«محافظان ایرانی دور ماشین را میگیرند تا آقای خامنهای پیاده شوند. آن روز بر خلاف عرف معمول، لباس فرم سپاه پوشیدهاند. با توجه به اوضاع جنگیِ ایران و تبلیغاتی که در مورد سپاه در جهان شده است؛ این لباسها جلوه زیادی در اجلاس دارد.»
به گزارش شهدای ایران؛ انتشارات صهبا در بیست و هفتمین دوره نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران با تعدادی از عناوین جدید و گذشته خود حضور دارد که شاخصترین آنها روایت سفر رهبر انقلاب به زیمباوه با نام «از هراره تا تهران» است.
این کتاب در 336 صفحه تدوین شده که با ارائه سبکی جدید، سعی دارد ماجرای حضور مقام معظم رهبری در اجلاس سران عدمتعهد سال 65 در کشور زیمبابوه و اتصال این اجلاس به اجلاس سران عدمتعهد تهران از نقش ایشان در معادلات سیاسی جهان پرده بردارد. متن بخشی از کتاب که در آن به چگونگی ورود رهبر انقلاب به هراره میپردازد، از زبان یکی از همراهان چنین نقل شده است:
اتومبیل مقابل در سالن میایستد. محافظان ایرانی دور ماشین را میگیرند تا آقای خامنهای پیاده شوند. آن روز بر خلاف عرف معمول، لباس فرم سپاه پوشیدهاند. با توجه به اوضاع جنگیِ ایران و تبلیغاتی که در مورد سپاه در جهان شده است؛ این لباسهای سبزِ مرتب و با جذبه، جلوه زیادی در اجلاس دارد. حفاظت از مقامات تا درِ سالن به عهده مهمان و داخل سالن، به عهده میزبان است. هرکدام از سران حق دارد حداکثر هشت نفر محافظ مسلح داشته باشد. هشت محافظِ آقای خامنهای از پلهها بالا میروند و ایشان را همراهی میکنند تا وارد سالن شوند. بعد میروند در سالن مجاور، در جایگاهی که برایشان مشخص کردهاند، میایستند. به طورِ اتفاقی، جایگاه محافظان عراقی درست در مقابل پاسدارانِ ایرانی است و این یعنی بنزین آماده اشتعال!
مقامات امنیتی زیمبابوه، از قبل نگران حضور هم زمان ایرانیها و عراقیها بودند. جنگ تحمیلی پس از شش سال در اوج حرارت بود و زیمبابوهایها میترسیدند که این تقابل به هراره کشیده شود. به همین دلیل در صحبتها و برنامهریزیهایشان تلاش میکردند با احتیاط از کنار مسئله جنگ ایران و عراق بگذرند و حتیالمقدور به مقامات این کشورها هم اجازه ندهند زیاد درباره جنگ صحبت کنند. هر برخورد و درگیری و خشونتی، میتوانست اجلاس را به هم بریزد و به وجاهت میزبانی زیمبابوه آسیب برساند.
نگرانی آنها موقعی که شایعه حمل سلاح و مهمات غیر معمول، مانند نارنجک، توسط محافظ های عراقی پخش شد، بیشتر شد. گرچه این خبر را وزارت اطلاعات زیمبابوه تکذیب کرد، اما دیگر اثرش را گذاشته، و خیلی ها را ترسانده بود.
دو گروه نظامیِ ایرانی و بعثی مقابل هم ایستادهاند. همین لباس سپاه کافی است تا محافظان طه یاسین رمضان را به یاد شکستهای اخیرشان بیندازد و عصبانیشان کند، اما موضوع فقط این نیست. تیم ایرانی، از شخص رئیسجمهور تا همراهان و حتی محافظان، برخلاف میل میزبان، قصد کردهاند پیام این جنگ را، و متجاوز بودن عراق را، و برتری و مظلومیت ایران را، با تمام قدرت در اجلاس مطرح کنند و در فضای جنگِ دیپلماسی هم عراق را شکست دهند.
محافظان آقای خامنهای با محافظان دیگر فرق دارند. اینها درست است که مثلِ باقی محافظها، در امر حفاظت، حرفهای و آموزش دیدهاند، اما بچه بسیجی هستند و اصلشان هم همین بسیجی بودنشان است. همراه آقای خامنهای که جبهه رفتند، خودشان سلاح دست گرفتند و جنگیدند و شهید دادند. الآن هم یک دلشان جبهه است و دل دیگرشان در گرو حفاظت از این شهید زنده انقلاب، که از جان بیشتر دوستش دارند و خودِ این دوست داشتن، تفاوتی ماهوی است در کار حفاظت.
ادامه دارد...
این کتاب در 336 صفحه تدوین شده که با ارائه سبکی جدید، سعی دارد ماجرای حضور مقام معظم رهبری در اجلاس سران عدمتعهد سال 65 در کشور زیمبابوه و اتصال این اجلاس به اجلاس سران عدمتعهد تهران از نقش ایشان در معادلات سیاسی جهان پرده بردارد. متن بخشی از کتاب که در آن به چگونگی ورود رهبر انقلاب به هراره میپردازد، از زبان یکی از همراهان چنین نقل شده است:
اتومبیل مقابل در سالن میایستد. محافظان ایرانی دور ماشین را میگیرند تا آقای خامنهای پیاده شوند. آن روز بر خلاف عرف معمول، لباس فرم سپاه پوشیدهاند. با توجه به اوضاع جنگیِ ایران و تبلیغاتی که در مورد سپاه در جهان شده است؛ این لباسهای سبزِ مرتب و با جذبه، جلوه زیادی در اجلاس دارد. حفاظت از مقامات تا درِ سالن به عهده مهمان و داخل سالن، به عهده میزبان است. هرکدام از سران حق دارد حداکثر هشت نفر محافظ مسلح داشته باشد. هشت محافظِ آقای خامنهای از پلهها بالا میروند و ایشان را همراهی میکنند تا وارد سالن شوند. بعد میروند در سالن مجاور، در جایگاهی که برایشان مشخص کردهاند، میایستند. به طورِ اتفاقی، جایگاه محافظان عراقی درست در مقابل پاسدارانِ ایرانی است و این یعنی بنزین آماده اشتعال!
مقامات امنیتی زیمبابوه، از قبل نگران حضور هم زمان ایرانیها و عراقیها بودند. جنگ تحمیلی پس از شش سال در اوج حرارت بود و زیمبابوهایها میترسیدند که این تقابل به هراره کشیده شود. به همین دلیل در صحبتها و برنامهریزیهایشان تلاش میکردند با احتیاط از کنار مسئله جنگ ایران و عراق بگذرند و حتیالمقدور به مقامات این کشورها هم اجازه ندهند زیاد درباره جنگ صحبت کنند. هر برخورد و درگیری و خشونتی، میتوانست اجلاس را به هم بریزد و به وجاهت میزبانی زیمبابوه آسیب برساند.
نگرانی آنها موقعی که شایعه حمل سلاح و مهمات غیر معمول، مانند نارنجک، توسط محافظ های عراقی پخش شد، بیشتر شد. گرچه این خبر را وزارت اطلاعات زیمبابوه تکذیب کرد، اما دیگر اثرش را گذاشته، و خیلی ها را ترسانده بود.
دو گروه نظامیِ ایرانی و بعثی مقابل هم ایستادهاند. همین لباس سپاه کافی است تا محافظان طه یاسین رمضان را به یاد شکستهای اخیرشان بیندازد و عصبانیشان کند، اما موضوع فقط این نیست. تیم ایرانی، از شخص رئیسجمهور تا همراهان و حتی محافظان، برخلاف میل میزبان، قصد کردهاند پیام این جنگ را، و متجاوز بودن عراق را، و برتری و مظلومیت ایران را، با تمام قدرت در اجلاس مطرح کنند و در فضای جنگِ دیپلماسی هم عراق را شکست دهند.
محافظان آقای خامنهای با محافظان دیگر فرق دارند. اینها درست است که مثلِ باقی محافظها، در امر حفاظت، حرفهای و آموزش دیدهاند، اما بچه بسیجی هستند و اصلشان هم همین بسیجی بودنشان است. همراه آقای خامنهای که جبهه رفتند، خودشان سلاح دست گرفتند و جنگیدند و شهید دادند. الآن هم یک دلشان جبهه است و دل دیگرشان در گرو حفاظت از این شهید زنده انقلاب، که از جان بیشتر دوستش دارند و خودِ این دوست داشتن، تفاوتی ماهوی است در کار حفاظت.
ادامه دارد...