شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۳۸۱۰۴
تاریخ انتشار: ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۹:۲۱
با گذشت بيش از 26 سال از پايان جنگ تحميلي، هر روز اسناد و مدارك تازه‌اي منتشر مي‌شود كه همگي افشاكننده نقش سرويس‌هاي جاسوسي غرب در حمايت از ارتش متجاوز بعثي است با گذشت بيش از 26 سال از پايان جنگ تحميلي، هر روز اسناد و مدارك تازه‌اي منتشر مي‌شود كه همگي افشاكننده نقش سرويس‌هاي جاسوسي غرب در حمايت از ارتش متجاوز بعثي است.
شهدای ایران: اين حمايت‌ها در حالي بود كه ايران نه تنها هزينه گزافي را براي پيشبرد دفاع مشروع خود مي‌پرداخت بلكه از سوي ديگر با تحريم‌هاي بسيار سنگيني دست و پنجه نرم مي‌كرد كه اين هزينه‌ها را صد چندان مي‌كرد. هنوز خاطرات بسياري از فرماندهان زمان جنگ منتشر مي‌شود كه با چه مشقت‌ها و مشكلاتي موفق به تهيه تجهيزات نظامي يا ساخت آن در داخل كشور مي‌شدند. 
حالا گفته‌هاي ريك فرانكونا، افسر اطلاعاتي ارتش امريكا كه در زمان جنگ وابسته نظامي امريكا در عراق بود، نشان مي‌دهد به رغم تمام مشكلات و فشارها، ايران پيشرفت‌هاي بسيار چشمگيري در عرصه نبرد به دست آورده بود و وحشت جهاني از امكان تسلط ايران به شهرهاي استراتژيك عراق نظير بصره و بغداد، باعث شد ايالات متحده به صورت مستقيم به جبهه نبرد با ايران وارد شود. 
گفتني است، اين مصاحبه توسط نادر طالب‌زاده مجري برنامه راز شبكه چهار سيما انجام شده و بهانه آن مطلبي است كه سال گذشته نشريه فارين پاليسي در خصوص انتشار اسناد همكاري امريكا و عراق در بمباران شيميايي ايران منتشر كرد. 
متشكرم كه درخواست مصاحبه ما را پذيرفتيد. ما موضوع مقاله منتشر شده در نشريه «فارين پاليسي» را سال گذشته در برنامه زنده من پوشش داديم. از آنجا كه اين موضوع براي ما اهميت زيادي دارد، قصد داريم تاريخ آنچه را كه اتفاق افتاد مرور كنيم. بنابراين براي ما فرصت بسيار خوبي است كه با شما به عنوان كسي كه خود در متن ماجرا بوده و جرئت آن را داشته كه درباره اتفاقات افتاده صحبت كند، مصاحبه مي‌كنيم و مي‌توانيم جنبه‌هايي را افشا كنيم كه استتار شده‌اند. 
آنچه از من در آن مصاحبه نقل‌قول شد اشتباه بود اما تا جايي كه به شما برمي‌گردد احتمالاً برايتان اهميتي ندارد. من نگفتم كه از قبل مي‌دانستيم عراق مي‌خواهد از سلاح‌هاي شيميايي استفاده كند بلكه پس از اين اتفاق متوجه شديم اما تا قبلش نمي‌دانستيم كه مي‌خواهند سلاح شيميايي به كار بگيرند. مشخصاً درباره شبه‌جزيره فاو صحبت مي‌كنم. 

لطفاً بفرماييد موقعيت شما در آن زمان چه بود و در بغداد چه كار مي‌كرديد؟
بگذاريد تاريخ ماجرا را برايتان تعريف كنم. من سال 1987 به عضويت آژانس اطلاعات دفاعي در پنتاگون درآمدم. تقريباً مسئوليت هرچه در خاورميانه بود را به عهده داشتيم. سال 1987 آژانس اطلاعات دفاعي ارزيابي كرد كه اگر ايران يك حمله تهاجمي ديگر انجام دهد، اتفاقي كه پيش‌بيني مي‌كرديم در بهار سال 1988 بيفتد چون ايراني‌ها هر سال يك حمله تهاجمي مي‌كردند، مي‌توانستند از موقعيت آن زمان خود در شبه‌جزيره فاو به سمت بصره بروند و خود را به بغداد نزديك كنند. اعتقاد اين بود كه اگر اين كار را بكنند، پيروز جنگ خواهند شد. گزارشي به كاخ سفيد ارسال شد و رونالد ريگان رئيس‌جمهور وقت امريكا تصميمش اين بود كه پيروزي ايران در جنگ براي سياست خارجي امريكا غيرقابل قبول است، بنابراين اوايل سال 1988 من و يك افسر ديگر به بغداد اعزام شديم تا با مقامات اطلاعات نظامي عراق ديدار كنيم و اطلاعات جاسوسي در اختيار ارتش اين كشور بگذاريم. به بغداد رفتيم و با جانشين رئيس اطلاعات نظامي عراق ديدار كرديم. او هم پيشنهاد ما را پذيرفت و به اين ترتيب شروع به تبادل اطلاعات با ارتش عراق كرديم. 

