به گزارش شهدای ایران از تابناک،هر سال کنگرههای فراوانی برای فرماندهان بزرگ جنگ تشکیل میشوند. جوانان بیتجربهای که یکباره مرکز ثقل جنگ شدند و معادلات را تغییر دادند و صد البته جای تقدیر هم دارند. چنان که همه ما از جنگ، نامهای بزرگ همت و باکری و باقری و چندین تن دیگر را میشناسیم؛ اما جنگ همهٔ اینها نبود؛ جنگ تنها نام فرماندهانی نبود که امروز زینت بخش خیابانها و اتوبان هست؛ جنگ تنها فیلم زندگی شهید بابایی و کاوه نبود، بلکه جنگ رخدادی بود که زندگیها را در سرتاسر ایران تحتالشعاع قرار داد؛ از محمد علی که در کوههای تربت جام چوپانی میکرد، تا پسر رشید ننه گیلانه که جسم بیحرکتش را برایش آوردند تا سالها پرستارش باشد؛ از قاب عکسی که بیست سال روی دیوار خانهای در زنجان نصب شده تا پلاک و چفیهای که در کرمان آرام بخش دل داغداری است.
نامآوران را همه میشناسند و گمنامان را جز پدر و مادر داغدار کمتر کسی به یاد میآورد. مادرهایی که هنوز پنجشنبهها با گلاب، سنگ قبر عزیزشان را شستشو میدهند و گذشت بیش از بیست سال هم نتوانسته مرهم فراموشی را بر داغ دل آنها بگذارد.
اما این لحظات و خاطرات و رخدادهای ناب، تنها در حافظه آدمهایی ثبت شده که این روزها در کنار ما زندگی میکنند، با ما سوار مترو میشوند، با ما در پارک قدم میزنند، کنار ما در رستوران هستند؛ همهٔ این آدمها یک شعر حماسی بلند هستند، همهٔ اینها که از جنگ باقی ماندهاند و کنار ما هستند، همه اینها که از جنگ داغ به دل دارند، همهٔ کسانی که ما نمیشناسیم، همه کسانی که نام فرزندانشان زینت بخش هیچ خیابان و اتوبوانی نیست.
به یاد همه شهدایی که جانبازی کردند و ما حتی نامشان را هم نشنیدهایم! بخشی از شعری که علی محمد مؤدب، آن را به شهید محمدعلی بردبار و آوازهای چوپانیاش تقدیم کرده است.
احتمالاً گلولهای خوردهای
یا در کسری از ثانیه
با چند همسنگرت خاکستر شدهای
تو مثل خودت هستی محمد علی
چوپانی سادهدل
که همیشه زیر دندانهایت داری
مزهٔ برفِ کوههای تربت جام را
ولو که کاسهٔ سرت مانده باشد سالها
روی خاک گرم خوزستان»