شهدای ایران shohadayeiran.com

آدمی نیستم که جلوی من حق ناحق شود و ساکت بمانم. صددرصد به حق می‌چسبم و ولش نمی‌کنم! چند نفر مرا در خیابان دیدند گفتند تو یک بار ما را نجات دادی و وسط دعوا ما را جدا کردی. من خودم اصلا یادم نبود.
شهدای ایران: از آخرین گفت‌و‌گوی امین حیایی با یک روزنامه صبح مدت زیادی می‌گذرد. طبیعی است از این فرصت بهره بردیم و به بهانه حضور موفق وی در سریال «خوب، بد، زشت» با این سوپراستار سینما درباره 2 دهه حضورش در سینما گفت‌وگو کردیم. واقعا کاراکتر جذابی دارد و خودش را کاملا در اختیار فرد گفت‌وگو‌کننده قرار می‌دهد و نمی‌گوید این سوال را بپرس و آن یکی را نپرس. بی‌ریا و بی‌تکلف گاهی اشاره می‌کرد که نکته‌ای را سانسور نکن و هر چه دل تنگت می‌خواهد بپرس. آنچه در خلال این گفت‌وگو و در مدت حضور 3 ساعته‌اش برای تحریریه «وطن امروز»‌ جذابیت داشت اخلاق متفاوت یکی از سوپراستارهای سرشناس سینمای ایران بود.
***
 در دهه 60 سینمای سوپراستار محدود بود و ستاره‌های سینمای ایران در این دهه تعداد انگشت‌شماری بودند، با وجود چنین فضایی دل سپردید به بازیگری و فعالیت در این مسیر را آغاز کردید.

من با همان سوپراستارهای دهه 60 مجذوب سینمای خودمان شدم از جمله آقایان جمشید هاشم‌پور، فرامرز قریبیان، ابوالفضل پورعرب و خانم نیکی کریمی که اواخر دهه 60 وارد سینما شده و باعث برانگیختن علاقه من به سینما شدند. با فیلم‌هایی مثل «هامون»، «نرگس»، «تاراج»، «کانی‌مانگا» و فیلم‌های زمان جنگ بود که عاشق سینما شدم. در آن مقطع بیشتر فیلم‌ها جنگی و اکشن ساخته می‌شد و بازیگرانی مثل آقایان هاشم‌پور، پورعرب و بیژن امکانیان با وجود شرایط محدود آن زمان سوپراستارهای زمانه ما بودند. من با دیدن آنها مجذوب سینما شدم چون سینما در آن دوران مسیر طبیعی خود را طی می‌کرد و می‌شد در آن کار کرد. با وجود محدودیت‌هایی که در ابتدای ورودم به سینما وجود داشت دوست داشتم در همان شرایط محدود دهه 70 کار کنم، اصلا تصور نمی‌کردم این اتفاق برای من بیفتد.

 پیوستن شما به سینما از چه دورانی آغاز شد. می‌دانم سوالم کلیشه‌ای است اما پاسخش را برای مخاطبی می‌خواهم که دهه 70 متولد شده و مثلا تصویر شما را در فیلم دو روی سکه به یاد ندارد؟

سال 68 دوران سربازی و خدمت وظیفه من بود؛ در عقیدتی ـ سیاسی نیروی هوایی. در دوران سربازی فعالیت تئاتر داشتم و بعد از آن هم با خانم ثریا قاسمی تئاتر مشترکی را برای کودکان و نوجوانان اجرا کردیم. در همان زمان متأسفانه خواهرم را از دست دادم و در روز سوم درگذشت او، از دفتر مهرگان فیلم آقای همایون اسعدیان با من تماس گرفتند و از من برای تست بازیگری در فیلم «دو همسفر» آقای اصغر هاشمی (‌سال70‌) دعوت کردند. اتفاقا آقای شفیعی‌جم هم حضور داشتند که هر دو تست دادیم و قبول شدیم. اولین پلان‌های جلوی دوربین رفتن من در آن زمان اتفاق افتاد. من مجذوب کار بودم و همه حواسم به هنرپیشه‌های دیگر بود. جمشید اسماعیل‌خانی، هما روستا و بقیه دوستانی که سعی می‌کردم از آنها یاد بگیرم، در این فیلم حضور داشتند. در 10 سال اول در هر فیلمی که حضور پیدا می‌کردم یک تجربه جدید بود و برای من یک کلاس بازیگری به حساب می‌آمد. زمانی که توسط فیلمسازان انتخاب می‌شدم با دوره‌ای که در حال حاضر خودم کارهایم را انتخاب می‌کنم کاملا متفاوت است. انتخاب شدنم هم خیلی جالب بود. می‌خواهم بگویم فقط می‌خواستم فیلم کار کنم، مهم نبود موضوع و محتوای فیلم چیست چون خودم را در حدی نمی‌دانستم که انتخاب کنم. مانع‌تراشی هم برای خودم نمی‌کردم که قرار است با چه کارگردانی کار کنم یا چه فیلمنامه‌ای را قبول می‌کنم، فقط نقشم را بازی می‌کردم.

 هنوز هم همینطور انتخاب می‌کنید؟

خیر! به هرترتیب الان خیلی به کیفیت کار فکر می‌کنم. حرفه‌ای بودن تیم و اینکه فیلمنامه برای مردم جذاب باشد خیلی برایم مهم است، اینکه مطمئن باشم فیلم از مخاطب خوبی برخوردار خواهد بود.

 کدام فیلم را نقطه عطف خودتان در دهه 70 می‌دانید؟

فیلمی که تو خیلی از آن فیلم خوشت می‌آید و همین‌طور خیلی از هم‌نسل‌هایت. «سیب سرخ حوا» در دهه 70 اولین فیلم نقش اول من بود که بازی کردم و بعد از سال‌ها نقش دوم بازی کردن، در نقش اول اثری بازی می‌کردم که ارزش زیادی برایم داشت. ضمن اینکه قبل از این فیلم همیشه نقش منفی بازی می‌کردم.

 گفتید ابوالفضل پورعرب از هنرپیشه‌های مورد علاقه شماست...