چه عاملي در سال 1987 باعث شد گام برقراري ارتباط نزديك‌تر با ارتش عراق برداشته شود؟
ما اين جنگ و به ويژه عراقي‌ها را از نزديك دنبال مي‌كرديم. سال 1987 به اين نتيجه رسيديم كه عراق ديگر در موقعيتي نيست كه بتواند از جنگ جان سالم به در ببرد. مي‌ديديم كه ايراني‌ها بالاخره بر عراق چيره شده بودند و سال به سال نيروهاي اين كشور را عقب و عقب‌تر مي‌راندند. گزارشي كه ما نوشتيم نامش «پشت دروازه‌هاي بصره» بود. ما عقيده داشتيم بصره كليد بود، به ويژه در جنوب. شبه‌جزيره فاو را كه گرفته بودند. پيش‌بيني ما هم اين بود كه قدم بعدي گرفتن بصره خواهد بود و بعد هم از راه صحراها به سمت بغداد مي‌رفتند. ما نگران اين بوديم كه نكند آنچه مي‌بينيم روند پيروز شدن ايران در جنگ باشد. 

چه اطلاعاتي درباره آن مقطع خاص زماني وجود دارد كه از نظر شما با گذشت اين همه سال، هنوز هم اطلاعات تازه به حساب مي‌آيد؟
آنچه ما در آن زمان انجام داديم، همه‌اش منتشر شده و تقريباً چيز زيادي نيست كه بتوان گفت. اين عمليات كوتاه‌مدت را اوايل سال 1988 آغاز كرديم و اواخر آگوست همان سال هم به پايان رسيد، زماني كه جنگ به پايان رسيد و حمله‌ها متوقف شد، همان زمان هم ارتش ارتباط ما را با ارتش عراق قطع كرد. مي‌دانم كه سيا بعد از جنگ هم همچنان با عراق ارتباط داشت اما آژانس اطلاعات دفاعي كه من عضو آن بودم با پايان جنگ رابطه‌اش را با عراق قطع كرد. عمليات بسيار كوتاه‌مدتي بود كه البته از ديدگاه امريكا بسيار هم موفقيت‌آميز بود، چون توانستيم اطلاعاتي به ارتش عراق بدهيم كه آنها را قادر ساخت تا موقعيت‌هاي مناسب درون ايران را شناسايي كنند و هدف قرار دهند و در نتيجه جلوي حمله ايران را بگيرند. اين حمله هرگز اتفاق نيفتاد، چون نيروي هوايي عراق توانست موقعيت‌هاي لجستيكي را در ايران هدف قرار دهد كه موجب شد تا اين حمله صورت نگيرد. 

عراقي‌ها بدون اطلاعاتي كه شما در اختيارشان گذاشتيد، چقدر ضريب خطا داشتند؟
سؤال بسيار خوبي است اما نمي‌توان آن را جواب داد، چون نمي‌توانيد بفهميد اگر كاري را انجام نمي‌داديد، نتيجه چه مي‌شد اما به نظر من ما به ارتش عراق كمك كرديم تا جلوي حمله ايران را بگيرد. آيا بدون كمك ما مي‌توانستند اين كار را بكنند؟ نمي‌دانم اما فكر مي‌كنم جواب منفي است. به نظرم اگر ما كمك نمي‌كرديم، ايراني‌ها مي‌توانستند جنگ را ببرند. 

