به گزارش شهدای ایران؛ سعید بیابانکی در وبلاگ سنگچین نوشت: یکی از مسئولان کشور گفته است که کسانی که کار ضروری ندارند در ایام نوروز از رفتن به کشور تایلند خودداری کنند؛ به عبارت دیگر کسانی که کار ضروری دارند در ایام نوروز فقط باید به تایلند بروند؛ خدا را شکر که من هیچ کار ضروری در تایلند ندارم!
- یکی از دوستان برای من ایمیلی فرستاده و از من برای شرکت در جلسه دفاع پایان نامه دکترایش دعوت کرده است؛ از دیدن ایمیل او خیلی خوشحال شدم، چون مدتها بود از او خبر نداشتم، آدرس محل برگزاری جلسه دفاع به شرح ذیل است: دانشگاه سوربن- دپارتمان فیزیک - 18 مارس ( 27 اسفندماه ) ساعت 18؛ فقط مشکل این است که نمیدانم با مترو باید بروم یا بیآرتی یا دربست بگیرم؟
- ظاهراً همه مشکلات فرهنگی کشور حل شده و فقط مانده رفع فیلترینگ فیس بوک؛ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی هم یک تنه به میدان آمده تا این معضل بزرگ را حل کند؛ اولاً فیلتری که با یک نرم افزار چند کیلو بایتی شکسته شود به درد فیلتر روغن میخورد، ثانیاً تا فیض بوک هست چرا فیس بوک؟
- کل سال در تهران یک طرف و این سیزده روز نوروز هم یک طرف؛ نه ترافیک، نه طرح زوج و فرد، نه طرح ترافیک، نه آلودگی، نه افسر راهنمایی بیش از اندازه، نه ازدحام مترو و اتوبوس؛ ولی چه فایده همه اهالی پایتخت این سیزده روز، تهران را ول میکنند و میروند شهرستان و کسی نیست که از این همه امکانات استفاده کند.
- خانمی زنگ زده و خودش را رئیس دفتر یکی از مقامات فرهنگی کشور معرفی میکند و از من شماره تلفن «نزار قبانی» را میخواهد که برای یک مراسم دعوتش کنند و این هم عیناً جواب من: اولاً، ایشان ایران زندگی نمیکنند. ثانیاً، من شماره ایشان را ندارم. ثالثاً، ایشان در قید حیات نیستند.
با کمی توضیح آن خانم محترم متوجه میشوم که سوژه مورد نظر «نزار قطری» مداح است و من از آن روز تا امروز دارم فکر میکنم که چرا من باید شماره او را داشته باشم؟
- از دو هفته پیش به هرکدام از دوستان که قبلاً مدیر بودهاند زنگ میزنم میبینم از کار برکنار شدهاند و دراختیار کارگزینی هستند؛ یاد سخن شبلی میافتم که از دوستش سوال کرد چرا گریه میکنی؟ گفت دوستی داشتم مُرد. گفت چرا دوستی گیری که بمیرد. این مصراع را وصف حال خودم و دوستان معزول فعلاً داشته باشید: دوستی با هر که کردم از ریاست عزل شد ...!
- جمعی از طنزپردازان میخواهند به رئیس جمهور نامه بنویسند و از او خواهش کنند زحمت بکشند تعدادی سوژه برای طنز فراهم کنند؛ حالا خودشان فرصت ندارند لااقل به وزیران بفرمایند تا این مهم را به ثمر برسانند؛ ظاهراً بدجور کفگیر طنزپردازان به ته دیگ خورده؛ خداوکیلی با دو سوژه «مذاکرات ژنو» و «سبد کالا» تا کی باید طنز نوشت؟ خدا را شکر که در دولت نهم و دهم از این لحاظ وفور نعمت بود.
- یکی از دوستان برای من ایمیلی فرستاده و از من برای شرکت در جلسه دفاع پایان نامه دکترایش دعوت کرده است؛ از دیدن ایمیل او خیلی خوشحال شدم، چون مدتها بود از او خبر نداشتم، آدرس محل برگزاری جلسه دفاع به شرح ذیل است: دانشگاه سوربن- دپارتمان فیزیک - 18 مارس ( 27 اسفندماه ) ساعت 18؛ فقط مشکل این است که نمیدانم با مترو باید بروم یا بیآرتی یا دربست بگیرم؟
- ظاهراً همه مشکلات فرهنگی کشور حل شده و فقط مانده رفع فیلترینگ فیس بوک؛ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی هم یک تنه به میدان آمده تا این معضل بزرگ را حل کند؛ اولاً فیلتری که با یک نرم افزار چند کیلو بایتی شکسته شود به درد فیلتر روغن میخورد، ثانیاً تا فیض بوک هست چرا فیس بوک؟
- کل سال در تهران یک طرف و این سیزده روز نوروز هم یک طرف؛ نه ترافیک، نه طرح زوج و فرد، نه طرح ترافیک، نه آلودگی، نه افسر راهنمایی بیش از اندازه، نه ازدحام مترو و اتوبوس؛ ولی چه فایده همه اهالی پایتخت این سیزده روز، تهران را ول میکنند و میروند شهرستان و کسی نیست که از این همه امکانات استفاده کند.
- خانمی زنگ زده و خودش را رئیس دفتر یکی از مقامات فرهنگی کشور معرفی میکند و از من شماره تلفن «نزار قبانی» را میخواهد که برای یک مراسم دعوتش کنند و این هم عیناً جواب من: اولاً، ایشان ایران زندگی نمیکنند. ثانیاً، من شماره ایشان را ندارم. ثالثاً، ایشان در قید حیات نیستند.
با کمی توضیح آن خانم محترم متوجه میشوم که سوژه مورد نظر «نزار قطری» مداح است و من از آن روز تا امروز دارم فکر میکنم که چرا من باید شماره او را داشته باشم؟
- از دو هفته پیش به هرکدام از دوستان که قبلاً مدیر بودهاند زنگ میزنم میبینم از کار برکنار شدهاند و دراختیار کارگزینی هستند؛ یاد سخن شبلی میافتم که از دوستش سوال کرد چرا گریه میکنی؟ گفت دوستی داشتم مُرد. گفت چرا دوستی گیری که بمیرد. این مصراع را وصف حال خودم و دوستان معزول فعلاً داشته باشید: دوستی با هر که کردم از ریاست عزل شد ...!
- جمعی از طنزپردازان میخواهند به رئیس جمهور نامه بنویسند و از او خواهش کنند زحمت بکشند تعدادی سوژه برای طنز فراهم کنند؛ حالا خودشان فرصت ندارند لااقل به وزیران بفرمایند تا این مهم را به ثمر برسانند؛ ظاهراً بدجور کفگیر طنزپردازان به ته دیگ خورده؛ خداوکیلی با دو سوژه «مذاکرات ژنو» و «سبد کالا» تا کی باید طنز نوشت؟ خدا را شکر که در دولت نهم و دهم از این لحاظ وفور نعمت بود.