شهدای ایران shohadayeiran.com

به روزگاری رسیده‌ایم که والدین شهدا در سنین کهنسالی و کمرهایی خمیده هنوزفاصله بین خانه تا مزار فرزند شهیدشان در گلزار شهدا را عاشقانه برای یک دیدار طی می‌کنند. و با وجود گذشت سال‌ها از شهادت پسرشان، اما هنوز یاد شهیدشان بخشی زنده است.
به گزارش شهدای ایران؛ گلزار شهدا، پنج شنبه‌ها حال و هوای خاص و عجیبی دارد. هیاهوی زیارت قبور شهدا در میان رهگذران، سور و سات ایستگاه صلواتی‌های بین قطعات، نواهای مختلف مداحی جبهه و جنگ که فضای این بخش از بهشت زهرا(س) را تسخیر کرده است، آمد و رفت خانواده‌های شهدا و دیدار با شهیدشان و از همه مهم‌تر حضور نَفَس معنوی شهدا همگی پنج شنبه‌های این جغرافیا را به قطعه‌ای از بهشت مبدل ساخته است.

26 سال از پایان هشت سال دفاع مقدس می‌گذرد و به روزگاری رسیده‌ایم که والدین شهدا در سنین کهنسالی و کمرهایی خمیده هنوز فاصله بین خانه تا مزار فرزند شهیدشان در گلزار شهدا را عاشقانه برای یک دیدار طی می‌کنند. و با وجود گذشت سال‌ها از شهادت پسرشان، اما هنوز یاد شهیدشان بخشی زنده و جاری از زندگیشان را تشکیل می‌دهد. در قطعه 53 سراغ مزار یک شهید 19 ساله می‌روم. مادر بزرگوار شهید آخوند نسب 83ساله است. هرچند هیچ کس به اندازه او نمی‌تواند از این شهید روایت کند اما او به دلیل کهولت سن و کم شنوایی، گفتگو درباره فرزند شهیدش را به عروسش واگذار می‌کند.

"شهید علی آخوند نسب"، پنجمین فرزند از یک خانواده 8 نفره است. این شهید 19ساله در تاریخ 17 بهمن  سال 46 در شهرری متولد شد و در اولین حمله مهران در 27 خرداد سال 65 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. علی از آن دست پسرهایی بود که از کودکی اهل نماز، روزه،تهجد و نیایش به درگاه خدا بود. همسر برادر شهید، "احترام پازوکی" و خواهر شهید "مجید پازوکی" از هفت سالگی با ایشان زندگی کرده، او درباره شهید علی آخوند نسب این گونه می‌گوید: «از 9 سالگی نماز خواند و روزه گرفت. وقتی من ازدواج کردم، شهید هفت ساله بود. هوا به قدری گرم بود که روزی سه بار آب تنی می‌کرد. اما روزه‌اش را حتما می‌گرفت. من می‌گفتم: علی جان! هوا گرمه، شما روزه کله گنجشکی بگیر! اما می‌گفت: نه! تو چرا بگیری من نگیرم؟ خیلی اخلاق‌های خوبی داشت. دعای کمیل و ندبه زیاد می رفت. اصلا اهل دعا و نماز شب بود. پدرش خدابیامرز به او می‌گفت تو چرا نماز شب می‌خوانی؟ می‌گفت:" من عاشقم! عاشق امام زمانم! " در حالیکه فقط 16 یا 17 سال سن داشت. پدرش انگار فهمیده بود. می‌گفت این بچه برای من نمی ماند!»


او در ادامه به شب زنده داری شهید آخوند نسب اشاره می‌کند و می‌گوید: «آن سال‌ها که علی شب زنده داری زیادی داشت. به او می‌گفتم: علی جان چرا شب‌ها بیداری؟ بخواب! می‌گفت :"آنقدر برای خواب وقت زیاد است!" من که از او بزرگتر و پخته‌تر بودم تازه سه یا چهار سال است که به حرفش پی برده‌ام. چند سال بعد از شهادتش به این حرفش فکر کردم و فهمیدم راست می‌گفت آدم‌ها بالاخره یک روز از دنیا می‌روند. پس چه خوب است که از فرصت‌هایشان استفاده کنند. شهدا زنده‌اند و پیش خدا خیلی مقام دارند. خدا به داد مابرسد. علی خیلی خوب بود. هر چه از خوبی‌هایش بگویم باز هم کم گفته‌ام. درسش هم خیلی خوب بود. همیشه با نمرات خوب قبول می‌شد.»

با مرور زندگینامه این شهدا، لابه لای خاطرات، کارها و رفتارشان با خانواده و دوستانشان، به نکات قابل تاملی برمی‌خوریم که آن‌ها را از دیگران متمایز می‌کند. ویژگی‌هایی که برای آن‌ها شهادت را رقم زد. احترام پازوکی با اشاره به نحوه شهادت برادر همسرش می‌ گوید: «شهادتش هم خیلی قشنگ بود. وقت نماز صبح بود که یک ترکش به قلبش خورد. عکس‌های بعد از شهادتش هم هست. با لبخند از دنیا رفت. و برای همیشه ما را شرمنده خوبی‌هایش کرد. او برایم مثل برادر بود.»

تصویر سنگ مزار شهید آخوند نسب مزین به شعری زیبا از زبان شهید خطاب به مادرش در ادامه می‌آید:

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار