یک روزنامه آلمانی نتیجه راهبرد جنگی غرب علیه دولت سوریه را ناامیدکننده توصیف کرد و نوشت: این راهبرد پس از سه سال ناکام مانده و غرب باید با ایران به عنوان طرف قدرتمند مذاکره کند.
به گزارش شهداي ايران ، فرانکفورتر الگماینه سایتونگ در تحلیلی خاطرنشان کرد: بشار همچنان بر مسند قدرت است و احتمالا راهحل سیاسی بدون او وجود نخواهد داشت. اما روسیه بر اثر بحران کریمه، به عنوان میانجی احتمالی کنار رفته است. آیا لحاظ کردن ایران آخرین امید است؟ جنگ سرد جدید شکاف عمیقی پدید میآورد که نه فقط غرب را از روسیه جدا میکند، بلکه در دیگر مناطق جهان نیز به گسست ادامه میدهد و حل بحرانهایی را دشوار میسازد که، به باور گسترده جهانیان، برای رسیدن به آن به وجود روسیه نیاز است - در سوریه و احتمالا ایران. الحاق کریمه، رئیسجمهور روسیهای را نشان میدهد که دنبال رویارویی رفته و دست برای همکاری سازنده دراز نمیکند.
در این فاصله ماجرای سوریه وارد چهارمین سال خود میشود.
این تحلیل خاطرنشان میکند: عربستان در بحران سوریه، به شاگرد شعبدهباز میماند که اختیار از دستش درآمده و فقط میتواند ببازد: اگر ریاض به شورشیان همچنان سلاح بدهد - این را میتوان در این فاصله یک «قانون عربی» نامید - که همواره نیز این سلاحها به دست افراطیها میرسد، کسانی را تقویت کرده که ترجیح آنها ایجاد حکومتهای وحشت در وطنهایشان است. اما اگر سعودی دادن سلاح را متوقف کند به عنوان بازنده مطرح میشود زیرا نتوانسته اسد را از قدرت بیندازد. اسد اکنون میتواند با انتخابات نشان دهد اوضاع عادی است و برای هفت سال دیگر زمام امور را به دست بگیرد. سپس میتواند، به ویژه به دلیل فتوحات اخیر ارتش، بخشی از سوریه را که در اختیار دارد با ثبات کند.
فرانکفورتر الگماینه سایتونگ معتقد است: نتیجه سه سال گذشته ناامیدکننده است. راهی پر از ارزیابیهای غلط و فرصتهای از دست داده در پشت سرغرب قرار دارد. کشورهای غربی مدتی بیش از حد طولانی فکر میکردند در سوریه، مانند دیگر کشورهای بهار عربی، قیامی علیه خودکامهای صورت میگیرد که چندان از حمایت مردم برخوردار نیست. اما اگر این چنین میبود، بشار اسد - مانند بن علی و مبارک و قذافی - در سال 2011 سقوط میکرد. علویها و مسیحیها و دروزیها و اسماعیلیها، حتی بخش مهمی از سنیهای طبقه متوسط با بشار اسد هستند.
نشریه آلمانی آنگاه به نفوذ بیبدیل ایران پرداخته و نوشت: با این اوصاف احتمالا خیلی راهگشا نبود که غرب بر این خواسته اصرار ورزید که راهحل سیاسی، تنها بدون اسد ممکن است. چه بسا زودتر راهحلی پیدا میشد. اگر که با منتظر شدن برای سقوط اسد زمان با ارزش را از دست نمیدادند. غرب باید پیشنهاد روسیه را مبنی بر پیدا کردن راهحلی با اسد، نسبت به جدی بودنش مورد آزمون قرار میداد و ایران، یکی از مهمترین نقشآفرینان در سوریه را از همه گفتگوها دور نگاه نمیداشت. نتیجه تلخ این است: رهیافت کنونی ناکام مانده است. بعد از کنار رفتن روسیه به عنوان شریک، احتمالا یک چیز میماند تا مانع شویم که خاور نزدیک دچار از هم گسیختی کامل شود؛ لحاظ کردن ایران، به ویژه از طریق حزبالله، نفوذ بیشتری بر رخداد نظامی در سوریه دارد تا روسیه. پرسش این نیست که آیا ایران میتواند «چیزی عرضه کند» بلکه این است که آیا میخواهد؟ ایران شریک گفتگوست، آنجا که باید سناریوهای با اسد و یا در زمان بعد از او را مورد بررسی قرار داد.
در این فاصله ماجرای سوریه وارد چهارمین سال خود میشود.
این تحلیل خاطرنشان میکند: عربستان در بحران سوریه، به شاگرد شعبدهباز میماند که اختیار از دستش درآمده و فقط میتواند ببازد: اگر ریاض به شورشیان همچنان سلاح بدهد - این را میتوان در این فاصله یک «قانون عربی» نامید - که همواره نیز این سلاحها به دست افراطیها میرسد، کسانی را تقویت کرده که ترجیح آنها ایجاد حکومتهای وحشت در وطنهایشان است. اما اگر سعودی دادن سلاح را متوقف کند به عنوان بازنده مطرح میشود زیرا نتوانسته اسد را از قدرت بیندازد. اسد اکنون میتواند با انتخابات نشان دهد اوضاع عادی است و برای هفت سال دیگر زمام امور را به دست بگیرد. سپس میتواند، به ویژه به دلیل فتوحات اخیر ارتش، بخشی از سوریه را که در اختیار دارد با ثبات کند.
فرانکفورتر الگماینه سایتونگ معتقد است: نتیجه سه سال گذشته ناامیدکننده است. راهی پر از ارزیابیهای غلط و فرصتهای از دست داده در پشت سرغرب قرار دارد. کشورهای غربی مدتی بیش از حد طولانی فکر میکردند در سوریه، مانند دیگر کشورهای بهار عربی، قیامی علیه خودکامهای صورت میگیرد که چندان از حمایت مردم برخوردار نیست. اما اگر این چنین میبود، بشار اسد - مانند بن علی و مبارک و قذافی - در سال 2011 سقوط میکرد. علویها و مسیحیها و دروزیها و اسماعیلیها، حتی بخش مهمی از سنیهای طبقه متوسط با بشار اسد هستند.
نشریه آلمانی آنگاه به نفوذ بیبدیل ایران پرداخته و نوشت: با این اوصاف احتمالا خیلی راهگشا نبود که غرب بر این خواسته اصرار ورزید که راهحل سیاسی، تنها بدون اسد ممکن است. چه بسا زودتر راهحلی پیدا میشد. اگر که با منتظر شدن برای سقوط اسد زمان با ارزش را از دست نمیدادند. غرب باید پیشنهاد روسیه را مبنی بر پیدا کردن راهحلی با اسد، نسبت به جدی بودنش مورد آزمون قرار میداد و ایران، یکی از مهمترین نقشآفرینان در سوریه را از همه گفتگوها دور نگاه نمیداشت. نتیجه تلخ این است: رهیافت کنونی ناکام مانده است. بعد از کنار رفتن روسیه به عنوان شریک، احتمالا یک چیز میماند تا مانع شویم که خاور نزدیک دچار از هم گسیختی کامل شود؛ لحاظ کردن ایران، به ویژه از طریق حزبالله، نفوذ بیشتری بر رخداد نظامی در سوریه دارد تا روسیه. پرسش این نیست که آیا ایران میتواند «چیزی عرضه کند» بلکه این است که آیا میخواهد؟ ایران شریک گفتگوست، آنجا که باید سناریوهای با اسد و یا در زمان بعد از او را مورد بررسی قرار داد.