شهدای ایران shohadayeiran.com

بعضی‌ها دارند می‌گویند ما این توانایی‌ها را داریم و می‌توانیم درباره موضوع شهدا حرف بزنیم ولی دیگران كه این توانایی را ندارند، درباره‌اش حرف نزنند و حتی به آن نزدیک هم نشوند، بدون آنکه به تبعات چنین رفتاری فکر کنند.
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

به گزارش شهدای ایران، «بوسیدن روی ماه» آخرین فیلم «همایون اسعدیان» فیلم خوش‌ساختی است. فیلمی درباره ایثار که در آن نه شعارهای کلیشه ‌ای می‌بینی و نه شخصیت‌ها و چهره‌های کلیشه ‌ای. این فیلم داستان احترام‌السادات و فروغ، دو مادر شهید است که ۲۰ سال منتظر فرزندانشان هستند و حالا پس از این همه سال پیکر فرزند احترام‌السادات پیدا شده و احترام‌السادات به‌خاطر اینکه فروغ مریض است، از خودگذشتگی می‌کند و می‌گوید پیکر فرزند فروغ پیدا شده تا این مادر بیمار را از چشم‌انتظاری بیرون آورد.

بوسیدن روی ماه با اینکه موضوع پیچیده‌ای را برای خود انتخاب کرده است اما فیلم پیچیده ‌ای نیست و بیان ساده در کنار پرداخت جزئیات و استفاده از بازیگران کمتر شناخته‌ شده آن را از دیگر کار‌ها متمایز می‌کند. اسعدیان می‌گوید: به فیلمش افتخار می‌کند حتی اگر بعضی‌ها با نگاهش در این فیلم مخالف باشند.

بوسیدن روی ماه  خیلی ریسک بزرگی است که شما یک فیلمی بسازید با دو خانم مسن که موفق باشد. یکی از دوستان خبرنگار از من پرسید فکر نمی‌کنید که تبلیغات فیلم می‌توانست جذاب‌تر باشد؟ من جواب دادم بله اگر به جای این دو بزرگواری که بازیگرانم بودند، دو بازیگر ستاره داشتم حتما تبلیغات جذاب‌تر می‌شد. خود من البته از اینکه این فیلم را با این بازیگران ساختم پشیمان نیستم حالا اگر برای عده‌ای چنین فیلمی جذاب نیست این بحث دیگری است. اما در ‌‌نهایت فکر می‌کنم این فیلم، فیلم آبرومندی است. حتما ایراداتی دارد و انتقاداتی بر آن وارد است مثل هر فیلم دیگری. اما همین که می‌توانم با افتخار بگویم من این فیلم را ساختم و فیلم آبرومندی است برایم کافی است.

برخی‌های مدعی هستند که ما پا را فرا‌تر گذاشته‌ایم و تصویری که از خانواده شهدا ارائه کرده‌ایم تصویر بدی است چراکه آن تصویر کلیشه‌ ای که یک عده‌ای علاقمند هستند که همیشه‌‌ همان باشد را، خدشه ‌دار کرده‌ایم و با لغاتی مثل «تقدس ‌زدایی» و «زمینی» کردن دارند با ما برخورد می‌کنند. تمام جذابیت بوسیدن روی ماه برای خود من و منوچهر محمدی، اتفاقا همین نگاه جدید و واقعی به قضیه بود.

من سال‌ها قبل، و قبل از اینکه کارگردان سینما بشوم به اتفاق منوچهر محمدی و پیشنهاد ایشان ۵ فیلم مستند ساختم برای بنیاد شهید درباره ۵ خانواده شهید یا مفقودالاثر که در اطراف اصفهان زندگی می‌کردند. در گشت و گذارهایی که برای ساخت این فیلم‌ها داشتیم چیزی حدود ۵۰ خانواده را دیدیم و با آن‌ها گفتگو کردیم و ۵ خانواده را انتخاب کردیم. در این ۵۰ خانواده من رنگارنگی جامعه ایران را دیدم. یعنی اگرچه همه این خانواده‌ها در یک درد مشترک بودند اما در واقع دیدگاه‌های مختلف، سلایق مختلف، ساختار خانوادگی مختلف و روحیات مختلف داشتند. همه این‌ها از‌‌ همان زمان در ذهن ما مانده بود و موقعی که بوسیدن روی ماه را شروع کردم براساس‌‌ همان باور‌ها و تجربه‌ها شروع کردم و فیلمنامه نوشتم، نه این باور کلیشه‌ای که به اعتقاد من به بن‌بست رسیده است.

 این باور کلیشه‌ ای اعتقادی است که یک شکاف را دارد در جامعه ما ایجاد می‌کند. بعضی‌ها دارند می‌گویند ما این توانایی‌ها را داریم و می‌توانیم درباره موضوع شهدا حرف بزنیم ولی دیگران این توانایی را ندارند، درباره‌اش حرف نزنند و حتی به آن نزدیک هم نشوند. بدون آنکه به تبعات چنین رفتاری فکر کنند. آیا این دیدگاه کلیشه‌ای منجر به این نمی‌شود که ما بسیاری از نیرو‌ها را با همین چوب کنار بگذاریم و باعث نمی شود جوانان فکر کنند ما که مثل شهدا آسمانی نیستیم، ما که چنین خانواده‌هایی نداریم و یک عده خاص می‌توانند آن رشادت‌ها را داشته باشند.

در حالی که وقتی می‌روید و مطالعه می‌کنید می‌بینید که در سال ۱۳۵۹ که جنگ شروع شد، نوجوانانی که در خرمشهر مقاومت کردند، جوانانی بودند مثل جوانان همین امروز اما در شرایطی قرار گرفتند که عملشان به یک عمل قهرمانانه تبدیل شد نه اینکه آدم‌های قهرمانی بودند. در شرایط جنگ قهرمان شدند و خانواده‌هایشان هم همین‌طور. من چون به این موضوع اعتقاد دارم این را در فیلمم مطرح کردم.

 آن چیزی که ما داشتیم مطرح می‌کردیم تفاوت برخورد دلی و عقلی است. در واقع تفاوت دو نوع مدیریت است. یک مدیریتی که سال‌ها آنجا بوده و با خانواده‌ها رابطه عاطفی برقرار کرده است و جزء جزء آن‌ها را می‌شناسد و با آن‌ها آشناست و مدیری که معتقد است این خانواده‌ها مراجعه‌کننده هستند و ما باید کارهای مراجعه‌کننده را راه بیاندازیم. ولی این دو نگاه برای من مهم بود یعنی یک نگاهی هست که می‌گوید پوشه‌ها، زونکن‌ها و اشیایی که از شهدا به جا مانده است جان دارد، حیات دارد و با آن‌ها ارتباط عاطفی برقرار کرده است و یک نگاه هم این است که همه این‌ها کاغذ و... است و هویت انسانی را در اشیا نمی‌بیند و طبیعتا من می‌خواستم چنین نگاهی به شهدا را به نقد بکشم.

من یک ذهنیتی درباره خانواده احترام‌السادات داشتم که نمی‌دانم چقدر در فیلم درآمده است و امیدوارم آن چیزی که می‌خواستم در فیلم نشان داده شده باشد اما چیدمان خانواده احترام‌السادات برای من رنگارنگی بود که دارم در کشورم می‌بینم. ما در جامعه‌ای متکثر زندگی می‌کنیم که در آن دیدگاه‌ها و خرده‌فرهنگ‌های متفاوتی وجود دارد و لزوما در یک خانواده سنتی همه فرزندان به یک شکل نیستند و می‌توانند با هم اختلاف سلیقه داشته باشند اما حول محور احترام‌السادات که یک مادر وسیع است و همه این تفاوت‌ها را درک می‌کنند، جمع می‌شوند.

 انگار احترام‌السادات همه این‌ها را می‌داند و دارد آن‌ها را با هم پیوند می‌دهد. در این خانواده پسر جانبازی وجود دارد که خیلی هم مخالفت نمی‌کند با داماد جوانی که امکان دارد حرف‌های تندی بزند. داماد دیگری وجود دارد که علاقمند است فرزندش را برای تحصیل بفرستد خارج اما آدم بسیار خوبی است، دروغ نمی‌گوید و حاضر است برای نجات جان بیمار جراحی مجانی انجام دهد. دختر بزرگی هم وجود دارد که قید و بند‌ها را زیاد رعایت نمی‌کند و به مصلحت دروغ هم می‌گوید. این مجموعه برای من ترکیب رنگارنگی است که در جامعه و اطراف خودمان هم می‌بینیم و اتفاقا ارتباط احترام‌السادات با تک تک این‌ها برای من مهم بوده است که مادر چطور می‌تواند با همه این‌ها کنار بیاید و همه آن‌ها را ساماندهی کند و در خطی که فکر می‌کند درست است آن‌ها را به جلو ببرد.

 در ‌‌نهایت هم همین احترام‌السادات است که می‌تواند روی نوه جوانی که به ظاهر سبک‌ سری و شیطنت دارد، طی یک هفته تاثیری بگذارد که نام فیلم و حس و حال فیلم را‌‌ همان نوه است که بیان می‌کند. قرار نیست این نوه در طول این یک هفته برایش تحولی عظیم رخ دهد همین ‌قدر که از نوجوانی به جوانی می‌رسد و قدری بزرگ می‌شود ناشی از حس اعتمادی است که احترام‌السادات به او داده است.

در پایان وی اضافه کرد:فیلم دست نخورده است.

منبع: ازفردانیوز:

 

 

 

 

 


 

 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار