حسین دهباشی سازنده مستند تلویزیونی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ با انتشار متنی خطاب به وی، او را تهدید کرد.
به گزارش شهدای ایران به نقل از 598؛ پس از آنکه خبر بستری شدن یکی از سران فتنه در بیمارستان منتشر شد،
دهباشی در صفحه شخصی خود در یکی از شبکه های اجتماعی با ذکر خاطره ای از
روزهای قبل از انتخابات نوشت:
«از خیابانِ ثارالله سرازیر شدیم پایین. پیچیدیم تویِ خیابانِ مقّدسِ اردبیلی. بعد از کنار ساختمانِ اجلاسِ سرانِ کُنفرانسِ اسلامی دور زدیم و… اتوبانِ چمران را ادامه دادیم. من رانندگی و کارگردانی میکردم. دکترحسنِ روحانی بر صندلیِ کناری نشسته بود. بر صندلیِ عقب سه نفر نشستهبودند. نفرِ وسطی، سیّدعلیمیرفتاح بعضی از سئوالات را میپرسید. در سمتِ چپ و راست او فیلمبردارهایمان، یکی تصویر آقای روحانی و دیگری انعکاسِ تصویر او در آینهِ جلو را میگرفت. و عقبتر از همه دکترحسام الدینآشنا نشسته و گاه راهنماییهایی میکرد. ماشینِ محافظِها دنبالمان میآمد و ما عمدا بیسیم همراهمان را خاموش کردهبودیم مبادا پیام اعتراضشان به آن شبگردیِ دیرهنگام مجبور به بازگشتمان کُند… اینها را عمدا مینویسم که ببینی همه ی جُزئیاتِ آنشب را یادم هست.
در راه چندبار نگارنده و دیگران، پُرسیدیم : فُلانی، بخشِ بُزرگی از این مردم به اُمیدِ رهایی محصورین به شُما دل میبندند امّا مگر چه میتواند بکند در این میانه، رئیسِ قوّهء مُجریّه؟ و ایشان هربار پاسُخ داد: رئیسِجمهور مطابقِ قانون رئیسِ شورایِ عالیِ امنیتِ ملّی است، شما قدرتاش را در حل این قبیل موارد دستِکم نگیرید.
و… حالا، برادرِ گرامیام، جنابِ آقایِ دکترحسنِ روحانی، ریاستِ معززِ جمهوریِاسلامیایران و ریاستِ محترم شورایِ عالیِ امنیتِ ملّی کشور، که خُدا میداند چقدر دوستتان داریم …، قسم به همان شب، که اگر تارِ مویی از سرِ میرحسینِموسوی کم شود و احیانا شبی چون امشب در راهِ بیمارستانِ قلبِ تهران جاندهد و خلاصشود، اینجانب به عنوان عضوِ سابقِ ستاد انتخاباتیتان، صرفا شُما را مسئول میداند.»
«از خیابانِ ثارالله سرازیر شدیم پایین. پیچیدیم تویِ خیابانِ مقّدسِ اردبیلی. بعد از کنار ساختمانِ اجلاسِ سرانِ کُنفرانسِ اسلامی دور زدیم و… اتوبانِ چمران را ادامه دادیم. من رانندگی و کارگردانی میکردم. دکترحسنِ روحانی بر صندلیِ کناری نشسته بود. بر صندلیِ عقب سه نفر نشستهبودند. نفرِ وسطی، سیّدعلیمیرفتاح بعضی از سئوالات را میپرسید. در سمتِ چپ و راست او فیلمبردارهایمان، یکی تصویر آقای روحانی و دیگری انعکاسِ تصویر او در آینهِ جلو را میگرفت. و عقبتر از همه دکترحسام الدینآشنا نشسته و گاه راهنماییهایی میکرد. ماشینِ محافظِها دنبالمان میآمد و ما عمدا بیسیم همراهمان را خاموش کردهبودیم مبادا پیام اعتراضشان به آن شبگردیِ دیرهنگام مجبور به بازگشتمان کُند… اینها را عمدا مینویسم که ببینی همه ی جُزئیاتِ آنشب را یادم هست.
در راه چندبار نگارنده و دیگران، پُرسیدیم : فُلانی، بخشِ بُزرگی از این مردم به اُمیدِ رهایی محصورین به شُما دل میبندند امّا مگر چه میتواند بکند در این میانه، رئیسِ قوّهء مُجریّه؟ و ایشان هربار پاسُخ داد: رئیسِجمهور مطابقِ قانون رئیسِ شورایِ عالیِ امنیتِ ملّی است، شما قدرتاش را در حل این قبیل موارد دستِکم نگیرید.
و… حالا، برادرِ گرامیام، جنابِ آقایِ دکترحسنِ روحانی، ریاستِ معززِ جمهوریِاسلامیایران و ریاستِ محترم شورایِ عالیِ امنیتِ ملّی کشور، که خُدا میداند چقدر دوستتان داریم …، قسم به همان شب، که اگر تارِ مویی از سرِ میرحسینِموسوی کم شود و احیانا شبی چون امشب در راهِ بیمارستانِ قلبِ تهران جاندهد و خلاصشود، اینجانب به عنوان عضوِ سابقِ ستاد انتخاباتیتان، صرفا شُما را مسئول میداند.»