و به محض از دست رفتن جاذبه یک رویکرد رسانهای، رویکرد تازهای مطرح میشود. با این اوصاف، شاید بهترین توصیه در این زمینه، تلاش و دعوت به افزایش هوش رسانهای عموم مردم باشد، زیرا در چنین فضای پرشتابی، افزایش قدرت تحلیل و تشخیص و همچنین رد هر محتوایی بدون مطالعه، ضرورت است و بدون این نگاه، هر آگاهیرسانی کاذبی، میتواند موجی عظیم در پی داشته باشد.
منبع: تابناک