خیلی به بازی ایشان علاقه داشتم. در فیلم‌هایی مثل «عروس» یا «نرگس» واقعا عاشق بازی ایشان بودم. اولین باری هم که در فیلم «دو روی یک سکه» با ایشان همبازی شدم واقعا لذت بردم. ایشان ارتباط بسیار صمیمی با من برقرار کرد و واقعا رفیقم بود. مرا سوار موتور می‌کرد و می‌گفت برویم چرخی بزنیم، واقعا دوستم داشت و در کار کمکم می‌کرد. من واقعا از او یاد گرفتم که اگر بازیگر جدیدی وارد عرصه می‌شود باید به او راه داد و کمکش کرد تا کار را یاد بگیرد. من شاید اخلاق بازیگری را از همان دوره از دوستانی مثل خسرو شکیبایی و سیروس الوند یاد گرفتم. شاید بتوانم بگویم بسیاری از نکات بازیگری را در کارهای آقای الوند آموختم. میزانسن، نوع نگاه‌ها، کادرهای بسته و... از جمله حساسیت‌های آقای الوند بود و روی من کار کردند و از من بازی‌های متفاوتی را می‌گرفتند. از جمله کارهای من با ایشان «هتل کارتن»، «دست‌های آلوده» و «تله» بود. از کارهای مشترکم با آقای الوند راضی بودم و چیزهای زیادی از ایشان یاد گرفتم.

«سیب سرخ حوا» کار سنگینی بود، نقشم کاملا حسی بود. نقش یک وکیل را ایفا می‌کردم. خدا رحمت کند آقای فخیمی را که فیلمبردار ما بودند. تمام افرادی که در آن فیلم همکارم بودند حرفه‌ای بودند. خانم نیکی کریمی و آقای سماک‌باشی و... همه برخورد خوبی داشتند و به نوعی هوای مرا در کار داشتند. البته چون همزمان در کار دیگری به اسم «علف‌های هرز» هم حضور داشتم شرایط سختی برای من به‌وجود آمده بود. هر دو در اصفهان کار می‌شد. سیب سرخ حوا آنقدر کار خوبی بود که وقتی بلافاصله سر صحنه فیلم «علف‌های هرز» رفتم اصلا خستگی برایم مفهومی نداشت. به هرحال به عنوان اولین نقش باید رل وکیل را بازی می‌کردم. موشکافی کردن و بیان اظهارات در دادگاه به عنوان یک وکیل مدافع برایم بسیار سخت بود و پشت سر گذاشتن آن را مدیون عوامل خوب فیلم می‌دانم که اعتماد به نفس کافی برای ایفای نقش را در من به‌وجود آوردند.

 وقتی قصد داشتید مثلا نقش یک وکیل را بازی کنید آیا معادل این نقش را در فیلم‌های دیگر جست‌وجو کردید؟

در ذهنم یکسری اطلاعاتی طبقه‌بندی کرده بودم از باب اینکه یک وکیل در دادگاه چه رفتاری باید داشته باشد، چگونه سخن بگوید و نگاه و نوع حرف زدن و گویش او به چه صورت باشد. تمام این موارد را در فیلم‌های زیادی دیده‌ایم و برداشتی از آن در ذهن همه ما وجود دارد اما به هرحال از درونیات و روحیات خودم هم استفاده می‌کردم تا نقش را متفاوت اجرا کنم. من در هر فیلمی به همین شیوه عمل می‌کنم. بخشی از نقش، الگویی است که ممکن است در جامعه دیده باشم یا تصویری که در پس ذهنم باشد و بخشی هم مربوط به این است که اگر خودم در آن موقعیت قرار بگیرم چگونه عمل خواهم کرد.

 به سیروس الوند و فیلم «دست‌های آلوده» اشاره کردید که فیلمی بود با چند نسل ستاره جوان؛ دیگر آن جنس آثار در سینمای ما تولید نمی‌شود.

سینمای ما مطابق تغییرات جامعه، تغییر می‌کند. سینمای قبل از انقلاب را داشتیم و بعد از آن با انقلاب و جنگ، سینمای ما هم تحت تأثیر وضع موجود بود. مثلا در دوره‌ای سینمای جنگ در محور تولیدات سینمای ایران قرار داشت. در دوره‌ای خاص فیلم‌های اکشن تولید می‌شد. بعد از آن هم سینمای عشق و عاشقی و بعد هم سینمای کمدی و الان دوباره در حال بازگشت به سینمای اکشن هستیم. من سینمای اکشن را خیلی دوست داشتم، 3 فیلم هم کار کردم؛ «گارد ویژه»، «علف‌های هرز» و «سنگ کاغذ قیچی». من عاشق سینمای اکشن هستم و آن را خیلی دوست دارم و فکر می‌کنم قابلیت آن را دارم که کارهای اکشن انجام دهم. در همان چند فیلم اکشن که بازی کردم هم بدلکار نداشتم و همه صحنه‌ها را خودم بازی کردم.

 برای همین است که زیاد ورزش می‌کنید، یعنی دوست دارید فیلم اکشن به شما پیشنهاد شود؟

بدم نمی‌آید. کار می‌کنم.

 با همین روحیه بود که قبول کردید فیلم حسین قاسمی‌جامی را بازی کنید؟ یک فیلم ارتشی و با اکشن بیشتر.

بله! نقشش کاملا متفاوت بود. داستان و فضا متفاوت بود و مسلما انرژی خاصی را با خود به همراه می‌آورد.

 بیایید درباره سوپراستارهای جمعی صحبت کنیم. «دست‌های آلوده» یک فیلم جمعی بود که طیفی از سوپراستارها را با خود داشت. الان چنین اتفاقی نمی‌افتد شاید فقط درباره فیلم سیدجواد هاشمی اتفاق افتاده باشد که آن هم در ژانر کودک بوده ولی فیلم اجتماعی با تعدادی از سوپراستارها نداریم. چرا اینطور است؟ مردم مجموع قهرمان‌ها در کنار هم را دوست دارند.

انتخاب فیلمنامه، بازیگر و... برعهده کارگردان است که استارت کار به وسیله او زده می‌شود. شاید بخشی از دلایل به خاطر هزینه‌هاست. بخشی هم مربوط به گرفتاری‌های بازیگرهاست که سر کارهای مختلف هستند و هماهنگ کردن آنها کار سختی است.

 شیوه پروداکشن به نظر شما کمی تنزل نیافته است؟

اقتصاد سینما افت داشته است. به هرحال اتفاقاتی که به مرور زمان افتاد به وضع نامطلوب سینما دامن زد. تازه! بعد از مدت‌هاست که فیلمنامه‌نویسان به این فکر افتاده‌اند که آثار نو و خلاقانه‌ای بنویسند و می‌بینیم که اتفاقات خوبی در حال وقوع است. کمتر کارهای کپی یا کلاژ شده می‌بینیم. چون برخی فیلمنامه‌ها واقعا اینطور بودند مثلا شخصی فیلمنامه‌ای را به من نشان داد که کلاژ شده از چند فیلم مثل «کما»، «شام عروسی» و... بود و خودش هم کلی خوشحال بود و با آب و تاب از فیلمنامه‌اش تعریف می‌کرد ولی در مجموع کپی و تکراری بود و به هیچ عنوان مورد پسند مردم نبود. ما که نمی‌خواهیم سر مردم یا خودمان کلاه بگذاریم. ما قصد داریم کاری تولید کنیم که مخاطبان بیشتری را به سینماها یا پای تلویزیون یا تئاتر بکشانیم. با عوامل حرفه‌ای و فیلمنامه خوب می‌توان اثر در خور تامل، پرفروش و پرمخاطب و آبرومندی تولید کرد. نه اینکه کاری تولید کنیم که صرفا بازار خوبی داشته باشد. کارهای حرفه‌ای که انجام داده‌ایم فروش خوبی هم داشته‌اند مثل «دست‌های آلوده»، «مزاحم» و «هتل کارتن».

همه آنها به خاطر کارگردانی درست، بازی خوب و... در زمان خودشان به فروش خوبی دست پیدا کردند ولی اگر فروش فیلم فقط برعهده بازیگر باشد کار خیلی سخت خواهد شد. یعنی فیلمنامه، کارگردان و یک تیم درست از عوامل همه و همه در کنار هم باید پرفروش بودن فیلم را تعیین کنند تا خروجی خوبی به دست‌ آید.

 شما جزو نسل دوم سوپراستارهای سینما هستید و درست جایی که روند صعودی را در سینما طی می‌کردید ناگهان سر از تلویزیون درآوردید. اگر بخواهیم حرفه‌ای یا هالیوودی به این ماجرا نگاه کنیم ستاره‌های هالیوودی ممکن است این کار را بکنند. مثلا کوین اسپیسی در اوج محبوبیت سینمایی در سریال «خانه پوشالی» حضور پیدا می‌کند ولی در سینمای ما اوضاع به‌گونه‌ای است که اگر سوپراستاری به تلویزیون برود دیگر در سینما جایی ندارد.

من واقعا به اینجور چیزها اعتقادی ندارم. اگر بستر فراهم باشد، فیلمنامه خوبی ارائه شود و عوامل خوبی برای تولید حضور داشته باشند اصلا اهمیتی ندارد که کجا کار می‌کنید، چون جواب خودتان را می‌گیرید و تاثیر خودتان را در بطن اثر می‌گذارید.

من تئاتر هم که کار کردم، سعی کردم کاری انجام دهم که مخاطبان تازه‌ای جذب شوند و تأثیرگذار باشد اما متأسفانه تبلیغاتی نداشتم و حمایتی هم از کار نشد و نتیجه‌ای که می‌خواستم را نگرفتم. اگر حمایت و تبلیغات مورد نیاز را به‌دست می‌آورد شاید به تأثیرگذارترین تئاتر سال هم تبدیل می‌شد.

  پس سریال همسایه‌ها را در بدو شروع فعالیت‌های سینمایی‌تان به همین دلیل پذیرفتید؟

اولا خیلی از مردم در شهرستان‌هایی زندگی می‌کنند که سینما ندارد و وسع مالی آنچنانی ندارند که به سینما بروند و علاقه‌مند هستند بازیگر محبوب خود را در قاب تلویزیون ببینید ضمن اینکه تلویزیون شهرت یک بازیگر را تأمین می‌کند و برد تبلیغاتی خوبی برای او دارد. به هر حال تماشاگر بیشتری دارد و برای قدم‌های اولیه یک بازیگر و شروع کار او بسیار عالی است. سکوی پرتابی است که می‌تواند برای یک هنرپیشه جذب مخاطب کند که به‌خاطر او به سینما بروند و فیلم ببینند. تلویزیون برای من چنین تأثیری داشت. باعث شد مردم از من و فعالیت‌های من شناختی به دست بیاورند و کارهای مرا در سینما هم دنبال کنند. بعد از مدتی که پشت سر هم فیلم‌های سینمایی کار کردم و از تلویزیون دور بودم تصمیم گرفتم با بازی در سریال «خوب، بد، زشت » (به خاطر فیلمنامه و کارگردانی درست) دوباره به مردم نزدیک شوم و لحظات خوبی را در آغاز سال نو برای آنها رقم بزنم که فکر می‌کنم توانستیم این کار را در این سریال نوروزی انجام دهیم. رفت و برگشت‌های من به تلویزیون چنین دلیلی دارد. درباره همسایه‌ها هم باید بگویم کار خیلی خوبی بود. گروه خیلی صمیمی و خوبی داشت که با هم کار می‌کردیم.

  در همین سریال بود که با شریفی‌نیا آشنا شدید؟

بله! البته ایشان را از فیلم «مونس» می‌شناختم. نقش دو دزد را بازی می‌کردیم که با هم همکار بودیم و ایشان در آن فیلم از بازی من خوششان آمد و هرجا می‌رفتند تعریف کار مرا می‌کردند. حتی در سریال «کلاه پهلوی» نقشی را که در اصل مال خودشان بود به من دادند. به من گفت می‌دانم تو بهتر از عهده این کار برمی‌آیی. به آقای درّی پیشنهاد دادند که من این نقش را بازی کنم که آقای درّی در ابتدا اصلا باور نمی‌کردند من به آن نقش بخورم یا بتوانم به خوبی از عهده اجرای آن برآیم. وقتی مقداری کار جلو رفت، پس از تست گریم، لباس و جلسه نخست فیلمبرداری در کاخ سعدآباد مطمئن شدند که می‌توانم این نقش را ایفا کنم.

  برای فیلم مهرجویی، آقای شریفی‌نیا شما را پیشنهاد دادند؟

بله! چون مسؤول کست خود آقای شریفی‌نیا بودند، ایشان هم مرا انتخاب کردند.

  در سال 81 شش اثر سینمایی از شما بر پرده سینما نمایش داده شد. برخی تیپ‌ها و شخصیت‌هایی را که ایفا کرده‌اید از جنس کاراکترهای فیلم‌های آقای کیمیایی است چرا قسمت نشد با کمیایی همکاری کنید؟

واقعا قسمت نشد. حتی درباره «ضیافت» هم یادم هست قرار بود این اتفاق بیفتد. آن زمان من اصفهان سر کار بودم. آقای سامان مقدم از من خواستند به تهران بیایم تا قرارداد ببندیم، آمدم ولی مصادف شد با جابه‌جایی تهیه‌کننده، به هرحال قسمت نشد. کار دیگر هم «مرسدس» بود که من احساس کردم نوع دیالوگ‌ها با کاراکترهایی که ما الان در جامعه مدرن در حال تغییر داریم اصلا جور درنمی‌آید یعنی احساس می‌کردم اگر قرار است این دیالوگ‌ها را بگویم باید یک کلاه مخملی هم سرم بگذارم و یک تیزی هم دستم بگیرم. با آن فرم دیالوگ گفتن مشکل داشتم.

  ولی همین کاراکتر خاص را در قالب شوخ و شنگ در فیلم‌های بعدی بازی کردید. یعنی کاراکتر جدی‌اش را نمی‌توانستید بازی کنید؟

ما نمی‌توانیم در فضای رئال، به شیوه 40 سال قبل دیالوگ بگویم. جوان‌های امروزی اصلا چنین گویشی ندارند.

  برای همین بود که هیچوقت همکاری شما با آقای کیمیایی محقق نشد؟

در آن دو فیلم این اتفاقات افتاد. در «سربازهای جمعه» هم نرسیدم که بروم و پارسا پیروزفر به جای من رفت.

  شما همیشه دست به ریسک می‌زنید و این ریسک همیشه ما را منتظر دیدن کاراکترها و بازی‌های متفاوتی از شما می‌کند. در همان سالی که 6 فیلم از شما به اکران درآمد در یکی از فیلم‌های خانم میلانی نقش ضدقهرمانی کاملا منفی را ایفا کردید.

اتفاقا آن نقش را هم دوست داشتم.

  فکر نمی‌کردید مخاطب آن حس خوبی را که نسبت به شما در فیلم‌های قبلی داشت، ناگهان از دست بدهد؟

مخاطب با هر نقشی که بازی کنیم تحت تأثیر قرار می‌گیرد و خودش را جای ما می‌گذارد مخصوصا مخاطبان ایرانی که خیلی هم با تعصب خاصی آثار سینمایی را دنبال می‌کنند و روی هنرپیشه‌های مورد نظرشان حساس هستند یعنی اگر در فیلم، هنرپیشه محبوب مردم یک مشت بخورد ناراحت می‌شوند یا شاید آن فیلم اصلا فروش نمی‌کند.

  در «زن زیادی» نگران نبودید که طیفی از مخاطبان واکنش منفی نسبت به شما نشان بدهند؟ خیلی نقش ضدزن غلیظی بود.

من فقط تشنه نقش‌های متفاوت هستم. تفاوت برای من ایجاد خلاقیت می‌کند، انگیزه‌های جدید و شور و شعف به من می‌دهد و از کار لذت می‌برم. برایم فرقی نمی‌کند چه اتفاقی در آن فیلم روی خواهد داد. من کار خودم را انجام می‌دادم.

  یکی از کاراکترهای خیلی دوست‌داشتنی که مردم علاقه زیادی به آن دارند و شمایی از آن را در «خوب، بد، زشت» دیدند همان کاراکتری است که با «کما» شروع شد. خیلی‌ها می‌گویند این کاراکتر را خود شما ساخته‌اید. می‌گویند اصلا آن نقش در فیلمنامه همانی نبود که آرش معیریان نوشته بود.

به هر ترتیب نوشتار از آنها بود اما کاراکترسازی و شخصیت‌سازی متعلق به من. خودم آدم‌هایی از آن جنس را دیده بودم و سعی می‌کردم مثل آنها شوم.

  به هر حال تا با بچه‌هایی از جنس بچه‌های جنوب شهر نگشته باشید و تیپ‌های کاپشن خلبانی و شلوار 6 جیب را درک نکرده باشید نمی‌توانید آن را بازی کنید. آیا شما با این تیپ از آدم‌ها حشر و نشر داشتید؟

در دوران سربازی یا در دوران مدرسه من هرگز برای معاشرت با آدم‌هایی که در اطرافم بودند تبعیض و تفاوت قائل نمی‌شدم که کدامیک جنوب شهری است و کدام بالاشهری، به قولی با همه حال می‌کردم. در سربازی با همه رفیق بودم و دوست داشتم با همه ارتباط خوب و صمیمی برقرار کنم. به همین جهت ارتباطاتم خیلی قوی بود. در دوران مدرسه یادم هست که می‌توانستم ادای همه معلم‌ها را دربیاورم.

  ادا درآوردن کاراکترهای مختلف در سینما باعث دردسر نمی‌شود ولی در دوران مدرسه باید درسرساز بوده باشد؟

باعث شدم کلاس تعطیل شود. یک روز معلم‌مان گفت اگر بتوانی ادای مرا درست دربیاوری همین الان کلاس را تعطیل می‌کنم. من هم ادای همه معلم‌ها را برایش درآوردم. آنقدر خندید که گفت کلاس تعطیل!

  چه مقطعی بود؟

دوران دبیرستان.

  در فیلم «مزاحم» هم صحنه‌ای بود که ادای خسرو شکیبایی را درآوردید. پشت صحنه فیلم هیچ پیامدی نداشت که عمو خسرو به شما گله‌ای کند؟

اتفاقا خیلی حال کرده بود. روحش شاد. اولین بارم بود که در فیلم «مزاحم» با آقای شکیبایی کار می‌کردم. خیلی برایم جذاب بود. به هر حال «هامون» را دیده بودم و نوستالوژی هامون همچنان با من بود.

  می‌گفتند خسرو شکیبایی تا از بازیگری خوشش نیاید در مقابل او بازی نمی‌کند.

بله! به هر حال مرا که خیلی دوست داشت و وقتی ادای او را درآوردم گفت: «درست است، برویم!» واقعا نتیجه مثبت هم داشت.

