به گزارش شهدای ایران؛ وبلاگ مجاهدین اسلام نوشت: نمیدانم کدامین روز خواهند گفت به تهران، پایتخت هفتاد و دو ملت اما خوب میدانم که این کلان شهر خاکستری نیک فرصتی است برای رسیدن به دیار سبز.
تهران را ماتم فرا گرفته. تمام شهر رنگ باخته. حتی اتوبان مدرس تقاطع بزرگراه همت که به همت شهرداری بسیار زیبا شده و فراوان است از سر سبزی تمایل به خاکستری دارد.
آری، تهران خاکستری شده؛ در خیابانهای پر بوق و دود تهران به خوبی لمس میکنی که بالاتر از سیاهی آسفالتهای خیابان رنگی هست به نام خاکستری؛ مرز بین سیاهی و سفیدی.
امروز صبح در پیاده روی خیابان تخت طاووس همانند هر روز به طرف محل کار همگام بودم با موشهای دانه درشتی که دیگر یک شهروند خوبیم برای یکدیگر! مانند هر روز؛ حتی موشهای شهر من نیز دانه درشت دارند مثل مجرمین و ...
نبش خیابان کوه نور- تخت طاوس، داخل باغچه خالی از گل و گیاه، گنجشککی کنار پایه خاکستری رنگ چراغ راهنما که جای آقای درخت را گرفته به پلاستیکهای کارتن یک مانیتور نوک میزد.
اینجا تهران، همه چیز در حال تحول است؛ جای درخت با تیر چراغ راهنما و بعضاً تیر برق عوض شده؛ اینجا تهران، جایی که موشها دانه درشت شدند؛ اینجا طهران، جایی که گنجشککان معصوم به هر کاری تن میدهند برای استحکام خانواده خود.
دیگر همانند قدیم حاجی مسجدیهایی نیستند تا جذب کنند جوانان را؛ جای خالی ابراهیم هادی در مسجد و زمین والیبال محل خالیست؛ ابراهیم هادیهای هم نسل من پایگاهی بهتر از بسیج و مسجد سراغ دارند؛ واتساپ، ویچت و الباقی خواهر و برادرهای منحوسش جای مسجدهای طراز اسلامی مد نظر پیر شهر ما را گرفته.
آه، تهران، تویی که در دل خود فیلسوف الدوله و مروی داری، ای بزرگ شهری که فقط یک محله کوچک تو دهها شهید داده است من به خوبی میدانم ریشه تو با خون شهدا در قلب زمین تکاپو دارد و روزی سربلند خواهی کرد به زیر پای حضرت خورشید.
چند صباحی است تو را با «ت» مینویسند اما دوست دارم تو را با «ط» دسته دار بنویسم لااقل در این وجیزه جمع پاک نگاشته شوی.
تهران را با تمام فساد و عمارتهای شیطانیاش دوست دارم چون در کوچه پس کوچههایش گمنامانی هستند که هدفشان همچو تلاششان از بین بردن منکرات و محرمات است.
تهران را ماتم فرا گرفته. تمام شهر رنگ باخته. حتی اتوبان مدرس تقاطع بزرگراه همت که به همت شهرداری بسیار زیبا شده و فراوان است از سر سبزی تمایل به خاکستری دارد.
آری، تهران خاکستری شده؛ در خیابانهای پر بوق و دود تهران به خوبی لمس میکنی که بالاتر از سیاهی آسفالتهای خیابان رنگی هست به نام خاکستری؛ مرز بین سیاهی و سفیدی.
امروز صبح در پیاده روی خیابان تخت طاووس همانند هر روز به طرف محل کار همگام بودم با موشهای دانه درشتی که دیگر یک شهروند خوبیم برای یکدیگر! مانند هر روز؛ حتی موشهای شهر من نیز دانه درشت دارند مثل مجرمین و ...
نبش خیابان کوه نور- تخت طاوس، داخل باغچه خالی از گل و گیاه، گنجشککی کنار پایه خاکستری رنگ چراغ راهنما که جای آقای درخت را گرفته به پلاستیکهای کارتن یک مانیتور نوک میزد.
اینجا تهران، همه چیز در حال تحول است؛ جای درخت با تیر چراغ راهنما و بعضاً تیر برق عوض شده؛ اینجا تهران، جایی که موشها دانه درشت شدند؛ اینجا طهران، جایی که گنجشککان معصوم به هر کاری تن میدهند برای استحکام خانواده خود.
دیگر همانند قدیم حاجی مسجدیهایی نیستند تا جذب کنند جوانان را؛ جای خالی ابراهیم هادی در مسجد و زمین والیبال محل خالیست؛ ابراهیم هادیهای هم نسل من پایگاهی بهتر از بسیج و مسجد سراغ دارند؛ واتساپ، ویچت و الباقی خواهر و برادرهای منحوسش جای مسجدهای طراز اسلامی مد نظر پیر شهر ما را گرفته.
آه، تهران، تویی که در دل خود فیلسوف الدوله و مروی داری، ای بزرگ شهری که فقط یک محله کوچک تو دهها شهید داده است من به خوبی میدانم ریشه تو با خون شهدا در قلب زمین تکاپو دارد و روزی سربلند خواهی کرد به زیر پای حضرت خورشید.
چند صباحی است تو را با «ت» مینویسند اما دوست دارم تو را با «ط» دسته دار بنویسم لااقل در این وجیزه جمع پاک نگاشته شوی.
تهران را با تمام فساد و عمارتهای شیطانیاش دوست دارم چون در کوچه پس کوچههایش گمنامانی هستند که هدفشان همچو تلاششان از بین بردن منکرات و محرمات است.