باسمه رب الشهداء و الصدیقین. جناب آقای عبداله پور، فرماندار محترم شهرستان بندر انزلی
با سلام و احترام :
مدت بیش از سه ماه است که مطالبی در ذهن اینجانب بوده که تمامی وجودم را درگیر خود نموده و هر چه با خود فکر کردم تا چگونه وجودم را آرام نمایم ، راهی جز این نیافته که روح خود را با جاری نمودن کلمات بر روی کاغذ سفید هر چند مقداری اندک آرام تا از درماندگی و سردرگمی بوجود آمده رهایی یابم.
به پاکی و صداقت ایمان دارم و به آن پایبند و استوارم. نقطه آغازین و شروع هر کاری را با صدای دلنشین عشق به معبود و مسیری را که آسمانیانی همچون ابوی شهیدم برایم به ارث گذاشته شروع می نمایم. الگویم را همان مسیر جاودانه ایثار و از خود گذشتگی پهلوانان جاودانه ای همچون املاکی ها و خوش سیرتها و قلی پور ها و دیگر عزیزان شهید این سرزمین قرار می دهم ولیکن نمی دانم که شما به چه مقدار به حرکت خدایی کبوتران پرکشیده و عاشق به معبود این مرز و بوم که صادقانه و خالصانه برای دین ، ولایت ، سرزمین ، ناموس و تمامی داشته های غرور آفرین این دیار خود را نثار کرده اند ، آشنایی و اعتقاد دارید ؟ و چه اندازه توانسته اید با افکارشان ارتباطی ریشه دار برقرار نمایید ؟
رفتارها و عملکردهای دوگانه موجود گاها تنم را به لرزه در می آورد و ایمانم را متزلزل می کند با اینکه فرزند همین مقاومتهای پاک و نابم !
و اگر نبود ریشه این میراث جاودانه ابوی شهیدم نمی دانم چگونه می توانسته ام مقاومت کنم ؟! و حال اگر هم دلسردی و ملالی در بین دیگران و آحاد جامعه می بینم ، نمی دانم چه پاسخی برای آن جستجو کنم و بیابم.
می خواهم یادآور زمانی شوم که یکرنگی ها و سفیدی ها فراوان بود و بس ! می خواهم از زمانی برایتان بگویم که تجربه و حضوری داشته اید و گمان نکنم که مدت کوتاه سپری شده سال های گذشته و بیست و اندی سال پیش از حافظه تان زدوده شده باشد ! زمانی که تمامی امیدها به سربازان امامی بود که تمام وجود خود را بدون در نظر گرفتن هیچ پایبندی در خدمت اسلام و سرزمین و ولایت قرار داده و حسینی وار جان خود را نثار این راه کرده تا آرامش و آسایش را برای آیندگان تضمین نمایند !
حال می فهمم که سردار بزرگمان باکری که بود ! حال درک می کنم که فلسفه و مصداق گفته هایش که جاودانه ماند چه بود !
جناب آقای عبداله پور
یادگار جبهه و جنگ ، علی رغم پیگیریهای دوستان ارزشی و اصرار مدیریت پست استان جهت خدمتگزاری بعنوان ریاست اداره پست شهرستان بندر انزلی و مطرح نمودن عرایض حضرتعالی در انتصاب بنده در سمت مذکور و ایراد مطلب مخالفت جناب آقای خسته وند نماینده محترم مردم شهرستان بندر انزلی در مجلس شورای اسلامی مبنی بر جوان و غیر بومی بودن بنده و گذاشتن شروط حضرتعالی مبنی بر اینکه چنانچه موافقت نماینده شهرستان اخذ گردد ، بنده مشکلی ندارم ، رفع مسئولیتی بیش نبوده و به نظر می رسد که جنابعالی خواسته نماینده محترم را معیار و ملاک عمل قرار داده و اینگونه عملکردها همان دوگانگی ها را در ذهن می پروراند !
در طول ۸ ساله دفاع مقدس مگر آن نبود که جوانانی در سطوح کم تر از ۲۵ سال جهادی را به پا کرده که جهان را به تعجب و ستوه وا داشته و تمامی این پایداری و استقامت جز ایمان به خدا و تبعیت از ولایت فقیه میسر و امکان پذیر نمی گردید.
داشته های ما ادوات جنگی نبود بلکه مسیری بود که به شهادت ختم می شد. اخلاص و یکرنگی بود که فقط به خدا می رسید ! و اگر هم شعاری بود با عمل همراه می شد !
و اگر جوانی و روشنفکری و بصیرت شهداء نبود به پیروزی در نبرد حق علیه باطل خاتمه نمی یافت. پس مصداق و بهانه جوان بودن بهانه ای بیش نبوده و آن را سیاست زدگی زمینی می دانم !
جوانان این سرزمین از تمامی نقاط به بیداری به پا خواسته و شاید هزاران کیلومتر راه را طی کرده تا خود را جهت مقابله با دشمن به جبهه های جنوب و غرب کشور برسانند تا هر چند ناچیز ولیکن وظیفه شرعی و عرفی خود را در حق تمامی داشته ها و باورهای دینی و ملی ایثار کنند. به نظر می رسد که بومی و غیر بومی بودن این مصداق درخصوص بالاترین جهاد ارزشی این سرزمین هیچ رابطه ای پیدا نمی کرد بلکه تمامی بانیان ایثار و از خودگذشتگی خود را متعلق به نقطه نقطه این خاک پاک میدانسته و آنجا که نیازی احساس می شد با همت وجودی خود تحولی بزرگ را می آفریدند ، که آمارها و بازدید از گلزار شهدای هر شهر و روستایی گویای بارز این ادعا می باشد. حال فاصله ۳۵ کیلومتری محل تولد و زندگی اینجانب چگونه می تواند بهانه و توجیه خوبی برای مخالفت نماینده محترم مجلس بوده باشد.
و اگر نگاه ناسیونالیستی داشته باشیم پس باید تعداد زیادی از مسئولین خدوم این کشور را به شهر و دیار خودشان سوق دهیم !
جناب آقای فرماندار
من فرزند همین مرز و بومم و متعلق به همین خاکم ، همه جای خاک ایران خانه من است و آنجا که نیاز باشد جان بی مقدارم را فدای داشته ها و باورهای دینی و ملی خودم خواهم کرد.
سی و دو سال از انقلاب کبیر ایران می گذرد و باید یادآور شوم که ما در قرن بیست و یکم بوده و تفکرات بسته و کوتاه را می بایست کنار بگذاریم ، اگر می خواهیم شاهد تداوم حرکت و جریان این انقلاب باشیم !
دغدغه من و هر فرزند شهید دیگری این بوده و هست که مسیر پدرانمان را تا آنجا که توان و ظرفیت ماست ادامه دهیم ولیکن بعضا بعضی از رفتارها به گونه ای بوده که انزوا طلبی ما را دنبال می نماید.
اینجانب علی رغم تاکیدات مدیریت پست استان و همچنین فضای نامناسب ایجاد شده آن شهرستان از ادامه پیگیریها انصراف داده تا روح و خون جریان یافته در وجودم که میراث جاودانه پدر شهیدم بوده را با رنگ و روی بی سیاستی آلوده نکرده تا شاید آمرزش خداوند باری تعالی شامل حال من گردد.
و در پایان عرایضم شما فرماندار محترم شهرستان بندر انزلی را به قسمتی از گفته های سردار شهید شوشتری معطوف می نمایم تا شاید با تحول و نگرشی مجددانه در خود تحولی دیگر را ایجاد نمایید :
دیروز از هر چه بود گذشتیم ، امروز از هر چه بودیم !
آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز !
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود !
جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد.
الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم ، بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم. (التماس دعا)
ارادتمند و کوچک شما
فرزند شهید