به تبلیغات می رفتند، جلو چادر سایبان می ساختند، شن می ریختند و با تخته، جاکفشی درست می کردند و چنانچه هیچکدام ازاین کارها روی زمین نمانده بود، زیر درخت یا پناه صخره ای را صاف و هموارکرده، پتویی روی آن پهن می کردند و در موقع مناسب با دوستان صمیمی برای قرائت قرآن، از آن خلوت راز و نیاز بهره می بردند.
بعد از مراسم صبحگاه و ورزش و صرف صبحانه، وقتی منطقه نسبتاً آرام بود، برادرانی بودند که به نحوی خودشان رامشغول می کردند، بامرمّت سنگرهای آسیب دیده و جاهایی که نیرو با کمبود آب مواجه بود، کندن چاه و رسیدن به آب، ساختن حمامهای صحرایی یکنفره با چند پتو و میله، درحدی که نیاز برادران را برآورده کند؛ به این ترتیب که آب را با آتش، جلو چادر گرم کرده و با ظرف کوچکی روی بدن خود ریخته و رفع حاجت بکنند. شهدایی که تا بودند جزء برنامه شان بود: یک ساعت قبل از اذان صبح برخیزند و در آن سرمای استخوانسوز زیر منبع آب را آتش کنند تا یخها کم کم آب شود و بچه ها بتوانند وضو بگیرند.
در راهپیماییها، رزمهای شبانه، حرکت ستونی به سمت خط، عقب نشینی و پیش روی ها، رعایت افراد ضعیف الجثه، کم سن و سال و خسته جزء عادیترین آداب حرب بود؛ با گرفتن سلاح ایشان تا سبکتر بشوند و بهتر راه بروند، در شرایطی که خودشان به اندازه کافی سنگین و در مانده بودند، دادن تنها آب باقیمانده قمقمه خود به تشنه ای دیگر، در حالی که کلی راه نرفته در پیش داشتند و بالاخره به پشت گرفتن همسنگری که آبرو داری کرده و خودش را تا آن نقطه کشانده و حالا رازش بر ملا شده!