  پس همان سکانسی که شما ادای آقای شکیبایی را درآوردید نخستین برداشت شما در فیلم بود.
بله! اولین پلان من در آن فیلم بود. فیلمی بود که دارای کارگردان، بازیگران و پارتنرهای بسیار خوبی بود.
  کست‌ها و انتخاب بازیگران در فیلم‌های یکی، دو دهه قبل طلایی بود اما الان کمتر کست‌ها و چینش طلایی اتفاق می‌افتد. پیشنهادی ندارید یک فیلم پر بازیگر درست کنید با همه سوپراستارهای سینما.
ما در این فکر هستیم که تأثیر بگذاریم و این کست‌ها را به وجود بیاوریم. حتی در این فکر بودم که فیلمی مثل «دار و دسته نیویورکی» که مربوط به دوران قدیم است را با آقای کیمیایی بازسازی کنیم که مثلا در دوران جاهلی می‌گذرد و همه سوپراستارهای سینما در تیپ‌های کلاه مخملی و... بازی کنند. اسپانسری جذب کنم که همه سوپراستارها کنار هم باشند، چنین فیلمی بسازیم و کارگردان فیلم هم آقای کیمیایی باشد که در این زمینه تبحر دارند. می‌تواند اتفاق خوبی باشد که هم باعث دور هم جمع شدن ما شود و هم کار جدیدی ارائه می‌شود. حتی به طرح اولیه‌اش هم فکر کرده بودم که مثلا درباره جدال دو محله باشد که اهالی با هم مشکل دارند و دختر و پسری از این دو محله عاشق هم شوند. دوست داشتم همه دوستان مثل گلزار، فروتن، رادان و...، آنهایی که مطمئنا قابلیت‌های خوبی دارند و نتوانسته‌ایم در یک فیلم کنار هم قرار بگیریم در آن بازی کنند. ما همیشه در فیلم‌های جداگانه بازی کرده‌ایم و در نهایت دو سوپراستار در یک فیلم کنار هم بوده‌اند ولی در این داستان همه می‌توانند کنار هم قرار بگیرند و بتوانیم به اصطلاح بترکانیم! می‌توانیم اولین حرکت تیمی خود را اجرا کنیم. با برخی دوستان حرف زدم ولی همیشه چند نفری سر کارند و گرفتاری‌های خودشان را دارند. نمی‌توان همه را یکجا جمع کرد مگر اینکه فیلمنامه خیلی خوبی آماده کنیم و با تک‌تک افراد صحبت کنیم و همه از نقش خودشان راضی باشند تا بیایند و کار کنند.

  اینکه در سریالی مثل «کلاه پهلوی» هم بازی می‌کنید آیا به این خاطر است که کاراکترهای دوران گذشته را دوست دارید؟

خیلی خیلی زیاد. چون فضایی در آن برقرار است که همه چیزش سینمایی است و همه چیز به انگیزه بازمی‌گردد. در فیلم‌های مدرن که کار می‌کنیم دیگر نیازی به تهیه دکور، صحنه، لباس‌ها، ساختمان‌ها و ماشین‌ها ندارید ولی در فیلم‌های قدیم باید همه چیز را با توجه به خلاقیت و داستان و عصر گذشته تولید کرد و ساخت بنابراین در کل مجبور به نوآوری هستید.

  خود شما در «کلاه پهلوی» هیچ پیشنهادی دادید برای نزدیک شدن به فضای مطلوب خودتان در تهران قدیم؟

خود آقای دری (نویسنده و کارگردان) آنقدر آگاهی کاملی داشتند که نیازی به پیشنهادات من نبود. مثل یک دایره‌المعارف دوران قدیم بودند. مدیریت و ساخت سریال کلاه پهلوی حقیقتا مشکل بود. کار آقای دری بسیار سخت بود. هم باید می‌نوشتند، هم کارگردانی می‌کردند و هم اینکه چنین گروه عظیمی را مدیریت می‌کردند. ما هم سعی می‌کردیم کمکشان کنیم که مثلا تنش ایجاد نشود یا فضای صحنه آلوده نشود تا همه احساس خوبی داشته باشند و به راحتی در کنار هم کار کنند. واقعا فیلمبرداری با یک دوربین 35 میلیمتری در آن شرایط دشوار، کار سختی بود. با یک دوربین، کاست و... می‌دانید. در مقابل هم اجحاف و بی‌حرمتی‌هایی که به آن شد. مهم نیست ولی مردم باید بدانند که واقعا چه زحماتی برای این سریال کشیدند.

  این بی‌حرمتی‌ها که می‌گویید بیشتر در میان اصحاب رسانه و نخبگان طیفی وجود داشت ولی بین خود مردم که می‌روید از کلیت سریال بسیار راضی‌اند. به گونه‌ای که می‌توان گفت «هزاردستان» دوران ما بود که ساخته شد.

عاشق سریال «هزاردستان» بودم. همینطور «ابن‌سینا»، «سربداران» و...

  پس حدس من درست است که شما به کارهای حماسی-تاریخی علاقه‌مندید.

تماشاکردنش را دوست دارم ولی می‌دانم بازی کردن در آنها خیلی سخت است. گریم‌ها، لباس‌ها، فضاها و... واقعا مشکل است. گریم‌های سنگین تاریخی تا حد زیادی به پوست آسیب می‌زند ولی البته همه اینها را می‌توان به خاطر عشق حضور در دوران قدیم تحمل کرد.
  می‌گویند برخی از سوپراستارهای جوان‌تر حاضر نمی‌شوند دست به صورت و موی خود بزنند ولی شما چنین ویژگی نداشتید. حتی به راحتی موهایتان را از ته تراشیدید و هزار بلا سر ترکیب صورت خودتان آوردید.
هر کسی که واقعا دوست دارد بازیگر شود چنین رفتاری را باید از خود نشان دهد ولی یک نفر هست که صرفا می‌خواهد با همان چهره شناخته شود ممکن است اینطور باشد. کسانی که این کار را می‌کنند دنبال بازیگری نیستند بلکه صرفا دنبال شهرت هستند. کسی که می‌خواهد بازیگر شود به هر نحو ممکن سعی می‌کند خود را به نقش نزدیک کند و با گریم، تغییرات فیزیکی در راه رفتن یا گویش برای رسیدن به نقش تلاش می‌کند.

  درست است که شما بازیگر موفقی در سینمای کمدی و اجتماعی هستید اما ما فرازهای جالبی از شما دیده‌ایم. مثلا من بهترین ریخت‌شناسی بدن را در بازی‌های مختلف شما دیدم گاهی اکت فیزیکی شما از اکت حسی پیشی می‌گیرد که نقشی که ایفا می‌کنید کامل‌تر می‌شود. اینها مسائلی است که به صورت آکادمیک در دانشگاه‌ها به هنرپیشه‌ها یاد نمی‌دهند. آیا خودتان سراغ تمرین و آموختن آنها رفته‌اید؟

این نگرش‌ها و تمرین‌ها همه جزو خلقیات ذهنی من است یعنی من خودم تصویر آن نقش را می‌بینم. به عبارتی از زاویه دوربین خودم نقشی را که قصد بازی کردن در آن را دارم می‌بینم. که چه اندازه‌ای هستم، در چه قابی قرار می‌گیرم، در مونتاژ چه اتفاقی برای هر صحنه می‌افتد و...

  همان ریزه ‌کاری‌هایی که آقای الوند به شما می‌گفت.

بسیاری از ریزه‌کاری‌ها را ما در کارهای آقای الوند یاد گرفتیم. در همان کارهای اولم هم همینطور بودم مثلا در کاری که با آقای هاشمی در سریال «آپارتمان» انجام دادم به این جزئیات که اشاره کردم دقت داشتم. سریالی بود که همه حرفه‌ای بودند. استارهای حال حاضر سینمای ما که از قبل هم استار بودند در آن سریال حضور داشتند و من از حضور در آن جمع حقیقتا لذت می‌بردم. چیزهای زیادی از آنها یاد گرفتم؛ حرکت‌ها، گویش‌ها، افه‌ها، تکنیک‌ها و احترامی که برای هم قائل بودند. همینطور کار گروهی کردن و اینکه به هم انرژی می‌دادند. هر آنچه آموختم در حال حاضر سعی می‌کنم به کار ببندم. اگر در فیلمی نقش اول هستم باید بقیه افراد را ساپورت کنم و انرژی من به سایر عوامل و متن اثر تزریق شود.

  آیا شده ریزه‌کاری‌هایی را به بازیگر نقش مقابل بگویی و ناراحت شود؟
بله! پیش آمده. البته معمولا به آرامی می‌گویم تا آنها هم بدانند که در واقع فقط قصد کمک کردن دارم، نه حس بزرگ‌بینی و تفاوت. کارگردان‌هایی که با آنها کار کرده‌ام این احساس مرا به درستی متوجه شده‌اند و اجازه می‌دهند کمکشان کنم.

  زوج شما و گلزار یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌ها را دهه 80 ارائه کرد، یعنی فیلم «کما». ولی تا این زوج دوباره در فیلمی کنار هم قرار بگیرند خیلی طول کشید و بعد هم که در سریال «ساخت ایران» در کنار هم قرار گرفتید.

انتخاب ما دو نفر در کنار هم تیزهوشی حسین فرحبخش بود. تهیه‌کننده فوق‌العاده باهوشی است. فرحبخش پیش از این فیلم هم مثلا با زوج امکانیان و پورعرب فیلم پرفروش «آواز تهران» را ساخت. بسیار هم روی انتخاب بازیگران حساس است، معرفت دارد و به بازیگران احترام می‌گذارد. ما هیچوقت با حسین فرحبخش صحبت هم نمی‌کردیم که مثلا اسم ما قرار است کجا بخورد یا تبلیغات من به چه صورت است و... اکثر انتخاب‌ها با ایشان بود و این تشخیص، من و گلزار را کنار هم گذاشت. البته من و محمدرضا از قبل از این کار با هم دوست شده بودیم و با رفاقت وارد این کار شدیم و باعث شد بهتر و روان‌تر پیش برود.

  ولی خیلی طول کشید تا دوباره کنار هم قرار بگیرید مثلا «شیش و بش» بعد از حدود 7 سال اتفاق افتاد.

البته مردم «ساخت ایران» را خیلی دوست داشتند، من و گلزار دوباره کنار هم بودیم. البته تا دقیقه 90 قرار بود آقای امیرحسین رستمی در این سریال کنار من بازی کند. من در دوبی با گلزار بودم که تهیه‌کننده سریال تماس گرفت. قبل از تماس ایشان هم با گلزار حرف می‌زدیم که کاش تو در این نقش بودی و با هم می‌رفتیم بیروت و... ناگهان تماس گرفتند و این اتفاق افتاد.

  سوپراستارها معمولا تجرد پیشه می‌کنند یا مثلا سبک زندگی خاصی دارند. شما از ابتدای ورودتان به سینما با اینکه می‌دانستید شهرت در انتظارتان هست اما ترجیح دادید زندگی مشترک اختیار کنید، آیا معتقدید باید برای زندگی خانوادگی هم مثل حضور در سینما برنامه داشت؟
والله از بچگی هر کسی را می‌دیدم می‌گفتم: «می‌خوام بگیرمش!» (شوخی) یعنی از بچگی نیتم ازدواج بود. تا اینکه با نیلوفر (خوش‌خلق) آشنا شدم. آشنایی ما هم در دوره‌ای بود که شاید من دوره سختی را پشت سر گذاشته بودم و دوران روحی متفاوتی را می‌گذراندم.

  دوران سخت خیزش انقلاب‌های درونی دوران جوانی؟

بله، دقیقا! به عبارتی یک انقلاب درونی برایم اتفاق افتاده بود. وارد جزئیات نشویم بهتر است. به هر حال برای هر شخصی اتفاق می‌افتد که در مرحله‌ای از زندگی دچار آن می‌شود مثلا از مرحله جوانی عبور کردن و وارد مرحله مردانگی شدن یک انقلابی را در وجود انسان ایجاد می‌کند. شاید برای زنان هم وجود داشته باشد ولی درباره مردان من به کرات مشاهده کرده‌ام که روی داده است. جهان‌بینی خاصی پیدا می‌کنند و دیدشان نسبت به دنیا تغییر می‌کند. با دوربین خدا آشنا می‌شوند و می‌فهمند که خدایی هم هست. یا مثلا درباره بهشت و جهنم که از بچگی اطلاعاتی گرفته بودم فقط با آن کلنجار می‌رفتم و خیلی هم اشتباه می‌کردم. وقتی واقعا به این مساله پی بردم که دوربین خدا هم هست و متوجه شدم هر کار خطایی هم می‌کنم بلافاصله جوابش را می‌گیرم بنابراین پی بردم کسی متوجه اعمال من هست. اعتقادات جدیدی که در این مسائل به‌دست آوردم باعث شد کاراکتر من کلا عوض شود. به اصطلاح از نقش 2 وارد نقش یک زندگی شدم! مثل دوران کاری‌ام که از دوران ایفای نقش منفی در آثار سینمایی و تلویزیونی ناگهان وارد دوره‌ای شدم که نقش اول را ایفا می‌کردم. در واقع تحول ایفای نقش دو و یک در سینما از درون خودم آغاز شد.