آيا مي‌دانستيد كه صدام مي‌خواهد از گاز سارين استفاده كند؟
 نه. ما پيگير تحولات موشكي عراق بوديم، مي‌دانستيم كه شايد سلاح شيميايي داشته باشد. مي‌دانستيم كه هر دو طرف از گاز خردل استفاده كرده‌اند. ما زماني كه حادثه حلبچه اتفاق افتاد غافلگير شديم. الان كه برمي‌گرديم و به عقب نگاه مي‌كنيم مي‌بينيم كه حلبچه صرفاً آزمايش عامل اعصاب بود. زماني كه فهميدند عامل اعصاب مؤثر است، چون توانستند با يك حمله آن همه آدم را بكشند، آن‌گاه ديديم كه در شبه‌جزيره فاو هم از اين عامل استفاده شد. اين اتفاق يك تحول بزرگ بود و براي ما مشكلات فراواني به وجود آورد، چون زماني كه حمله به حلبچه اتفاق افتاد، من در بغداد بودم. مدتي طول كشيد تا بفهميم كه اين كار، كار عراقي‌ها بوده و از گاز اعصاب استفاده كرده‌اند. يك ماه بعد عمليات «رمضان المبارك» صورت گرفت كه (عراق) شبه‌جزيره فاو را آزاد كرد، در واقع آن را پس گرفت. من بلافاصله پس از پايان درگيري به فاو رفتم و بسيار واضح بود، هر كس آنجا بود مي‌فهميد كه در جنگ از سلاح شيميايي استفاده شده است. اين مسئله براي ما مشكلات زيادي ايجاد كرد، چون امريكا در حال حاضر نبايد به عنوان كمك‌كار كشوري شناخته شود كه از سلاح‌هاي شيميايي استفاده مي‌كند، به ويژه عليه مردم همان كشور. بنابراين حمايت خود از عراقي‌ها را متوقف كرديم. من به واشنگتن برگشتم. يكسري جلسات سطح بالا برگزار شد، البته من در آنها حضور نداشتم. سؤالي كه مطرح شد اين بود كه آيا بايد به حمايت از عراق، كشوري كه از سلاح‌هاي شيميايي استفاده مي‌كند، ادامه دهيم و به هدف سياست خارجي خود برسيم، يعني اجازه ندهيم ايران در جنگ پيروز شود يا اينكه بايد حمايت از عراقي‌ها را متوقف كنيم و شايد شاهد آن باشيم كه ايراني‌ها به سمت پيروزي گام بردارند. كمك ما به عراق در واقع ارتباطي به حمايت از صدام حسين نداشت بلكه هدف ما متوقف كردن ايراني‌ها بود. تفاوت كوچكي است اما مسئله اين است كه ما به ابعاد ايراني جنگ بيشتر از ابعاد عراقي توجه داشتيم. 

چرا رونالد ريگان تا اين اندازه مصمم بود كه جنگ را در اختيار بگيرد و چرا مي‌خواست حتماً اطلاعات امريكا وارد جنگ شود و به صدام حسين كمك كند؟
ريگان بسيار نگران بود كه ايراني‌ها پيروز شوند. او كلاً بسيار درباره ايران محتاط بود. نگران بود كه پيروزي ايران در عراق منجر به اين شود كه ايران بتواند انقلاب اسلامي را بسيار گسترده‌تر كند و مي‌خواست از اين اتفاق جلوگيري كند. به علاوه، نگران بود كه اگر ايران بتواند بر عراق مسلط شود، كشور بعدي كدام كشور خواهد بود؟ كويت؟ عربستان سعودي؟ همه ماجرا به نفت برمي‌گردد و اينكه چه كسي ميدان‌هاي نفتي خاورميانه را كنترل مي‌كند. 

چه عاملي باعث شد تا كتاب «متحد به دشمن» را بنويسيد؟
براي من جالب بود كه در سال‌‌هاي 1987 و 1988 به عراقي‌ها كمك مي‌كرديم و در عين حال سال 1991 با عراقي‌ها مي‌جنگيديم. ديدگاه من در اين‌باره بسيار منحصر به فرد بود، چون من خودم در بغداد با عراقي‌ها ارتباط داشتم و همين‌طور در ميدان‌هاي جنگ در شبه‌جزيره فاو، شلمچه، جزاير مجنون. اينها را مي‌ديدم و با عراقي‌ها از نزديك كار مي‌كردم. در حالي كه دو سال بعد داشتيم با همين افسرها مي‌جنگيديم، بنابراين عامل نوشتن كتاب ديدگاه خاص من درباره اين بود كه سياست خارجي ما بيشتر از آنكه بر اساس اتحادها باشد، بر اساس منافع ملي است. 

ايران در رسانه‌هاي عمومي اغلب به عنوان تهديدي عليه امنيت دنيا نمايش داده مي‌شود. شما تا چه اندازه رسانه‌هاي عمومي را باور داريد؟
من بخش بزرگي از اين رسانه‌ها را دنبال مي‌كنم. نه تنها رسانه‌هاي امريكايي بلكه رسانه‌هاي خارجي. به نظر من اگر اين رسانه‌ها را دنبال كنيد ديدگاه نسبتاً جامعي به دست مي‌آوريد. نظر شخصي من اين است كه ايران تا اندازه‌اي براي امنيت منطقه تهديد محسوب مي‌شود. مي‌دانم كه در خليج‌فارس بين عربستان و ايران رقابت شديدي وجود دارد. اين دو كشور بازيگران اصلي در منطقه هستند. دنيا بسيار نگران است كه ايران در حال ساخت سلاح هسته‌اي باشد. مي‌دانم كه قدرت‌هاي غربي و ايران در حال حاضر مشغول حل و فصل دقيق همين مسئله هستند اما من بسيار درباره اين مذاكرات مردد هستم. صادقانه اعتقاد دارم كه دولت ايران تلاش مي‌كند سلاح هسته‌اي بسازد و اين موجب ترس بسياري از افراد مي‌شود. 

وقتي به اوايل جنگ نگاه مي‌كنيم، مي‌بينيم كه صدام در سال 1981 هم از سلاح شيميايي استفاده كرد. من خودم در آن زمان در جزاير مجنون مستندي مي‌ساختم. ما نمي‌دانيم چه كسي آن سلاح‌هاي شيميايي را به صدام داد. به نظر شما چه كسي مسئول اين كار بود؟ 
بگذاريد بگوييم كدام سلاح‌هاي شيميايي چه زماني مورد استفاده قرار گرفتند. من درباره 
سال 1981 نمي‌دانم، اما اسناد ما نشان مي‌دهد در سال 1984 از سلاح شيميايي استفاده شد و معتقديم هر دو طرف از اين سلاح‌ها استفاده كردند، اما بگذاريد درباره طرف عراقي صحبت كنيم. آنها از گاز خردل استفاده مي‌كردند. گاز خردل عموماً در عمليات‌هاي دفاعي استفاده مي‌شود، نه به عنوان سلاح تهاجمي، چون براي چنين استفاده‌اي مناسب نيست. 

به عنوان مأمور اطلاعاتي با آن همه تجربه و كسي كه اكنون با رسانه‌ها كار مي‌كنيد و محقق هستيد، نظر شما درباره همكاري نزديك بين امريكا و عراق در آن زمان چيست؟ به ويژه كه امريكا بعداً موضع خود را كاملاً تغيير داد و به بزرگ‌ترين دشمن صدام تبديل شد. چه درسي بايد از اين داستان گرفت؟
من از پشت لنز سياست خارجي به اين ماجرا نگاه مي‌كنم. در آن زمان - سال‌‌هاي 1987 و 1988 - تمركز ما روي اين بود كه نگذاريم ايران برنده جنگ باشد، بنابراين استراتژي ما براي رسيدن به اين هدف آن بود كه به عراقي‌ها كمك كنيم. هيچ ارتباطي به صدام يا عراقي‌ها هم نداشت بلكه همه‌اش درباره ايران بود. 
اگر به سياست خارجي امريكا در خليج‌فارس پس از جنگ جهاني دوم از 07 سال پيش به اين سو نگاه كنيد، هميشه موضوع ايران بوده است، چون اين كشور بازيگر بزرگ منطقه است. از زمان سقوط شاه، ما هميشه نگران قدرت ايران بوده‌ايم، بنابراين در سال 1987 اين قدرت را تهديد مي‌ديديم و هدف سياست خارجي ما اين بود كه اين قدرت را متوقف كنيم. در مدتي كوتاه توانستيم اين كار را «از راه عراقي‌ها» انجام دهيم. 

و اگر امريكا سال 1988 به صدام اطلاعات نظامي نداده بود، نتيجه جنگ اين نمي‌شد؟
به نظر من جنگ بسيار طولاني‌تر مي‌شد. ايراني‌ها مي‌توانستند حمله تهاجمي خود را پياده كنند. مي‌توانستند شهر بصره را بگيرند. اينكه آيا اين اتفاق مي‌توانست آغازي براي پايان جنگ باشد؟ نمي‌دانم. هيچ‌كس نمي‌داند. دشوار است كه بگوييد چه اتفاقي مي‌افتاد اما معتقدم جنگ بسيار طولاني‌تر مي‌شد.
منبع : جوان

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار