کمالی که توان سخن گفتنش بسیار اندک بود و از دخترش کمک می گرفت می گوید سال 64 به جزیره مجنون رفته و سنگر می ساخت تا اینکه در حین سنگر سازی در مجنون شیمیای می شود اما مدت زمانی نمی گذرد و سریعا به جبهه بر می گردد. وی در خصوص برگشتنش می گوید جبهه به ما نیاز داشت و باید بر می گشتیم . اما سال 66 ترکش های دشمن مهره های این جانباز دفاع مفدس را نشانه رفته و آنگونه که خود می گوید خورد نموده است . کمالی که اکنون زندگی بر روی ویلچر را برگزیده است دیگر توان قبلی را ندارد که سوار بر لودر به دنبال ساخت و فتح سنگر جدیدی باشد اما باز می گوید من گوش یه فرمان رهبرم هستم.
این جانباز دفاع مقدس که همیشه همراه دخترش هست می گوید وقتی مجروح شدم تا 4 سال هیچ کسی را نمی شناختم اما همسرم به تنهایی از من پرستاری کرد و هیچ گاه به آسایشگاه جانبازان منتقل نشدم .وی در خصوص خدمات همسرش می گوید یک بار که همسرم خواست مرا از روز ویلچر بلند کند از ناحیه کمر دچار عارضه شدیدی شد که همین مسئله منجر به فوت وی گردید .
کمالی که اکنون بعد از سر و سامان دادن به فرزندان پسرش به همراه تنها دختر کوچکش زندگی می کند و هیچ پرستاری نیز ندارد در خانه ای استیجاره ای در شهر ری سکونت دارد که آنگونه که خود می گوید هیچ مسئولی نیز به ایشان سر نزده است و حتی برای تهیه داروهای شیمیایی خود دچار مشکل است و دخترش با حقوق کارمندی تما م دارو ها را از هلال احمر تهیه می کند .
این جانباز دفاع مقدس که تاکنون به دیدار رهبر انقلاب مشرف نشده است می گوید فقط می خواهم به آقا بگویم که خیلی دوستش دارم.