  پس ازدواج کلا شما را متحول کرد.

بعد از «سیب سرخ حوا» بود که من ازدواج کردم و پس از آشنایی با خانم خوش‌خلق، این تحول کامل شد. در آن زمان احساس کردم جهان‌بینی من کامل است و می‌توانم ازدواج کنم. نیلوفر هم همین احساس را به من داشت. در واقع ما با هم رفیق بودیم و احساس رفاقت بر احساس زناشویی همچنان غلبه دارد. خیلی به هم کمک می‌کردیم و در شرایط سخت کنار هم بودیم.

  این حرف‌هایی که می‌زنید دائما مرا به یاد فیلم «مرد خانواده» نیکلاس کیج می‌اندازند. در آن فیلم نیکلاس کیج ازدواج نمی‌کند و یک زندگی بسیار خوب دارد، در عین حال مدیر موفقی است اما فلش‌بکی می‌خورد و می‌فهمد که اگر ازدواج می‌کرد چه اتفاقی خوبی در زندگی‌اش می‌افتاد. در کارهایی که با همسرتان حضور دارید آیا پیشنهاد از خودتان بوده که همسرتان حضور داشته باشد؟

اولین کار مشترکمان «مونس» بود که من به کارگردان پیشنهاد دادم نیلوفر برای این نقش می‌تواند مناسب باشد. بعد از آن فیلم «بوی بهشت» بود که خود آقای محسنی که نیلوفر را دیده بودند، تشخیص دادند که خانم خوش‌خلق مناسب هستند. در کارهای بعدی هم پیشنهاد مستقیما به خودشان بود.

  آیا خودشان خواستند کمتر در سینما حضور داشته باشند؟

توهین‌هایی صورت پذیرفت به زنان سینمای ما و همسرم گفت واقعا اگر چنین نگاهی به تمام هنرپیشه‌ها وجود دارد بهتر است در سینما فعالیت نکنم، این سینما جای من نیست. رفت دنبال سوارکاری و اسب، خلاصه عاشق سوارکاری شده است. دوره‌های سوارکاری می‌بیند و کلا فضای او عوض شده و دیگر دغدغه‌ای برای کار در فیلم و سینما ندارد. نقشی هم که در سریال «خوب، بد، زشت» ایفا کرد دلیل دیگری دارد. آقای هادی از من پرسیدند که آیا همسرتان حاضرند در این نقش بازی کنند؟ من هم چون مطمئن نبودم ایشان در سریال کار می‌کنند گفتم باید از خودش بپرسم. گفت پس بدون اینکه به او بگویی او را برای همکاری در نظر داریم ایشان را سر صحنه بیاور. من هم او را سر صحنه بردم و فضای کار و بسیاری از عوامل سریال که از دوستان او بودند را دید و به هر ترتیب کار در این مجموعه را پذیرفت.
  آن تیپ دوست‌داشتنی که در فیلم «مهمان» و «کما» بازی کردید به نظر من برای یک بازیگر، خصیصه به شمار می‌رود نه کلیشه. نقش شما در سریال خوب، بد، زشت هم کلیشه نبود.
به تدریج کلیشه می‌شود.

  نه! کلیشه‌ای که شاید روزنامه‌نگارها و منتقدان سینمایی از آن می‌نویسند اما به هر حال مردم این رل را دوست دارند. برای بهادر (نقش امین حیایی در سریال نوروزی خوب، بد، زشت) هم دست به یک تیپ‌سازی جدید زدید. قالب متفاوت ظاهری و کاراکتر بهادر پیشنهاد خودتان بود؟

موهای فر که پیشنهاد خودم بود. دنبال کلاه گیس بودند که گفتم موهای خودم را فر کنید تا تیپ و قالب جدیدی در من شکل بگیرد که تاکنون آن را بازی نکرده باشم. لباس‌ها را هم خودم انتخاب کردم و پوشیدم و با همان تیپ به دفتر رفتم. گفتم من بهادر را اینطور دیده‌ام. آنها نمی‌خواستند بهادر خیلی منفی باشد می‌خواستند جوان عدالت‌طلبی باشد که بلد نیست چگونه عدالت را اجرا کند. با شر و دعوا و پرخاشگری موفق نمی‌شود عدالت را اجرا کند. آدم باغیرتی است که به ناموس خود و دیگران حساس است.

  خودتان در زندگی واقعی غیرتی هستید؟ اگر کسی مزاحم خانمی شده باشد واکنش نشان می‌دهید؟

صددرصد. من هم آدمی نیستم که جلوی من حق ناحق شود و ساکت بمانم. صددرصد به حق می‌چسبم و ولش نمی‌کنم! چند نفر مرا در خیابان دیدند گفتند تو یک بار ما را نجات دادی و وسط دعوا ما را جدا کردی. من خودم اصلا یادم نبود. ظاهرا یک دوره‌ای اینچنین بوده‌ام، حالا خودم حضور ذهن ندارم!

  شما با این همه فروتنی که در وجودتان هست تا حد زیادی از خصوصیات سوپراستاری فاصله گرفته‌اید. رفتار شما با سوپراستارهایی که خودشان را در لابی‌های هزار تو حبس و گرفتار می‌کنند، خیلی متفاوت است. این خصوصیت در وجود شما به چه چیز بازمی‌گردد؟

خصوصیات حرفه‌ای من بیشتر به خانواده و نوع تربیت خانوادگی من بازمی‌گردد. مادر من هم همینطور است. ایشان فرهنگی بازنشسته هستند. معلم و ناظم مدرسه بودند. والدینم هر دو بسیار اجتماعی بودند و ما همیشه دوستان خانوادگی خوبی داشتیم و هر کجا که بودیم روابط حسنه‌ای با همسایه‌ها پیدا می‌کردیم. پدر من مأمور مخابرات بود که به دلیجان منتقل شدند و ما مجبور شدیم 2 سال آنجا زندگی کنیم. یعنی من سال اول دبستان و یک‌سال قبل از آن را آنجا زندگی کردم. یادم است اولین و آخرین باری هم که معدل 20 گرفتم همانجا و در سال اول دبستان اتفاق افتاد.

  پس درسخوان نبودی؟

نشد دیگر. در نهایت معدل درسی من از 18– 17 تجاوز نمی‌کرد، در سال آخر دو، سه‌تا تجدید هم آوردم اما به هر حال دیپلمم را گرفتم. یادم هست در دلیجان هم به خاطر روابط گرم والدینم، با رئیس بانک، فرماندار و... دوستی‌های خانوادگی خوبی داشتیم. بچه‌ها همه با هم بازی می‌کردیم و ارتباطات خانوادگی ما بسیار گسترده بود.

  الان چطور؟

الان که خیلی بیشتر شده است. همیشه ارتباطات خود را حتی با دوستان قدیمی حفظ می‌کنم.

  برای بازیگری دوست دارید در تئاتر کار کنید؟ می‌گویند سوپراستارهای سینما نباید در تئاتر بازی کنند.

من با این کار اصلا قصد نداشتم نمایش بدهم که چقدر تئاتر بلدم بلکه می‌خواستم فقط یک ایدئولوژی را به مخاطب منتقل کنم، همین. یک کار بین‌المللی و خاص است و قصد داریم اجرای خارج از کشور داشته باشیم. سفرای کشورهای دیگر کار را دیدند و بسیار خوششان آمد. اصلا باور نمی‌کردند در ایران انجام شده باشد. می‌گفتند این نوع کار را فقط در نیویورک و برادوی دیده‌ایم.  
 
سودای کارگردانی سینما دارید؟

اینها سودا نیست. اینها مسائلی است که پیش می‌آید. ما خودمان را با هر چه پیش بیاید وفق می‌دهیم و سعی می‌کنیم کنار بیاییم. ما برای این تئاتر حتی فرصت تبلیغات نداشتیم ولی همین که اجرا داشتیم خدا را شکر می‌کنم چون حقیقتا این کار را به نیت شکرگزاری از خداوند انجام دادم که همیشه لطف و مهربانی‌اش در زندگی من وجود داشته و دارد و همین مسائل باعث شد انگیزه‌های خوبی برای پیشرفت در زندگی داشته باشم. همه کسانی که در این کار حضور داشتند این عشق را می‌دیدند و انرژی خداوندی را در اثرحس می‌کردند.

  در خلوت خودتان به خداوند چه می‌گویید؟

فقط سپاسگزاری.

  برخی هنرمندان خلوت‌های خاص و زیبایی دارند.

اکثر افرادی که در این تئاتر با هم کار کردیم آدم‌های معتقدی بودند. به هر حال مباحث اعتقادی هم بین اعضای گروه ایجاد می‌شد و من هیچ فرد بی‌اعتقادی را نمی‌دیدم. شاید کسی اعتقاداتش را بروز ندهد. من خودم گاهی همینطور فکر می‌کنم که هیچ لزومی ندارد افکار و اعتقادات ایدئولوژیک خود را برای کسی بازگو کنم.

  پس افکاری که من دارم مثل مرگ‌اندیشی و پایان زندگی و وجود جهان پیرامونی...

ببینید! واقعیت زندگی خیلی پیچیده نیست. هدف به تکامل رسیدن است. همه هدف ما باید این باشد که تا می‌توانیم خود را از لحاظ دینی، اعتقادی و فلسفی کامل کنیم.

  با کدام کارگردان دوست دارید کار کنید و کار نکرده‌اید؟

شاید اسکورسیزی! چون تا حالا با او کار نکرده‌ام. (می‌خندد).

  مارتین اسکورسیزی را تا این حد دوست دارید؟

فیلم‌های بسیار خوبی می‌سازد.

  کدام فیلم‌هایش را بیشتر دوست دارید؟

فیلم آخرش «گرگ وال‌استریت»، «راننده تاکسی» و...

  دوست ندارید نقش یک قهرمان ورزشی را بازی کنید مثل «گاو خشمگین»؟

به هرحال نقش‌های متفاوت را دوست دارم.

  از کارگردان‌های ایرانی دوست دارید با چه کسی کار کنید؟

تقریبا با خیلی از بزرگان کار کرده‌ام. در حقیقت هرگز آرزوهای خاصی در این زمینه نداشته‌ام یعنی اهداف و آرزوهای من بسیار فراتر از این مساله سینماست. در حال حاضر به نقطه‌ای رسیده‌ام که به ارزش‌های معنوی بیشتر فکر می‌کنم.

  از کارگردان‌های مرحوم شده دوست داشتید با چه کسی کار کنید؟

حتما با مرحوم حاتمی.

  از کارهای حاتمی دیالوگی به یاد دارید که خیلی خوب به خاطرتان مانده باشد یا نقشی که تاثیر گذاشته باشد؟

همین نقش رضا خوشنویس در هزاردستان. نقش دوست‌داشتنی و زیبایی بود.

  نسل سوم استارها دیگر چندان قدر نیستند. چرا اینطور است؟ مثلا امثال ایکس و ایگرگ که به تازگی آمده‌اند برای سینمای ما مخاطب نمی‌آورند ولی امثال شما برای سینما همچنان مخاطب جذب می‌کنید.

آنها هم به این مرحله خواهند رسید ولی نیاز به صبر و زمان دارد. من 25 سال است کار می‌کنم و همه چیز را پله‌پله و با صبر و تحمل به‌دست آوردم. وقتی زمان کوتاه می‌شود و بازیگر ناگهان در شهرت قرار می‌گیرد ممکن است هنوز به پختگی لازم برای برخورد درست با مسائل نرسیده باشد چون بدون تجربه به چنین شهرتی دست یافته است.  از آنجا که به مرور به این شهرت و محبوبیت رسیده‌ام فکر نمی‌کنم دچار غرور شده باشم یا فکر نمی‌کنم با بقیه فرق دارم.

منبع: مشرق
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار